زیر درختان نارنج!
جواد بيژني-بابل
چند روز قبل رفتم خونه بابا اينا دنبال شارژر موبايلم. دم در كه رسيدم زنگو فشار دادم ... و بعد كمي دوباره زنگ ... نه ظاهراً كسي خونه نيست. خوب شد كليد خونه بابا اينا رو داشتم. درو باز كردم. عطر بهار نارنج حياطو پر كرده . نگاهي تو خونه میندازم. تاريكه در و پنجره ها هم بسته. ميرم نزديك درخت نارنج گوشه حياط. نوك يه شاخه رو مي كشم پائين و از رو اون چند تا شكوفه بهارنارنج مي چينم.
بهار نارنجهاي كف دستمو ميگيرم جلوي صورتم. چشامو مي بندم و با يه نفس عميق ريه هامو ميكنم نارنجستان! یهو با صداي جيغ و داد بچه اي به خودم ميام.
يه بچه مث موشك با پاي برهنه از زير دستم پريد و رفت به سمت دستشویي كنج حياط. پشت سرش يه چيزي مث فشنگ از كنار سرم رد شد و به سمت پسرك پرتاب شد. پسره شانس اورد که زود پريد تو دستشويي و درو بست و اِلا دمپايي پلاستيكي بود كه بحای در آهنی محكم می خورد تو کله اون و صداي گرومب .... پشت كردم ببينم دمپايي از كجا پرت شده.
اه چقدر اين شبيه بچگيهاي رضاي خودمونه! پسربچه كه برافروخته بود آروم رفت پشت در بسته و داد كشيد: جواد كره بز! (با عرض پوزش) بيا بيرون تا حاليت كنم. اگه بيرون نياي اينقدر اينجا ميشينم تا نفست اون تو درآد. پسر فراري از تو دستشويي جواب داد: كره بز خودتي!!! كاري نكن بيام بيرونا !!!
صداي پيرزني از تو تراس بلند شد: وچه بِرو اَي اين دِ تا مرذاله دعوا دَكِتِنه (بچه بيا باز اين دو تا مرذاله دعوا افتادن). صدا چقدر آشنا بود. واسا ببينم. صداي مام بزرگه. خودشه كه تو ايون كنار سماور نشسته داره مامانو صدا ميزنه... مام بزرگ كه مرده پس ... بذار يه بار چشامو ببندم و باز كنم ببينم دارم درست مي بينم يا نه! خواستم چشمامو ببندم ديدم كه اِ همه اينا رو دارم چشم بسته مي بينم !
چشامو باز كردم و بهارنارنجا رو تو كف دستم ديدم . نگاهي به اطراف كردم. همه جا آروم بود و خورشيد داشت كم كم پائين مي رفت و خونه همچنان تاريك و خلوت. زودي رفتم شارژر موبايل رو از رو طاقچه اتاق گرفتم و زدم از خونه بيرون. بهار نارنج ها رو گذاشتم رو داشبورد ماشین و راه فتادم. حين رانندگي تا چشمم به بهارنارنجهاي رو داشبورد افتاد دوباره ياد خونه پدري افتادم.
به اين فكر ميكردم وقتي بچه ها بزرگ ميشن و ميرند پي زندگي خودشون، پدر و مادر تنها مي مونن و يه خونه كه خيلي ساكته! شايد يه جورايي نامردي باشه ولي تا بوده چنين بوده نوبت ما هم ميرسه ... راستي ماجراي كره بز پيش خودتون بمونه به گوش بابا برسه خيلي ضايع ميشه. تو عالم بچگي از اين سوتي ها زياده.(axkhane)