پرنده بي پرنده
نگاه "دكتر اسماعيل كهرم"به ميانكاله از ديروز تا امروز.
مشكلترين و شايد تكراريترين سؤالي كه از يك شكاربان ايرانديده مطرح ميشود اين است كه كداميك از مناطق ايران زيباتر است؟
حقيقت آن است كه همه نقاط ايران زيبا و خاص محسوب ميشود و مجموع اين نقاط است كه ايران عزيز، وسيع و زيباي ما را تشكيل داده است و حقا درست است كه همه مناطق يكسانند.ميانكاله زيبا و دوستداشتني از جمله مناطق يكسان است.
اهميت ميانكاله در قدمت آن، وسعت منطقه، تنوع زيستگاهي آن، جايگاه جغرافيايي ... و شايد از همه مهمتر ساكنين و مهمانان خوانده اين ناحيه خلاصه ميشود كه هر ساله دنيايي از رنگ و صوت و جنبوجوش و حيات را با خود به ميانكاله ميآورند، مقصودم هزاران بال پرنده مهاجر است كه با سرد شدن هوا در صفحات شمالي، به آب و هواي نسبتاً ملايم ميانكاله پناه ميآورند. سالها است كه مهاجراني بالدار، اين شكاريان قديمي را هم با خود به ميانكاله كشيدهاند تا ناظر ورود و خروج آنها باشم.
33 سال دلبستگي ديروز
درست 33 سال پيش بود كه در معيت برخي از پرندهشناسان وقت كه اكنون شهرت بينالمللي دارند پاي به ميانكاله گذاشتيم. شب هنگام به پاسگاه زاغمرز رسيديم. مقابل لپوي زاغمرز.(لپو، درياچه كوچك) ساختمان سادهاي داشت با يك اطاق بزرگ كه با 20 يا 30 نفر دانشجو در آن اطراق كرديم. صبح زود بيرون زديم. هوا نمناك بود.
كنار رودخانهاي رسيديم. اولين قدمهاي خود را در طبيعت زيباي ايران برميداشتم، سراپا توجه و هوش و گوش يك شكاربان كارآموز. گروه كوچك ما كنار نهر توقف كرد. همه سرها را دزديدند و به دقت نظارهگر شدند.
در فاصله چند متري ما يك مار آبي، قورباغهاي را تا نيمه در گلو فرو برده بود و تلاش در بلعيدن او داشت. قورباغه تلاش ميكرد تا از مرگ بگريزد. چقدر دلم ميخواست ميرفتم و قورباغه را از دهان مرگ نجات ميدادم. گروه تصميم گرفت بيصدا و آرام به راه خود ادامه دهد. «طبيعت را به حال خودش بگذار و مداخله نكن.»
اين سخن را يكي از طبيعتشناسان گفت. شايد اولين درسي كه گرفتم. بعدها اين موضوع را با دوستي در ميان گذاشتم. گفت: «مگر شما آنجا جزئي از طبيعت نيستيد؟» تمام آنچه رشته بودم پنبه شد. اين سؤال كه بالاخره ما انسانها جزئي و عضوي از طبيعت هستيم يا نيستيم تا امروز مرا رها نكرده است.
اهميت ميانكاله
ميانكاله اولين ايستگاه سوختگيري و تجديد قواي پرندگان مهاجري است كه صدها و هزاران كيلومتر را بدون استراحت و تغذيه طي كردهاند تا به اينجا برسند.پرندگان قبل از مهاجرت، مبادرت به تغذيه فراوان ميكنند. اين تغذيه به ظاهر افراطي موجب تجمع چربي بهنام «چربي مهاجرتي» در بدن آنان ميگردد. اين چربي سوخت كافي براي مهاجرت در پرواز بلا انقطاع چندين صد كيلومتري را فراهم ميكند. بنابراين پرندگان وقتي به ميانكاله ميرسند خسته، فرسوده و گرسنه هستند. بسياري از پرندگان از اين سفر جان سالم بهدر نميبرند.
بقيه كه زنده ميمانند نياز به غذا و استراحت دارند. امنيت مهمترين عامل جلب و جذب پرندگان به اين مناطق ميباشد. دستههاي پرندگاني كه به ميانكاله ميآيند جوجههاي خود را با خود ميآورند. راه را به آنها نشان ميدهند و اين جوجهها به نوبه خود، فرزندان خود را همراهي ميكنند و ميانكاله را به آنان معرفي ميكنند.
و اينچنين است كه نسلها بعد از نسل پرندگان به ميانكاله مهاجرت ميكنند و ميآيند دستهدسته و گروهگروه ولي اين آمد و رفتها تا زماني جريان دارد كه امنيت ميانكاله براي پرندگان حفظ شود، ولي آيا به راستي ميانكاله براي پذيرفتن اين مهمانها آمادگي دارد؟
ساختار ميانكاله
پناهگاه حيات وحش ميانكاله در كل 68800 هكتار وسعت دارد و از دو اكوسيستم آبي و خشكي تشكيل شده است. اكوسيستم آبي شامل تالاب ميانكاله و خليج گرگان است كه از آبگيرها، زمينهاي باتلاقي، جنگلي با درختچهها و زمينهاي پوشيده از گز تشكيل شده است.اكوسيستم زميني خود از تپههاي شني انارستانها، تمشكزارها، سازيالها و علفزارها با مراتع گوناگون درخت و درختچههاي متراكم يا پراكنده تشكيل شده است.
در حفاظت از طبيعت يك اصل مهم در همه دنيا شناخته شده است. تنوع زيستگاهي موجب تنوع موجودات ميشود. در مناطق آبي ميانكاله، علاوه بر ماهيها، پرندگان گوناگون آبزي زندگي ميكنند كه خود به چندين دسته تقسيم ميشوند.
در اكوسيستمهاي خشكي شاهد حضور پرندگان خشكي زي مانند زنگولهبال و نيز دراج هستيم. جالب است كه بدانيم دراج پرنده نواحي گرم و خشك ايران، مانند خوزستان است، ولي چون ميانكاله زيستگاه مناسب اين پرنده را در خود دارد دراج در آن زندگي و توليد مثل ميكند. در مقابل قرقاول كه پرنده خاص نواحي جنگلي است نيز جايي براي زندگي در ميانكاله يافته است. در اكوسيستم زميني، پستانداران نيز فضاي خود را براي زندگي حفظ كردهاند. جاي پاي ببر مازندران در ميانكاله پيداست.
سري به يادداشتهاي ظلالسلطان، فرزند شكارچي ناصرالدين شاه ميزنيم «امروز روز خوبي بود، 9قلاده ببر در ميانكاله شكار كرديم.» ظاهراً از اين روزهاي خوب آنقدر زياد اتفاق افتاد كه ببر مازندران نه تنها از ميانكاله بلكه از كل ايران و جهان رخت بربست. گرازهاي بزرگ كه طعمه ببر بودند شايد تنها موجودات شادمان از انقراض ببر اكنون در ميانكاله جولان ميدهند.اينك در ميانكاله اثري از ببر، گورخر و مرال نيست.
به راستي از ميانكاله چه باقي مانده است. آينده ميانكاله چيست؟ آيا باز هم پرندگان جوجكان خود را به اين مكان خواهند آورد؟
ميانكاله امروز
پس از 33 سال امسال دو سه روز قبل از عيد قربان به ميانكاله رسيدم، در اين مدت بارها به اين منطقه از كشور آمدم. با دانشجويان يا پرندهشناسان خارجي كه شهرت آن را آن طرف آبهاي عالم شنيده بودند. هر بار قدمهايم لرزانتر شده بودند و اكنون، قدمهاي اين شكاربان قديمي، لرزانتر از بار اول ورود به ميانكاله شده بودند.
شب در مهمانسراي محيطزيست بوديم. يادم آمد كه شب اول كه در پاسگاه زاغمرز بوديم، (مهمانسرا وجود نداشت)، 33 سال پيش حدود ساعت 5/3صبح از صداي پرندگان از خواب بيدار شديم. خوابيدن غيرممكن بود، جيغ، سر و صدا، همهمه، فرياد، سوت، نعره، داد، فرياد... بيش از 120000 پرنده خواب را غيرممكن ميكرد. امسال در مهمانسراي محيطزيست ساعت 5/3 – 4 و 5 آمد و رفت و صدايي از پرندگان شنيده نشد.
ساعت 5 بيرون زديم. حدود نيم ساعت به طرف شرق رانديم تا به لبه خليج گرگان رسيديم. هوا سرد بود. ولي آسمان در طرف شرق خونآلود شد. خورشيد سر برآورد. هر لحظه متفاوت از لحظه قبل برخلاف زندگي در شهرها كه ساعتها و روزها يكنواخت ميگذرند! كم كم قله سرفراز دماوند از دور پيدا شد.
عجب شكوهي، هر لحظه يك رنگ. سر و كله پرندگان هم از دور پيدا شد.يك خط سفيد از فلامينگوها (5000 بال)، 165 بال قو و حدود 4000 بال انواع مرغابي و غازها؛ همين ولي اين تمام تصوير ميانكاله نيست. با روشن شدن هوا، موسيقي متن هم شروع به نواختن كرد. صداي شليك تفنگهاي شكاري پيدرپي شنيده ميشد اندازه گرفتم.
كمتر از دو دقيقه بين دو تير فاصله بود!! اين در حالي بود كه پروانه شكار مرغابي دو سال است كه صادر نشده است.!!! يعني آنچه در ميانكاله ميگذشت شكار بيرويه و غيرقانوني بود. تعداد پرندگان يكدهم آمار 30 سال پيش و حتي كمتر است. ولي به راستي چرا؟ ميانكاله كه به ظاهر همه چيز دارد: اكوسيستمهاي متفاوت، محيطهاي گسترده آبي و خشكي علفزارها و... مسئله ميانكاله آن است كه برخلاف اسم و لقب آن، «پناهگاه حياتوحش نيست.»
پناهگاهي كه در آن گالشها (گاودار)، چوپانان، (گوسفنددار)، اعراب (گاوميشدار)، و چوكارها و ورهمكاران (بهرهور از مراتع ميانكاله) حضور دارند. پناهگاهي كه حدود 25000 هكتار از مراتع قشلاقي مازندران در آن است و بيش از 28000 واحد دامي در آن حضور دارد. و بالاخره پناهگاهي كه در روز عيد سعيد قربان حدود 60 خانوار و 60 موتورسيكلت سوار در آن جولان دادند، و هر دو دقيقه يك تير به طرف پرندگان آن شليك ميشود، ديگر پناهگاه نيست.
در ميانكاله 22بند (واحد دامداري) و 3برابر ظرفيت مراتع گوسفند در آن نگهداري ميشود. اگر وضع مراتع را به درجات عالي، خوب، متوسط و ضعيف تقسيمبندي كنيم. در آن مراتع عالي و خوب پيدا نميشود و... ليست تخريب ادامه دارد.
فردا
آنچه اكنون از ميانكاله باقي مانده مراتعي است مخروبه، زمينههاي لميزرع و سنگزارهاي گسترده است. من وقتي وضعيت ميانكاله 30 سال پيش را براي دانشجويانم تعريف ميكنم با ناباوري آنها مواجه ميشوم. اگر به همين منوال پيش رويم 30سال آينده كسي باور ميكند كه اينجا زماني قرقاول و دراج و حدود 12000 بال پرنده زمستان گذران ميكردند؟
آينده ميانكاله امروز دست ماست. همين امروز بايد ميانكاله را كاملا و مطلقا در دست طبيعت بگذاريم. فردا دير است.(hamshahri)
- پنجشنبه 7 آذر 1387-0:0
عدم برنامه ریزی و مراقبت ازمیانکاله توسط محیطزیست دیگر چیزی بنام میانکاله وجود نخواهد داشت
- چهارشنبه 6 آذر 1387-0:0
هوالعزیز
وقتی با فشردن و یا چکاندن چند بار ماشهی اسلحهی شکاری میشود بسیار آسانتر از دست و پا زدن در مزارع برنج و غیره پول بی حساب و کتاب به جیب زد، مگر خلایق مجنون شدهاند که قتل و عام مفت و مجان طیور را رها کنند و بروند پی زراعت! فقط کافی است روزی 10 یا 20 پرنده را به تیر ببندد، نانش در روغن است و چه کسی به فکر محیط زیست است و اکوسیستوم(اکوسیستم)؟! اکوسیستم را سفرهی سیری ناپذیر شکارچیان مهاجم تعیین میکند که حتی «آنفلانزای مرغی» هم حریف محدودیت آن نشد! باز هم جل الخالق!