از ساتراپ و هركان
گفت وگو با:اسدالله معطوفي،محقق تاريخ و فرهنگ استرآباد و گرگان شناس( علي دباغيان نظامي)
-جناب آقاي معطوفي صحبت را بد نيست با جغرافيايي تاريخي ـ فرهنگي استراباد آغاز كنيم.
اتفاقا خيلي پسنديده است . خدمتتان عرض كنم كه متاسفانه جايگاه استراباد، ايالت گرگان و شهر جرجان يا گرگان گاهي با هم اشتباه شدهاند. بنده هم از اين جا كريدور بحث را باز ميكنم كه محدوده جغرافيايي ـ سياسي را كه امروز استان گلستان مي نماميم، همان «ساتراپ و هركان» عصر هخامنشي است كه در متون اوستائي مثل ونديداد و داريوش بزرگ در كتيبه بيستون خود كه بزرگترين كتيبه سنگي جهان است در بند 4 ستون 16 از آن نام برده، كه گاه به نام و هركانه و هيركان (به يوناني) در متون تاريخي از آن ياد شده. بنابر اين استان گلستان فعلي همان ايالت يا ساتراپ و هركان، هيركان، و هركانه عهد ايران باستان است كه پس از ورود اعراب مسلمان آنرا خوره (كوره) يا ايالت جرجان ناميدند.
اين ايالت مركزش تا حدود عهد زياريان (قرن 4 هـ . ق ) شهر جرجان بود كه هم اكنون خرابههاي آن در حاشيه غربي شهر گنبد باقي است. بعدها از حدود قرن 6 ـ 7 هـ شهر استراباد جايگزين شهر جرجان شد. همين شهر گرگان فعلي در حقيقت شهر استراباد سابق است كه در تقسيمات سياسي و كشوري عهد رضا شاه به سال 1316 خورشيدي به پاسداشت نام گرگان تاريخي استراباد را گرگان ناميدند. اين موارد مختصري از جغرافياي تاريخي استراباد و گرگان بوده است. جغرافياي فرهنگي مورد نظر هم شامل همين محدوده ولي با مركز ثقل شهر جرجان تا قرن 4 هـ و از آن به بعد در شهر استراباد بوده كه در طي عرايضم خدمتتان عرض خواهد شد.
- با اين وجود حيطه فرهنگي، ادبي هموطنان ديگر مقيم اين ناحيه كه شامل اقوام ديگر ميشود، كجا خواهد بود؟
تاكيد بر استراباد يا گرگان بوده است. در غير اين صورت حدود 200هزار هموطن ترك كه چند مركز انبوهي جمعيت دارند، مثل قزلباشها در شرق استان و مقداري هم در غرب استان و نيز هموطنان تركمان كه در دشت گرگان از قلعه جيق و گميشان تا گيلداغ و مراوه تپه با حدود 400هزار نفر ساكنند و يا هموطنان بلوچ و زابلي كه در نقاط مختلف استان مقيمند، هر يك فرهنگ، ادب و فلكور خاص خود را دارند. بنده بطور شاخص تا حالا فقط در حوزه هموطنان تركمن كار كرده ام و محصولات فكري را در اين حوزه در دو كتاب «تاريخ، فرهنگ و هنر تركمان» 3 جلدي و «تاريخچه گنبد، بندرتركمن، گميشان و گنبد» ارائه كردهام.
- خب سابقه فعاليتهاي ادبي، فرهنگي و هنري استراباد يا گرگان را از چه سالها يا قروني ميدانيد؟
قطعا منظور نظر شما «نهضت علمي ،ادبي و هنري» نخواهد بود، چون چنين موجي در تاريخ فرهنگ، ادب و هنري اين منطقه حالا ايالت گرگان يا شهر استراباد نداشته ايم. اما «انجمن علمي» در بخشهايي از تاريخ اين خطه داشته ايم. مثلا در عصر آل زيار و در دوران حكومت قابوس وشمگير و نيز كيكاووس شهر جرجان (دره حاشيهي گنبد فعلي) يكي از مراكز علم و ادب و «فرهنگ سازي» ايران بود. قابوس خود شاعر و كيكاووس هم كتاب معروف و جاودانه خويش « قابوس نامه» را در 44 باب تحرير نمود. بعلاوه ابوعلي سينا، ابوريحان و مدتها هم امام محمد غزالي در اين شهر مي زيستند. ابن سينا مطبي در همين شهر باز كرده بود و بيماران را رايگان معالجه مينمود. محافل شبانه ادبي توسط قضات و در يك مورد قاضي القضات شهر جرجان هم گشايش يافته بود.
- بنابر اين ميتوان حدس زد آقاي معطوفي كه فضاي بسيار مطلوب و مطبوع علمي، ادبي و فرهنگي در شهر جرجان حاكم بود و شخصيتهاي برجسته ديگر علمي و ادبي هم در اين شهر بودهاند.
حتما، عنايت داشته باشيد در حد يك گپ دوستانه شاخصترين ها را عرض كردم وگرنه ابن سهمي جرجاني مورخ قرن 5ـ 4 هـ صراحتا از «بازار وراقان» شهر جرجان نام ميبرد. يعني راسته بازاري كه كاتبان بزرگ فقط كارشان نگارش كتابهاي بزرگان علم و ادب بوده. يا مقدسي و يكي ازكتابهاي «مسالك و ممالك» از معلمان بزرگ، «حلقههاي درسي بزرگ» و فضلا و ادباي بزرگ استراباد و جرجاني نام بردهاند كه محافل علمي آنها از مازندران و نقاط ديگر هم شاگرد داشتند. اتفاقا در حال تدوين «تاريخ شهر جرجان» هستم و اين مسائل را بسيار گسترده معرفي نمودهام.
- با اين وجود آقاي معطوفي بطور قاطع ميتوانيد پاسخ دهيد كه «نهضت ادبي» يا علمي را در چه مقطعي از تاريخ اين منطقه داشته ايم.
بنده با اين وسعتي كه مد نظر شما هست يعني در حد يك نهضت كه «موج ملي» ايجاد كند به ضرس قاطع ميگويم هيچ وقت. ما چيزي به نام «سبك ادبي» يا مثلا «نهضت بازگشت ادبي شيراز» و يا موارد ديگر در اينجا نداشتيم. ولي عرض كردم فضاهاي بسيار سنگين و پربار علمي، فرهنگي و گاه هنري داشتهايم. شخصيتهاي علمي داشتهايم كه نه تنها «موج ملي» بلكه در مواردي خاص«موج جهاني» هم ايجاد كردهاند.
- همين هم خيلي مهم است. اين شخصيتها را نام ببريد؟
باز هم چند مورد را خواهم گفت: يكي ابوبكر اسماعيلي جرجاني كه از مدرسان و معلمان بزرگي بود كه تعدادي از شاگردان بزرگ مدارس بغداد مدتي را د رحلقههاي درسي وي در جرجان تلمذ كردند خاندان «اسماعيلي جرجان» در ايالت جرجان شهره خاص و عام در عهد خويش بوده و آوازهي آنها در بغداد و آسياي مركزي مثل بخارا زبانزد بود.
دوم ابوسيلك گرگاني ا زشعراي قرن 3 هـ كه به همراه مشرقي، منوچهري، ابوحفص سغدي و سيف سگزي حدود 1100 سال پيش از «نخستين سخن سرايان پارسي گوي ايران» بودهاند وي از موسيقي دانهاي بزرگ هم بوده كه مبدع «پرده ابوسليك» بود كه هنوز در موسيقي ملي تاجيكستان جايگاه خود را حفظ نموده است .
سوم فخرالدين اسعد گرگاني پيشتاز ميدان شعر غنائي و يكي از داستانسرايان بزرگ فارسي ايران با كتاب ويس و رامين است. قدمت و اعتبار اين كتاب دايره جهاني داشته و دكتر هومان اته آنرا هم وزن «تريستان و ايز ولت» ميداند. اين كتاب در آلمان، فرانسه و انگليس ترجمه و كاملا شناخته شده است.
چهارم اسماعيل جرجاني، پزشك شهير دربار خوارزمشاهيان در قرن 5 كه در آسياي ميانه شهرتي عظيم داشت و حدود 5 قرن كتاب 12 جلدي «ذخيره خوارزمشاهي» او منبع موثق پزشكان بود / پنجم، عبدالقاهر جرجاني پدر علم بلاغت، معاني بيان و مخصوصا نحو است كه شهرت جهاني بويژه در ميان اعراب يافت. وي را عدهاي مقدم بر سيبويه هم دانستهاند.
ششم مير سيد شريف گرگاني از مفاخر ايران و استاد مسلم علم اصول، كلام و منطق كه علوم رايج آن عهد بود. كسي كه تفتازاني حالت كرنش نسبت به علم او داشت.
هفتم فضل ا... فصيحي استرابادي معروف به فضل ا... حروفي رهبري جنبش حروفيه ايران كه بعدها نحله فكري او به آسياي صغير (حدود تركيه فعلي) كشيده شد. او و دختر و دامادش قيامي خونين عليه نظام فئوداليته و سركوبگر تيموريان براه انداختند طوريكه هم پدر و هم دختر به همراه بسياري از هوادارانشان بقتل رسيدند.
هشتم و نهم ميرداماد گرگاني و ابوالقاسم فندرسكي استرابادي دو حكيم، فيلسوف، شاعر اديب و متفكر قرن 10 كه محافل ادبي و علمي هند در آن قرن محل كشمكش عقايد اين دو در بين مخالفان و موافقان بود.
و چند صد متفكر گرگاني «استرابادي ديگر كه شما و خوانندگان نشريه وزين تان را احاله وارجاع ميدهم به كتاب «تاريخ فرهنگ و ادب استراباد و گرگان» اثر خودبنده
- سرودهها و چكامههاي بومي استراباد بيشتر داراي چه مضاميني بودند؟
هر چند سوالي نغز است ولي گستردگي مطلب اجازه نميدهد نظري بسيط در اين باب خدمتتان عرض كنم. ولي مضامين اجتماعي، عاشقانه، عارفانه و گاه طنز جزو شاخصهها بوده است. وگرنه مثل سراسر ايران همه نوع مضامين درسرودههاي شعر و ادبا ديده ميشوند كه نمونههاي اين سرودهها را در كتاب ياد شده آوردهايم.
- عوامل تاثير گذار بر فرهنگ منطقه بويژه تاثيرات آن بر شعر و چكامه و هنر موسيقي و يا هر هنر ديگر چه بوده است؟
اين سوال شما هم جواب و شناسنامه ملي دارد. اوضاع اجتماعي، فرهنگي و فضاي طبيعي و حتي اكولوژيك هر منطقه بي تاثير بر عواطف و احساسات ادبا و هنرمندان نبوده است. در چند مورد فضاي امنيتي و نظامي منطقه استراباد بخاطر تهاجم اوزبكان و نيز كشمكشهاي سياسي بين شاهزادگان آخرين تيموري در منطقه استراباد، تعدادي اندك از شعراي منطقه ما را وادار به واكنش نموده و سرودههاي بسيار تندي را عليه دشمن ممدوح خويش سرودهاند كه بقول امروزيها بوي آنارشيستي سختي از آن استشمام شده است. و در مواردي حداقل دو تن از انها پس از شكست ممدوحان، سرخود را نيز بوسيله دشمن پيروز از دست دادهاند. بدرالدين هلالي جغتائي استرابادي كه بقولي او را چهارپاره كرده و آويختند، نمونه بارز اين ارزيابي بنده محسوب ميشود.
- آيا ميتوان از ژانر و انواع ادبي در تاريخ فرهنگ و ادبيات منطقه نام برد؟
منظور ژانر به مفهوم امروزي است يا كلاسيك آن؟
- فرق نميكند به مفهوم امروزيش.
بله. اتفاقا نمونههاي برجسته اي داريم كه تعدادي از آن شهرت ملي داشته و در بعضي ا زنقاط «خرده دربارهاي بومي » ايران مورد توجه اشرافيت لشكري و كشوري به مفهوم بومياش بودهاند. اگر اجازه بدهيد و سخن هم مطول نشود در اين مورد هم نمونههاي شاخصي را مصرف ميكنم.
اول ابوالهيثم جرجاني يا گرگاني قصيدهاي 88 بيتي در حوزه مسائل فلسفي و حتي ايدئولوژيك در مورد نحله اسماعيليه دارد.
«ويس ورامين» فخرالدين اسعد گرگاني كه در بحر مسدس مقصور سروده شده در حوزه داستانسرايي برجسته ايران قرار ميگيرد كه گاه به همراه صورخيال، تشبيه و تجنيس گريزي بر حماسه سرائي هم دارد.
در حوزه ژانر مدح تعدادي اين افراد تا 10 نفر اعم از استرابادي و گرگاني ميرسد كه در اين باب قالب قصيده ارجح ترين بود. مثلا ابوعاص جرجاني مداح قابوس، قصيده را نصب العين قرار داده بود.
مثنوي عاشقانه و زيباي «زيدو زينب » اثر خضرشاه استرابادي در قرن 9 هـ ق كه تقليدي از ليلي و مجنون نظامي است.
سروده هائي در محدوده «معما» كه از جمله يكي از برجستهترين آثار در ايران از نوع خود محسوب ميشود. طرح معما در قالب سرودههاي متعدد بويژه در قالب قصيده توسط نظامالدين استرابادي كه در تاريخ ادبيات قرن 9 هـ ايران او را نظام معمائي هم ناميدهاند.
غزلهاي عاشقانه اميرحسن حزني استرابادي متخلص به «حزيني» كه او را هم بخاطر دفاع از حكومت صفوي، در زمان حمله عبيدا... خان اوزبك به استراباد، بقتل رسيد.
هزل سراي قرن 10ـ هـ معين الدين استرابادي كه در يك مورد رداي ديپلماسي عصر شاه طهماسب صفوي را نيز بر تن كرد. «رساله لذت» او كه سرودههايي در قالب هزل است مورد توجه صاحب منصبان لشكري و كشوري در قزوين و سپس اصفهان قرار گرفته بود.
در حيطه ترانه سرائي از كمالالدين استرابادي متخلص به سحابي بايد نام برد كه در قرن 10 هـ زبانزد خاص و عام شد. بعدها ديوان اشعار او را كه تا 70000 بيت داشتهاند، پروفسور گوپا موي در هند ترجمه نمود.
ـ از شخصيت هاي «رجال نويس» بايد از محمد بن علي بن ابراهيم استرابادي معروف به «صاحب رجال» نام برد. كتاب «منهج المقال» او شهرت زيادي يافت. هم اكنون دو نسخه خطي از آن به خط نستعليق به شماره 2859/1777/4 در كتابخانههاي ملي تهران و آستان قدس مشهد موجود است.
ژانرهاي متعدد ديگر در حوزههاي صنعت (متعلق به ميرفندرسكي)، ادبي، حماسي و... وجود دارند كه ذكر همه آنها حتي شاخصترينها هم به اطاله كلام و مطول گوئي ميانجامد. اجازه بدهيد براي جلوگيري از ملالت خاطر خوانندگان گرامي به همين مقدار بسنده كنيم.
- اشكال ندارد اما شايسته و بايسته است درحوزه نثر نگاهي به آثار برتر و مطرح جغرافياي علم و ادب گرگان و استراباد هم داشته باشيم.
اتفاقا بجا و بموقع سوال را مطرح نموديد. مكتوبات و نگاشتههاي ايراني ما در دو حوزه نظم و نثر تكميل كننده يكديگرند. در حيطه آثار منثور باز هم مطرحترين آنها را و آن هم در تعدادي معدود نام مي برم. يكي تفاسير و شرح متعددي كه به جرات خدمتتان عرض ميكنم تا 1000 اثر از گرگانيها و استراباديها را در همان كتاب «تاريخ علم و ادب گرگان و استراباد» نام بردهايم كه درچاپ جديد شايد500 اثر ديگر به آن اضافه شده است. بنابر اين ا زاين دايره خارج شده و از هيچ كدام به دليل تعدد نام نمي برم.
دوم در محدوده بلاغت، سلاست ونحو «اسرارالبلاغه» و«الجمل» عبدالقاهر گرگاني سوم«نورالعين» در باب چشم پزشكي اثر ابوروح گرگاني معروف به «زرين دست» چهارم «الاوامر العلائيه» معروف به «تاريخ ابن بي بي» اثر ابن بي بي از خاندان بزرگ گورسرخي گرگان (جرجان) در قرن 7 ـ هـ (700 سال پيش) كه تنها منبع موثق وقايع دوره سلجوقيان روم در جهان است. تاكيد ميكنم در جهان.
پنجم آثار فضل ا... حروفيه كه در حوزه مباحث ايدئولوژيك و فلسفي پيچيده «حروف، نطق و كلام» با مباني پره لوژيك و ميستيك قرار ميگيرند. 0
ششم « آثار احمدي» با متن تاريخ عمومي جهان اثر احمد استرابادي كه يك نسخه خطي نفيس آن هم اكنون در كتابخانه دانشگاه كيمبريج انگليس نگه داري ميشود.
هفتم « لغت سنگلاخ» لغتنامه تركي كه در عالم ادبيات تركي جهان هنوز مورد توجه است . اين كتاب اثر ميرزا مهدي استرابادي معلم و مشاور نادرشاه ميباشد وي در مدرسه سادات محله ميدان استراباد تحصيلات ابتدائي را طي كرده بود. در حوزه تاريخ نيز «دره نادري» او يكي از چند اثر معدود تاريخ عصر افشاريه است كه در سراسر جهان مورد استفاده مورخين قرار ميگيرد.
در حوزه حكمت، منطق، احكام، صرف، اصول وكلا علوم عقلي و نقلي هم آثار منثور فراواني گاهي تا 500 اثر را ميتوان از متفكرين، ادبا و فضلاي استرابادي و گرگاني نام برد كه نسخههاي خطي و دستنوشته آنها هم اكنون در كتابخانه ملك تهران، كتابخانه آستان قدس مشهد، كتابخانه ملي تهران و كتابخانه دانشگاه تهران موجود هستند.
- جناب معطوفي با توجه به ويژگيهاي اقليمي اين خطه، ادبيات چوپاني يا شباني و هنر اقوام كوچ نشين را چگونه معرفي ميكنيد؟
اين سوال شما هم جوابي بس گسترده و بسيط دارد. مضافا اينكه جامعه شناسي ملي و بومي ما هم، بايد بويژه در گستره هموطنان كوچ نشين، مورد مداقه و تدفيق نظر قرار گيرد. ولي خيلي چكيده و موجز خدمتتان عرض ميكنم كه سرودههاي ساده و شباني را در تعداد زيادي از روستاهاي كوهپايهاي اين استان ميتوان شنيد كه وجه غالب آنها سادگي، سلامت، آهنگين و موزون گاه بدون مقضي و داشتن رديفهاي سنگين شعري است. در ناحيه دشت گرگان هم سرودههاي تركي بسيار ساده يعني چوپانها رواج دارد كه معمولا با «تويدوك» يانيهاي ساده نواخته و همخواني ميشوند.
در اين حوزه معمولا دو هنر(ادبيات (سرودهها) و موسيقي و آنهم از نوع مقامياش تلفيق يافته و سنخيت مييابند. به تعبير ديگر سرودههاي چوپاني را با كمي اغماض و نيز انعطاف در حوزه هنر موسيقي مقامي بويژه در موسيقي كتول و تركمني ببينيم بهتر است. خود بنده با توجه به كارهاي محدودي كه در اين باب انجام دادم، اين نوع سرودهها را در همين دايره و در حد گسترده تر در دايره «فلكور عام» گرگان تاريخي (ايالت گرگان ـ گلستان امروز) ارزيابي ميكنم.
- خب نيم نگاهي هم به خط در زبان يا گويش اين منطقه داشته باشيم . جناب معطوفي جايگاه زبان يا گويش استرابادي يا گرگاني را كجا مي بينيد و يا اصولا چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اگر اجازه بدهيد مدخل و كريدوري براي اين بخش عرايضم باز كنم تا راحتتر بتوانم با انفكاك مطالب، به گويايي مطالب ارائه شده هم بپردازم. اصولا بدون شناخت زبان مادري يا ملي هر كشوري، تعريف از انشقاقات آن سخت مشكل خواهد بود. به تعبير ديگر بايد ريشه زبان ملي فارسي خود را شناخته بعد به انشعابات آن اعم از لهجه، گونه يا گويش بپردازيم. به تعبير ديگري هم ادبيات بدنه مباحث ماست، زبان فارسي شاهرگها و گويشها ريز رگها و مويرگها محسوب ميشوند.
اين رگ ها خون (نظم و نثر و ساير فاكتورهاي ادبي وعلمي) را به اندامهاي ادبيات ميرسانند. حتما عنايت داريد كه «فرس هخامنش» در زبان هخامنشيان خط و زبان «پهلوانيك (با دو شعبه جنوبي وشمالي) در عصر اشكانيان و سرانجام «فارسي پهلوي» و نيز «فارسي دري» در عهد ساسانيان در سراسر جامعه رواج داشند. يا حمله اعراب به ايران، پس از چند شكست ايرانيان، درباريان به همراه چندين هزار نفر بعد از عقب نشيني به مركز و سپس شمال شرق ايران مخصوصا خراسان بزرگ آن دوران، بخشي ازفرهنگ، آداب، ادبيات و زبان خود را نيز به همراه آوردند و بر گويش و گونههاي بومي اين مناطق تاثير نهادند.
براي جلوگيري از اطاله كلام خوانندگان گرامي اين مباحث را ارجاع مي دهم به مقدمه و ديباچه دو كتاب «اوسازنه زندگي» و «ضرب المثلها، كنايات و باورهاي مردم گرگان» كه در آنجا اين مسير تاريخي تطورات و تحولات فيلولوژي و زبان شناسي را آوردهايم. در اين ميان اثبات كردهايم كه آنچه را كه ما و بقول شما در «جغرافياي فرهنگي» استراباد يا گرگان مورد استفاده قرار ميدهيم يك «گويش » يا «لهجه» است كه آنرا ميتوانيم «گويش استرابادي» بناميم.
- با گويش گرگاني به مفهوم و تفاسيري كه در آغاز مباحثه داشتيم فرق ميكند؟
اتفاقا به مورد بسيار جالبي و با تدفيق نظر اشاره نموديد، تقريبا بله . خدمتتان عرض خواهم كرد. اما در ادامه سخنانم استدلال ميكنم كه «گويش استرابادي» يكي از انشقاقات و شعبات زبان مادري و ملي فارسي ما است كه پس از مهاجرت گروه عظيم پايتخت نشينان و مردم شهرهاي غربي ايران در برابر هجوم اعراب، تحت تاثير شديد فارسي دري هم قرار گرفته بود.
- استدلال و موارد عيني شاخصي براي اين موارد داريد؟
بله در ديپاچه كتاب ضرب المثلهاي كه معرفي كردم چندين صفحه فقط واژگان پارسي زبان پهلوانيك (ميانه) عصر اشكاني و مخصوصا زبان فارسي دري را كه هنوز در گويش استرابادي ما جاي خوش كرده ومورد استفاده هستند را آوردهايم. استرابادي ها در گذشته دور به ناخنگير مي گفتند «ناخن پيراي» كه هنوز در تاجيكستان و بخش پشتونشين افغانستان از همين كلمه استفاده ميكنند.
چرا كه از واژگان بيادگار مانده از «فارسي دري» عصر ساساني است. واژگاني مثل افتو(آفتاب)، اوسانه (افسانه)، از زسر(دوباره ـ از نو ، باريك ميان (كمرباريك)، بارش (وارش، باران)، شو(شب)، تو (تاب)، خسبيدن(خوابيدن)، جزغاله(به مفهوم كوچك و تپاله دمبه)، مهتو (مهتاب) و... كه در بين استراباديها، گيلها، مازندرانيها، خراسانيها، افغانيها، و تاجيكها رواج داشته، يادمانهاي همان زبانهاي ياد شده عهد شكوه و عظمت ايران باستان است. تعداد اين واژگان بيش از چند صد است.
اما در مورد فوق «گويش گرگاني » و«گويش استرابادي» كه حتما اين توفير وجود داشت، بايد بگويم مقدسي جغرافي نويس قرن 4 هـ(حدود 1000 سال قبل) در نگاشتههاي خود صراحتا به «زبان مردم قومس (كومش ـ دامغان فعلي) و گرگان را اشاره ميكند و مي نويسد «آنها هـ زياد بكار برند و گويند هاده و... » در اين مورد شكي نداريم كه گويش يا لهجه خاص گرگاني بوده كه در سراسر اين ساتراپ يا ايالت از آن استفاده كردهاند. اما بنده سخت معتقدم بعد از نابودي شهر جرجان كه تختگاه و پايتخت ايالت گرگان در زمان آل زيار بود، بتدريج مرك ثقل وقايع وشان و اعتبار خود شهر جرجان (مخصوصا پس از حمله مغول) به استراباد منتقل شد.
بنابر اين با تكيه بر تئوريهاي جامعه شناسي، «گويش گرگاني» در سراسر ايالت از جمله شهر استراباد رواج داشته، ولي برگزيده شدن شهر استراباد بعنوان برترين شهر، احتمالا«لهجه متفرع استرابادي» كه آنهم خود انشقاقي ا ززبان «پارسي دري» يا زبان مادري بود، در آن تاثير نهاد. ولي آنچه مسلم است اول «گويش گرگاني» مطرح بوده و بعد «گويش استرابادي» كه تفاوتهاي بسيار كمي داشتهاند.
- جناب معطوفي، تاريخ و ادب معاصر گرگان يا استان را از چه زماني مي بينيد و اصولا مبناي معاصر بودن از كي و كجاست؟
سوال خيلي سختي است. مشخص كردن «تاريخ ادبيات معاصر» در كل ايران خودش چالشي سخت ولي منطقي دارد. حال براي يك منطقه بومي اين سختي دو چندان ميشود. ولي اصولا با وزيدن اولين نسيم هاي ملايم و نيز «منقطع» مدرنيته به ايران از عصر فتحلي شاه، ناصرالدين شاه و سرانجام عصر مشروطه با دستاوردهاي بزرگ آن براي ايران؟ دوره معاصر را در هر زمينهاي ميتوان بطور «تقريب ولي معتبر» معين نمود. انقلاب مشروطه جامعه ايران را در حوزههاي مختلف به لرزه درآورده طوريكه حوزههاي خيلي كهنه متروكه را بطور كامل خراب كرد و الگوهاي جديد براي بناهاي نو داد. در حوزه ادبيات(با انشعابات آن) نيز دستاوردهاي خوبي داشت. باز هم مجبورم به كتاب ديگر خودم بنام «انقلاب مشروطه در استراباد» اشاره كنم.
در جلد 1 آن در بخش ادبيات عصر مشروطه جايي براي «ادبيات معاصر استراباد» هم خيلي تلويحي و محتاطانه باز كردهام و سرودههايي حتي به گويش استرابادي را هم آوردهام. منطقي ميبينيم با كمي گذشت و نيز انعطاف ادبيات معاصر اين خطه خودمان را از همان زمان ببينيم.
- اما كمي جلوتر و در 3 دهه اخير فضاي ادبي را چگونه در استان ما يا بقول شما گرگان تاريخي ارزيابي ميكنيد؟
در حوزه نثر ودرعلوم متفاوت چند اثر برجسته ملي ديده ام كه متاسفانه معرفي نشدهاند. شيمي، بيوشيمي، جنگل و مرتع داري و... از جمله علومي هستند كه مولفان آنها آثار خوبي را ارائه دادهاند ولي فكر ميكنم منظور نظر شما بيشتر در حوزه ادبيات، سرودهها و اشعار است. در اين مورد بايد بگويم كه نظر صائب و آخرو منطقي را بايد شعرا و ادباي انجمنهاي ادبي يا حداقل نشستهاي ادبي و شاعران در گرگان ،گنبد، علي آباد، راميان و... بطور «جمعي و جمع بندي شده» ارائه كنند.
- خود شما اگر بطور اختصار نظري بخواهيد بدهيد، چي بنويسيم خوب است؟
اگر وادار به جواب بشوم مي گويم. با توجه به شعر حجم، شعر سپيد، «سبك قديم»، «سبك جديد» و انواع اصطلاحاتي كه براي سرودهها بكار ميبرند، خيلي مشكل است نظر دقيق داد. اما در حين اخلاص و ارزش گذاري براي سرودههايي كه در مطبوعات بومي و نيز آثار چاپ شده خواندم و با توجه به آشنايي كه بنده با ديوان شعراي بزرگ مثل شاهنامه، بوستان سعدي، مثنوي معنوي مولوي، ديوان حافظ، سرودههاي نظامي و... دارم، چيزي بنام «نهضت ادبي معاصر» وحتي «موج ادبي معاصر»، «سبك» در خطه وجود ندارد.
جز تعدادي از شعراي خوب، پخته وكاركرده استاني(البته تا آنجايي كه بنده سرودههايشان را خواندهام) بقيه حرف تازهاي براي گفتن ندارند. اصولا در يك بازي با ارنج و تعداد مشخص بطور ناگهاني و يكباره تعداد بازيكنان بدون تجربه و بدون استيل وارد زمين ميشوند، فرصت بازي درست را از بازيكنان اصلي ميگيرند.(golshanemehr)
- پنجشنبه 24 تير 1389-0:0
همزمان گرگان نام رود (گرگان رود فعلی) و شهری در کنار این رود بوده که مکررا گاه به دلیل هجوم ترکان خوارزم و گاه به دلیل سیل، تخریب و جابجا میشده است. (ويكي پديا-به استناد شما)
و در اينجا نتيجه تحقيقات آقاي متين قزلجه :"نحوه اجرای برج
آب مورد نیاز مطمئناً از نزدیکترین منبع موجود یعنی آب جاری گرگانرود و نیز چاه های آب تأمین شده است و خاک کوه سرخ واقع در 15 کیلومتری شرق جرجان را برای ساختمان بنات در نظر گرفته .."
صادقانه يك جواب مي خوام چرا گنبد كاووس با اينكه مستندات بسيار حتي خود بنا هاي قديم در اينجا كشف شده از بيان مستقيم اينكه گنبد كاووس همان جرجان قديم بوده است تفره مي روند؟- سه شنبه 22 مهر 1393-16:58
برادر عزیز گنبد در سال 1310 بوجود اومد و شهر باستانی گرگان در سه کیلومتری گرگان قرار داره و گرگان در قرن7 نابود شد و تا سال 1316 هیچ اثری از گرگان نبود و نام استان ما به استرآباد بود که در همین سال اسم شهر استرآباد (گرگان کنونی) به گرگان تییر یافت (به دستور رضا شاه و به پیشنهاد فرهنگسرای پارسی برای پاسداشت از گرگان باستان) و گنبد به هیچ وجه نمیتونه گرگان باستان باشه، قدمت نام گنبد به 100 سالم نمیرسه چجوری میتونی به گنبد بگی گرگان باستان
- چهارشنبه 26 اسفند 1388-0:0
وبلگ خوبي داريد.
- يکشنبه 1 دی 1387-0:0
جناب عليرضا خان. ما بارها آقاي معطوفي را در گوشه و كنار منطقه مشاهده كرده ايم كه مشغول جمع آوري آثار مرتبط با گرگان و استان هستند. گفته شما درباره اين چهره پرتلاش صحت ندارد.
- پنجشنبه 28 شهريور 1387-0:0
آقای معطوفی ، من دیده ام که از تحقیقات دانشجویان و عکس های آنها استفاده می کنید درسته ؟ تا حدی که بچه هارو مجبور می کنید که نگاتیو عکس هاشون رو بهتون بدن ؟ (آنهم با نام خودتون منتشر میکنید) ؟؟؟
- دوشنبه 2 ارديبهشت 1387-0:0
why half look when we would talk about language ?
is it splited from culture ?
long live caspia - يکشنبه 11 فروردين 1387-0:0
سلام و سپاس
گفت و گوي بسار خوبي بود .
دست مريزاد.
به استاد معطوفي خدا قوت مي گويم .