تعداد بازدید: 6635

توصیه به دیگران 1

شنبه 9 آذر 1387-0:0

نيماي بوم نگر

گفت و گو با جليل قيصري ،شاعر و اديب برجسته ي مازندراني درباره نيما وشعرهايش.


اشاره : جليل قيصري ، شاعر و اديب برجسته ي مازندراني ( كجور1336) در مورد نيما و شعرش حرف هاي تازه اي دارد،بنابراين با او به گفت و گو نشستيم. « سولاردني » ، «اساشعر » و «من و جهان در يك پيراهن » آثار منتشر شده جليل است . وي در قلمرو نيما شناسي صاحب نظر است . اين گفتگو هرچند در فرصتي اندك انجام گرفت ، جليل حوصله مند پاسخ داد.

-----------

 مازندنومه : آقاي قيصري ! به عنوان اولين پرسش بفرماييد علت به وجود آمدن شعر نو چه بود ؟

 قيصري : شعر نو ادامه ي منطقي شعر كهن است . شاعر بايد هم فرزند زمانش باشد هم آينه ي زمان تا به قول عين القضات هر كس در آن نگرد نقش خود را در آن بيند . جهان نو انديشه نو مي طلبد . انسان ذاتاً كاشف و نوجوست و به يافته هايش قانع نمي شود وگرنه اين همه كشف و كرامات تجربي و تسخير ماه و مريخ را نداشتيم .

 زيبايي ها هم بيشتر در بدعت نهفته است و اگر چه به قول شكسپير در زير آسمان كبود هيچ ناگفته اي وجود ندارد و عشق و مرگ و زندگي همان چيزهايي است كه ديگرانش گفته اند . عشق و مرگ و زندگي و عواطف و احساسات انساني را مي شود به زبان زمانه گفت و به اعجاز هنر ، در ضمن جواب كامل به اين پرسش مقاله ي جداگانه اي مي طلبد و در اين مقوله نمي گنجد .

 - مازندنومه : شعر نيمايي و سپيد چه تفاوتي با هم دارند ؟ خيلي ها هنوز فرق شعر نيمايي و شعر سپيد را نمي دانند!

- قيصري : نيما به خاطر سنت ها ي جا افتاده اما طاقت شكن فرهنگي نمي توانست يكسره از وزن و قافيه جدا شود . سنگلاخ هاي شعري نيما همان جاهايي است كه مجبور بود به روال سنتي آن پايبندي نشان دهد . فرق شعر سپيد و شعر نيمايي بيشتر در به كار گيري وزن و قافيه و موسيقي آن مربوط مي شود . به دلايل فوق موسيقي شعر نيما بيروني است و گاه قافيه ها به التزام سنت به كار گرفته مي شوند .

در شعر سپيد اما قافيه ها نقش حاشيه اي دارند و عنصر غالب نيستند و ريتم شعر سپيد به زبان طبيعي نزديك تر است و وزن در آن دروني است .

 نيما خود مي گويد : من فقط يه راهگشا هستم و ديگران هستند كه بايد اين بار را به مقصد برسانند البته تفاوت هاي ديگري هم بين اين نوع شعر وجود دارد كه حرف وحديث آن در اين وجيزه نمي گنجد .

 - مازندنومه : چرا به باور بسياري شعر پس از كوران زمان تثبيت نيما به خصوص دهه هاي سي و چهل از رونق افتاده است ؟

 - قيصري:در ادبيات عنصر غالب و ژانر غالب مطرح است يعني گاه مسأله روان شناختي ، جامعه شناختي و تاريخي اجتماعي سبب مي شود كه عنصر و عناصر غالبي در ژانر هاي خاص ادبي نمود پيدا كند و با استقبال عمومي هم خوان شود . همه سبك ها ، مكتب ها و نمونه هاي ادبي به اين طريق شاخص مي شوند يعني نوعي ادب با درونيات ويژه ي خود انواع ديگري را به حاشيه مي راند و دوره هاي ادبي به اين روش طي مي شوند .

 به اين دليل و دلايل گونه گون ديگر شعر در نيمه ي دوم و آخر كار شعري نيما ( دهه سي ) و دهه ي چهل از رونق خوبي برخوردار بود و خوراك مناسبي بود براي آرمان ها و روحيات اجتماعي . دريك نگاه كلي تر به نظر مي رسد كه اين اتفاق جهاني ست يعني انواع ديگر ادبي به خصوص رمان و داستان كوتاه شعر را تا حدودي به حاشيه رانده است اما اين وضعيت هميشگي نخواهد بود ، فقط زبان راز آميز شعر است كه مي تواند جان هاي تشنه را سيراب كند ،ضمناً به دلايل تاريخي ، اجتماعي و روحيات خاص ملت ما ، هيچ گاه شعر از رونق نمي افتد .

فروش در حد بالاي كتاب نيما و شاگردان اصيلش ، چاپ اين همه مجموعه ( البته اين كميت يكي از دلايل نارسايي است و بايد در جاي خود بحث شود ) ،استفاده از زبان مجازي شعر در تبادلات اجتماعي دال بر اين مدعاست و ناگفته هم نماند كه در حال حاضر شعر با بحران سه گانه اي رو به روست كه عبارتند از : 1- بحران در شعر 2- بحران خواننده 3- بحران در نقد ادبي ( كه در اين مقوله مقاله اي نوشتم و در دو نشريه به چاپ رسيد ).

از سرگذراندن دوره ي فترت و رسيدن به زبان دوباره ي بالندگي به همت من و شما و ديگر اهالي ادب بستگي دارد .

- مازندنومه : آقاي قيصري ! براي خوانندگان ما توضيح دهيد كه كاركرد زبان در شعر نيما چگونه است ؟

 - قيصري : شعر مقوله اي است فرازباني و شاعراني موفق ترند كه اين فرازماني را جزء سرشت شعرشان كنند يعني اينكه كارشان به دور از فرماليسم و رمانتيسم محض و گزاره هاي از پيش انديشيده ي زبان شناسي با شگردهاي زباني كه از درون و ذات شعر در لحظات جذبه و خلوص شاعرانه بر مي خيزد ، صورت زيبا پيدا كند و محتواي متكثر . بر شعر نيما گذشته از اين لوازم نوعي چربش زبان مادري سايه افكنده است ( كه مقاله اي در اين خصوص در كنگره يونسكو عرضه كردم ) و اين چربش زباني ناشي از بازگشت به كودكب ازلي و - بيشتر - تقويمي شاعر در لحظات خاص شاعرانه است .

در اين كودك - زباني و تخطي صرفي و نحوي ، نيما به كدكي خود باز مي گردد و به همان كودك مازني خود - به رغم مخالفان نيما كه اين تمرد زباني را برخاسته از كم سوادي او مي دانستند .شعر او يعني شيريني و طراوت خاص خود را از همين چربش زبان مادري مي گيرد به گفته « كاسيرر » زبان به سه دوره ي تقليدي ، تشبيهي و نمادين تقسيم مي شود و آوردن صدا و اسم صوت در شعر كه جزء مرحله ي اول زبان شناسي است از شاخه هاي سبكي نيما ست با بسامد بالا و اين نشان مي دهد كه او در زمان سرايش شعر يك شاعر -كودك است با اين تفاوت كه كودكان براي هويت يابي و تجربه اندوزي از ذهن به عين مي روند و شاعر - كودك از عين به ذهن .

 - مازندنومه : حالا يك موضوع ديگر ؛ به نظر شما مهم ترين شاخصه ي شعري نيما از نظر صور خيال و صنايع ادبي چيست ؟

- قيصري : نيما شاعر سمبول هاست اما كاربرد نماد در شعر نيما فقط به خاطر محدوديت هاي اجتماعي و يا همنوايي با جريانات ادبي مد روز نيست كه خود مي گويد « من سمبول را در شعر براي گسترده تر كردن آن و دادن لايه هاي گوناگون معنايي به آن به كار مي برم » ( نقل به مضمون ) فرق نيما و شاعران سمبوليست وطني و حتا جهاني در اين است كه نهاد هاي او اصليند ، يعني هم خود را مي گويند و هم چيز ديگر را ، از نمونه هاي خوب اين شعر ها ققنوس ، غراب ،برف ، ري را و .... هستند .

در مورد نمادهاي غير اصيل بايد گفت كه شاعر بر اساس قراردادهاي معهود زباني و زماني از اين نهاد ها استفاده مي كند يعني مثلاً « زمستان » يا « شب » را نمادي از اجتماع مي گيرد كه در اين قرارداد با حفظ عينيت و ذات خود دوگانه عمل نمي كنند .

سمبول هاي اصيل ما در آن واحد هم خود را مي گويند و هم چيز ديگر را ، بدون اينكه عينيت شان خدشه دار شود و اين از ديدگاه زبان شناسانه قابل تأمل است . نكته ديگر اين كه اگر بنا به قول «كاسيرر » سمبول ها را مربوط به دوران سوم زبان شناسي و زمان پيچيدگي ذهن انسان بدانيم نيما انسان مشترك امروزي و فزند زمان خود نيز خواهد بود كه با ذهن و زبان پويا تجربه هاي ناگفته ي بشري را با اين نمادهاي اصيل به خاطر و خاطره مي نشاند در ضمن سمبل نيما نوعي اشتراك عيني است و به دور از تأثير افلاطوني.

مازنومه : آقاي قيصري ، در ادامه ي اين صحبت هامون بفرماييد شما تأثير بوميت و نوستالژي را در شعر نيما چگونه مي بينيد ؟

- قيصري : بوميت ، بافت بومي و نوستالژي از جنبه هاي اجتناب ناپذير يك شعرند شعر اگر چه آينده نگر است و به دور از منطق و استدلال موفق در پيش گويي و گره گشايي راز هستي ، بيشتر نظر به گذشته دارد و لحظات و پديده هاي تجربه شده و حتا در ذهني ترين و عرفاني ترين شعر هم تجربه هاي زميني « مي و معشوق » لوازم كار است .

 جهان شعر تجربه هاي خود را در جهان بشري مي گيرد تا به صورت هنري و زيبا شناسانه و عصاره اي ديگرگون ارائه دهد و تجربه هاي فراموش شده را به خاطر آورد .

 شاعر بومي هم از اين مهم مستثني نيست او داراي گذشته و تجربيات ناشي از آن است . بدو ن گذشته انسان مثل كسي مي ماند كه در اثر ضربه اي مغزي ، پدر و مادر و همه ي كسان خود را فراموش كرده است .

شاعر بومي هم ناخودآگاه به تجربه هاي زيستي خود متوسل مي شود و به عناصر و پديده هايي كه برخاسته از بوميت اند و در او دروني شده اند .

تجربه نشان مي دهد آن شاعراني موفق ترند كه چشم انداز خود را دارند يعني خود را مي گويند تا جهان را بگويند . بي خود نيست كه « نيچه » به « چشم انداز » نظر دارد و نيما هم مي گويد : « با ذهن خود بينديش ، با نگاه خود ببين و با زبان خود بگو » و اين ديدگاه است كه نيما را از شاعران پيش از خود مستثني كرده است و « جويس » را از نويسندگان پيش از خود .

اگر تقسيم بندي اي صورت گيرد بايد ادبيات داستاني جهاني را به ادبيات پيش و پس از جويس و شعر فارسي ايران يا حتا شعر آسيا را به شعر قبل و بعد از نيما تقسيم كرد . امروزه در دنيا آمريكاي لاتين از پيشگامان داستان نويسي جهان است اما همه ي ماجراي صد سال تنهايي در يك روستا گذشته است . هم چنين از « بورخس » و ديگران مي شود شاهد مثال آورد . مهم اين است كه جهان را از نگاه خود ببينم نه خود را از نگاه جهان .

نيما يك شاعر بومي - جهاني است اما حواس جمعي دارد و در زندان شبان رمگي محدود نمي شود ، از واژگان بومي بسيار مناسب استفاده مي برد و از اسامي و پديده هايي بهره مي گيرد كه نقش تو تمي يا اسطوره اي دارند .

 به طور مثال : واژه « داروك در شعرش نقش محوري دارد و با خارج كردن اين كلمه از شعر چهار ستون آن فرو مي ريزد . داروك كه يك قورباغه ي درختي ست به رغم ديگر انواع خود ظاهري زيبا دارد . داراي پوستي سبز و با طروات ، جثه ي كوچك و چشماني زيباست كه خط زردي از ميانه ي آن عبور مي كند و خط سياهي هم در كناره هاي چشم بر گونه اش عمود مي شود و از نظر معنا هم براي مردم مازندران توتم است : چاوش گر باران است ، مورد آزار كسي قرار نمي گيرد ، در داخل خانه هاي روي پرده ها و اشياء خانگي آزادانه مي خواند و مي جهد و با زندگي كشاورزي و عقايد مردم اين سامان پيوند قريبي دارد .

 نيما از تركيبات اسمي هم استفاده مي كند كه واژگاني بسيار زيبا هستند ؛ مانند : « سري ويل » ، « ماندي » ري را و ... كه گاه به عنوان نام فرزندان اين مرز و بوم برگزيده شده اند در مورد بافت بايد گفت كه پديده ي بافت در شعر و نقد آن اجتناب ناپذير است ، هم شاعر و هم ناقد يا خواننده ي شعر در بافت اسطوره اي ، آييني ، فرهنگي و قومي خاصي پرورش يافته اند كه همين بافت زمينه اي است براي سرايش و نقد شعر « افق انتظار » گادامري هم از انطباق بافت شعر و بافت ذهني ناقد يا خواننده به وجود مي آيد .

 اشعار نيما داراي بافتي هستند اسطوره اي - قومي و كليد نقد بيشتر اشعار او در فرهنگ واژگان محوري آن نهفته است ، يعني بدون شناخت بار بومي اين واژه ها نقد شعرش مشكل است . بافت شعر نيما گاه بافت اسطوره اي ، آييني است و در وجه ملي و كلان خود و گاه بافت بومي و قومي . اشعار خاص تر او همان هايي هستند كه بافت بومي - قومي دارند اما فضاي اثيري و چند وجهي اين شعر ها راه خوانش متفاوت را نمي بندد اما خوانش بهتر و اصيل تر اين كارها براي منتقدان بومي به خاطر به اشتراك فرهنگي خاص ، آسان تر است .

 - مازندنومه : بسامد عناصر بومي در شعر نيما تا چه حد است ؟

 - قيصري : عناصر و پديده هاي بومي در شعر نيما بسامد بالايي دارند اما نيما اين پديده ها بي توجه به بار فرهنگي و نقش زيبا شناسانه ي آن به كار نمي گيرد . دانش شعري او دانش زندگي است و با لمس و نگاه و تجربه ي مستقيم اشياء و پديده ها به دست مي آيد .

خاصيت چنين دانش شعري اين است كه كلمات دهان باز مي كنند و بي واسطه پديده هاي هم خون به خود را در درون خود جاي مي دهند . در اين صورت عينيت اشياء با تزئينات شعري كه زاييده دانش كتابي هستند خدشه دار نمي شود و از طرفي ايجاز كه از لوازم و شگردهاي خاص شعري است حضوري مستمر در متن پيدا مي كند .

ديگر اين كه پديده هاي بومي شعر نيما هرگز در دايره ي بوميت باقي نمي مانند ، او اين پديده ها را در شعر خود جاودانه مي كند و جهاني و خوانندگان غير بومي شعرش را بر مي انگيزد تا به جست و جوي بار فرهنگي اين پديده ها بروند و تصوير و تصوري از اين عناصر و در نهايت خود بوم شاعر به دست آورند .

 تا پيش از كتاب « صد سال تنهايي » كسي روستاي « ماكوندو » را نمي شناخت و تا پيش از « كليدر » روستاي « كليدر » را . يوش نور را هم پيش از به كارگيري « كيا چين » و « وازنا » و « ماخ اولا » در شعر نيما كسي نمي شناخت . « مانلي » « ري را » و « داروك » هم لفظ خاص و عام شده اند .

 - مازندنومه : بريم سر وقت روجا ؛ آقاي قيصري ! هرچند درباره ي روجا طي سال هاي اخير زياد بحث شده ، به نظر شما حد و اندازه ي مجموعه تبري « روجا » از نظر زيبايي شناسانه و معرفت شناسانه چه قدر است ؟

 - قيصري : بعد از امير پازواري هيچ كس به اندازه ي نيما نتوانست تجربه هاي بومي و زشت و زيباي زمان خود را به شعر بنشاند . همه ي اشعار « روجا » اگر چه از نظر استتيك در يك حد و اندازه نيستند و گاه ديده ها و تجربه هاي روزمره در اشعار خصوصي تر بومي او شعر نشده اند . حدوداً يك سوم شعر « روجا » با آنكه از از شبان رمگي شعر محلي تا حدودي دور مي شوند و دست آورد هاي جهان معاصر را ناديده مي گيرند .

در بعد قالب و تا حدي محتوا انقلابي در آن نمي بينيم . شايد پدر شعر نو تمام هم و غم خود را معطوف به ترتيب و بالندگي اين فرزند كرده است و مجال تحول در شعر محلي را نداشته است . و شايد اگر عمرش كفاف مي كرد اين دگرگوني را در شعر محلي او مي ديديم .

 به هر حال اشعار بومي نيما جاي گاه و پاي گاه خاص خود را دارد ، با همه شدت و ضعف اما يك چيز را نبايد فراموش كرد و آن اين كه از امير پازواري تا نيما در مازندران شاعر قابل بحثي نداشتيم و شعر نيما يراي بومي سرايان آبشخور مناسبي شد تا به ديدگاه هاي تازه تري در شعر برسند و از اين چشمه ي زلال كوهستاني سيراب شوند .

 - مازندنومه : نقطه اشتراك و تفارق شعر فارسي و بومي نيما كدام است ؟

 - قيصري : اشعار اوليه نيما كه بيشتر ساده و به دور از پيچيدگي هاي زباني هستند در قالب كلاسيك سروده شده اند كه صميمت و جوشش و انقلاب دروني در اين شعر ها مشهود است . به نظر اين قلم « افسانه » با آن سادگي و شفافي و زبان نو و محتواي بكر و نوستالژيك بي نظير است و پله ي پرتاب شعر نيما . شايد اگر افسانه نبود ديده مي شود و گاهي يك دو بيتي « روجا » مضمون يك شعر فارسي بلند يا كوتاه نيما مي شود .

 به عنوان مثال شعر ذيل مضمون « خانه ام ابري است » نيما را دارد :

 سيو بيمومي بوم در بايتُ دريوي او مِ راه گذر بايتُ مِ دل من بيشتِ شِ پَر بايتُ شِ دردِ استون سر بايتُ مهِ سياه آمد و بام و درم را گرفت / آب دريا راه گذرم را گرفت دل من مرا گذاشت و پر كشيد / داستان دردش را از سر گرفت و يا اين شعر مضمون « آي آدم ها » را و ...

سيل دُله فرياد سر هادامُ /وني مردمُ خبر هادامُ /نشنوسِنِ شٍ ونگ هدر هادامُ /ش خود اتا جنگا پر هادامُ /توي سيل فريادم را بلند كردم لازم بود كه مردم را خبر مي كردم نشنيدند من فريادم را هدر مي دادم پيش خود خرمن خود را با باد دادم .اما وجه تفارق شعر محلي و فارسي نيما بيشتر در كاربرد زباني و ساختاري آن است كه اشعار فارسي نيما در قالب و محتواي بيشتر ساخت شكن هستند و اشعار محلي از روش كلاسيك پيروي مي كنند .

شايد به خاطر اشراف و عادت به زبان محلي و نوستالژي بودن آن ، نيما ساده و عادي با اين زبان بر خورد كرد و در شعر فارسي نتوانست از گره هاي زبان بومي و سيطره هاي زبان شناسانه و قومي آن به دور باشد . همين چربش زباني باعث حلاوت و ديگر گوني زباني و ساختاري شعر فارسي اش شده است . دنباله دارد . 

 - مازندنومه : از درصد شعر هاي خوب نيما نسبت به شاگردانش بخصوص نسل آغازين شعر نو بگوييد؟

 - قيصري : نيما يك پدر است و مبدع و راه گشا اما درصد بيشتري از اشعار او از خصائص زيبايي شناسانه خالي اند و اين شايد به اين علت است كه نيما در كوران تثبيت شعري خود توليد انبوه كرده است چرا كه دگرگون كردن سنت هزار ساله ي ادبي و آن هم يك تنه و در ميان پدر سالاران ادبي وقت او را ملزم مي كرد كه دائم در ميدان باشد ، جولان بدهد و هماورد بخواهد و اين مسير نبود جز با توليد بيشتر و گاه آگاهانه شعر و همين باعث شد تا بعضي از آثار او از لوازم هنري تهي باشند اما مفاهيم انساني و معرفت شناسانه در همين اشعار موج مي زند به هر حال پر چانگي در اين خصوص و درباره ي نيما كه يك پدر است و مبدع نوعي گستاخي است .

 اشعار نيما اگر چه به لحاظ درصد كيفي به تعداد شاگردان مثل « شاملو » و « فروغ » نيست ؛ تعداد اشعار خوب او هم كه كم نيست با خصايص بومي - جهاني و كيفيت بالاي هنري . گذشته از اين كه نسل هاي بعد شعري هم وامدار او هستند و شكل و شمايل تازه اي شعر خود را با جرعه نوشي از اين آبشخور زلال ارائه مي دهند .

- مازندنومه : آقاي قيصري ! شما فرم و ساخت شعر نيما را چگونه ارزيابي مي كنيد ؟

 - قيصري : بيشتر شعر هاي نيما ساخت شكند و ساختاري وحشي دارند كه با نقد پست مدرني قابل تبيين اند . طبيعت بكر طبيعي و روح نيما كه مانند هر شاعر اصيلي جمع اضداد است ساختار شعر او را غير طبيعي و وحشي كرده اند و اين همان چيزي است كه شعر پست مدرن تازه به آن رسيده است به طور مثال هنوز از شعر « ري را » تأويل تمام عياري عرضه نشده است و ناقدين نتوانستند به كنه و سرشت اين شعر راه پيدا كنند و اين شايد به خاطر اثيري بودن و ساختار و معنايي تا حدودي وحشي آن شعر باشد اشعار خوب نيما ساختي هستند در بي ساختي و معنايي در چند معنايي يعني متكثر اما ناگفته نماند كه گسست و انقطاع فرمي در بعضي از اشعار بخصوص بلند نيما ديده مي شود و اين شايد به خاطر همان توليد انبوه باشد كه در سؤال ديگر به آن اشاره شد و يا داستان وارگي بعضي از شعر ها كه نيما مجبور بود در آن به جزئيات و توضيحات بپردازد .

 مثلاً از شعر « خانه سر يويلي » يا « مانلي » بندها يا مصرع هاي بسياري را حذف كرد بدون اين كه به شعر لطمه اي وارد آيد . اشعار اين چنيني با همه ي مفاهين زيبا و انساني خود به يك ساخت دروني نمي رسند و آن زنجيروارگي شعر ري را ... ققنوس و ... را ندارند

. البته نيما به داستان گونگي اين شعر ها اشاراتي داشته است اما اين طور به نظر مي رسد كه به اين داستان - شعر ها از پيش انديشيده است كه گاهي از اين بي ساختي و بي جوهري رنج مي برند . شعر افسانه هم تا حدود زيادي ار اين آفت در امان نيست و جوهره ي سيال و آبشارينه ي اين شعر است كه نقطه ضعف هاي ساختي آن را مي پوشاند . خطي بودن بعضي از كارهاي خوب نيما هم مزيدي است بر بي ساختي و بي فرمي آن كه بدون اين نقيصه همين شعر ها مي توانستند جزء اشعار خوبتر او باشند به هر حال بهتر است كه اشعار بي نقص نيما را املاك قضاوت بگيريم كه هيچ شاعر و ناقدي در دنيا مطلق نيست .

- مازندنومه : حالا يك سؤال ديگر ؛ ارزش زيباشناسانه شعر نيما از نظر تأويل تا چه حدي است؟

 -قيصري : اشعار خوب نيما كارهايي هستند با لايه هاي گوناگون ساختي و معنايي خود او مي گويد : من آن رودخانه اي هستم كه از هر كجاي آن مي توان آب برداشت . اصولاً بسامد معنايي در اشعاري ديده مي شود كه از گزاره هاي تحميلي زبان شناسانه و معنا شناسانه به دورند و در لحظه هاي خاص جذبه و خلوص به بار مي نشيند .

اشعار خوب نيما حتا با تازه ترين شگرد هاي پست مدرني قابل تأويل اند و ساخت ساخت ها هستند و معناي معنا ها و اين بايد سر مشقي شود براي شاعران جوان ما كه با حربه كردن گزاره هاي از پيش انديشيده به سراغ شعر مي روند و فرمول هاي زبان شناسانه و فلسفه شناسانه «سو سوري » ، « بارتي » و« دريدايي » را جدول ضرب مي كنند تا كلمات شعري خود را در درون آن قرار دهند و صاحب سبك شوند و كرسي شعري !!

ما به اين هزار قوقولو هاي شبيه به هم توصيه مي كنيم كه اگر چنين شگرد هايي كارساز بود خود زبان شناسان و فلسفه شناسان شاعران يكه ي كائنات مي شوند در حالي كه اين بزرگان كاربرد آگاهانه ي اين گزاره ها را هرگز پيشنهاد نكرده اند و فكر « ديونوزي » كه بر شاخه ي فلسفي « نيچه » تا در « دريدا » سايه افكنده است زاييده ي عرفان خود ماست و به كشف شهود شرقي متمايل است گرايش ما به فلسفه ي نيچه اي و گرايش نيچه به حافظ و زرتشت نقطه تلاقي اين تمايل است بهتر است « چشم انداز » خود را داشته باشيم و از حافظ و نيما بياموزيم كه اگر خود را بگوييم همه چيز را مي گوييم و آثاري را مي آفرينيم با ابعاد گوناگون و لايه هاي متكثر صوري و معنايي .

- مازندنومه : آيا نيما از ادبيات اروپايي تأثير گرفته است ؟

 - قيصري : نيما در نوجواني وارد مدرسه « سن لويي » شد و خود مي گويد كه آشنايي با زبان فرانسه چشم انداز ديگري در پيش روي او گشود . پشتوانه غني ادبيات فارسي و فرهنگ گسترده نيما باعث شد كه مقلد صرف ادبيات اروپايي نشود و يك ايراني اصيل و بومي متعصب باقي بماند اما نيما اگر چه چشم انداز خود را دارد ، از ادبيات اروپايي متأثر است .

آرين پور جا پاي لامارتين ، آلفرد دو موسه و لرمانتف را در افسانه مي بيند ( از صبا تا نيما صفحه ي 471 - 474 ) و اخوان ثالث تأثير شعر و ادب اروپا بر نيما را از جهاتي امر مسلم مي داند ( دفتر هاي زمانه 4041 )

 - مازنومه : در ادامه در مورد رمانتيسم نيما و تأثير پذيري او از شاعران اروپايي اين مكتب بگوييد .

 - قيصري : اول خيالتان را راحت كنم كه نيما از نظر صور خيال و بسامد زباني و معنايي آثار خود يك شاعر سمبوليسم است و با اينكه در اشعار اوليه ي خود و بخصوص افسانه انديشه ي رمانتيسمي و گاه متأثر از غرب دارد فرق است بين سمبوليسم و رمانتيسم نيما با شاعران وطني و حتا اروپايي كه در سمبول و رمانتيسم نيما عينيت خدشه دار نمي شود و پديده ها با خود فاصله ي قراردادي ندارند و در حال عيني بودن نمادينه هم هستند او در وجه رمانتيسمي شعر خود هم سانتي مانتال نيست روحيه ي خاص و نوستالژي خواه اگر چه او را به گذشته .

طبيعت مي برد متانت و وقار كوهستاني شعرش را از مويه و مرثيه صرف هيجانات كاذب دور مي كند و رنج زيبا و رنج زيبا و جاوداني مي دهد .

 - مازندنومه : و اما تعهد در شعر نيما ؛ به نظر شما آيا نيما يك شاعر متعهد است ؟

- قيصري : نيما يك شاعر متعهد به تمام معنا است با اين تفاوت كه حربه دست احزاب كور زمان خود نمي شود . اگر بخواهيم از دو ققنوس هنري برخاسته از خاكستر مشروطه نام ببريم بي گمان يكي نيما ست و ديگري هدايت . با اين كه احزاب ريز و درشت آن زمان براي صيد نامداران هنري و محكم كردن پشتوانه خود از هيچ تلاشي دريغ نمي كردند اما اين جا كسي نبود كه تن به اين هيجانات زود گذر بدهد و شايد اولين كسي باشد كه فروپاشي كمونيسم را پيش بيني كرده است .

در توصيه اي به برادر خود « لادبن » كه جذب حزب شده بود و در اين راستا ايادي آن جان خود را از دست داد مي گويد : از اين روش اجتناب كن كه محكوم به فنا ست كه قرار دادن روح انسان در هر قالبي باعث سر بريدن آن روح است . ( نقل به مضمون ) تعهد نيما تعهدي است به كل انسان او در سنگر دفاع از حيثيت انساني قلم مي زند اما مهم تر از اين تعهدي است كه نيما به شعر دارد كه رنج و شادي بشري اگر به شعر ننشيند مي تواند به صورت يك مقاله ي سياسي هم عرضه شود جان مايه هاي بشري در صورتي جاودانه مي مانند و لذت جاوداني مي دهند كه در هنر متجلي شوند .

نيما در اشعار خوب خود تعهد دو جانبه اي دارد : تعهد به شعر و تعهد به انسان . و اين دو در يك امتزاج دروني به صورت شعر سر باز كرده اند . او آتشفشان عظيمي است كه در اثر فشار لايه هاي دروني رنج دهان باز كرده است و گدازه هاي آن يك جزيره ي زيبا و وحشي و بكر پديد آورده اند كه در اقيانوس هنر جهان خود نمايي مي كند .

- مازندنومه : سياست در شعر نيما چه ابعادي دارد ؟

 - قيصري : سياست را اگر به معناي كلي و ساده ي آن اعتراض به نظم عملي بدانيم نيما يك شاعر سياسي هم هست اما سياست گاه به معناي فلسفي و هستي شناسانه آن در شعر مطرح مي شود و در همين راستاست كه حافظ فلك را سقف مي شكافد و خيام مي خواهد كل كائنات را برچيند و نيما جهان را به صورت نمادين « ميهمان خانه ي ميهمان كش مي نامد » و يا در شعر ذيل گفتمان عقل و عشق را تصويرمي كند :

خنده زد عقل زيرك بر اين حرف كه : از پي اين جهان هم جهاني ست/ آدمي زاده خاك ناچيز بسته عشق هاي نهاني ست/ عشوه زندگاني است

 اين حرف وجهي ديگر كه وجهي متعارف و معمول است شاعر نظم اجتماعي و بي عدالتي را به پرسش مي كشد كه نيما در اين راستا شعر « خانواده سرباز » را در سال 1305 « شهيد گمنام » 1306 و « سرباز فولادين » و « ناقوس » را در سال 1314 - « واي بر من » را سال 1318 و در كوران خفقان رضاخاني مي سرايد و بهترين اشعار سياسي - اجتماعي خود را از شهريور 20 تا سال 1332 كه دوران كوتاه نشو و نماي اشعار روشنگرانه است اشعار « مرغ آهنين » ، « پادشاه فتح » - دل فولادم » ، « نامه به يك زنداني » - « قايق » - « در نخستين ساعات شب » و ... سروده مي شوند .

نيما با اين كه يك شاعر متعهد و انسان گرا ست و بيشتر شعر هايش داراي چاشني سياسي است . سيسات شعر نسما از نوع سياست شعري نسيم شمال ، فرخي يزدي و حتي سياوش كسرايي نيست كه بيشتر ارزش هاي زيبا شناسانه تهي اند و فقط ارزش تاريخي دارند . سياست در شعر نيما مثل ويتامين است در درون ميوه كه هرگز ديده نمي شود اما ثمر بخش و مفيد است . كار شاعر سرايش اشعار هيجاني و زودگذر نيست .

شعر بايد لذت جاوداني بدهد و از اين ديدگاه نيما در اشعار خوبش موفق است .

 - مازندنومه : به عنوان پرسش پاياني ، براي اين كه بيش از اين وقت تان را نگيريم درباره ي تأثير منطقه اي حركت نيما در آسيا بگوييد .

 - قيصري : شعر نيما را در دايره خاص نمي توان محدود و تصور كرد . اكثر حركت هاي نوين شعري در آسيا و منطقه پس از نيما شروع شد . چه در افغانستان و پاكستان و چه در كشورهاي كناره ي خزر و .... شايد بشود نيما را از جهتي پدر شعر آسيا ناميد بخصوص كشور هاي فارسي زبان آسيايي اما نبايد فراموش كرد كه شاگردان اصيل نيما بخصوص اخوان و شاملو و محمد حقوقي و ... در شناساندن نيما تلاش فراواني كرده اند و تأثير منطقه اي انقلاب ادبي نيما با حضور اين عزيزان كاراتر و كامل تر شد.



©2013 APG.ir