ايران سرزمين فرهنگ و هنر
معرفي کتاب" ايران سرزمين فرهنگ و هنر"؛ زين العابدين درگاهي،دانشجوي دکتراي ادبيات فارسي آکادمي علوم تاجيکستان ، پژوهشگاه زبان و ادبيات رودکي
مطلب حاضر را جناب آقاي زين العابدين درگاهي-پژوهشگر قائم شهري-براي ما ارسال کرده است.اين نوشتار پيش تر در كتاب ماه ادبيات شماره 20 آذر 1387 به چاپ رسيد.
------------
ايران سرزمين فرهنگ و هنر
نويسنده: دكتر قهار رسوليان
ناشر: رايزني فرهنگي سفارت ج.ا.ا. در تاجيكستان، شهر دوشنبه
2007 م، 1386، رقعي، 227 صفحه
زبان فارسي، خط سيريليك تاجيكستان و شهرهاي كولاب، خجند و بدخشانش و... براي هر ايراني نامآشناست و پارهاي است از پيكرهي تنومند خراسان بزرگ و ايران باشكوه. دستهاي پيدا و پنهان قدرتمداران، اعضاي پيكرهي زيباي عروس علم و فرهنگ و تمدن جهان را قطعه فطعه كرده، امروز قطعههايي با نامهاي گوناگون در غربت و دور از مركز حياتش، نفس شماره ميكنند.
با اين وجود ايرانيان امروز، تاجيكان را بيگانه نميدانند و تاجيكان نيز. تاجيكان مردم خونگرم، صميمي، مهماننواز و دوستداشتني، مثل خود ما هستند؛ با وجود مرزهاي جغرافيايي، بيمرزي عشق و محبت را حس ميكنند و تو را در آغوش گرم زبان و فرهنگ و آيين مشترك ميفشارند. در راه تحكيم مباني مشترك فرهنگ و هنر اين دو پيكرهي جدا شدهي از هم (ايران و تاجيكستان) فرهيختگاني تلاش كرده و ميكنند.
در اين يادداشت يك اثر از اين نوع را ارج مينهيم و به معرفي مختصر آن ميپردازيم: « ايران سرزمين فرهنگ و هنر ».
هر تاجيك علاقه مند به ديدار ايران امروزي و شناخت آثار علمي و فرهنگي منتشر شده در ايران، اگر نيمنگاهي به رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در تاجيكستان داشته باشد، نام دكتر قهار رسوليان آشناست. نيز هر ايراني اگر به نامهاي ايرانشناسان بنياد ايرانشناسي بنگرد، نام او پيداست.
دكتر قهار رسوليان متولد 1953 م ناحيهي دشتجم كولاب تاجيكستان، از پدري عالم ديني، وارسته و پشتپا زده به جاذبههاي دنيوي. 1977م در دانشگاه دولتي كولاب تحصيل دورهي ليسانس را به پايان برد.
مدتي در تلويزيون قرقانتپه كار كرد. در 88-1985 دورهي دكتري را در پژوهشگاه (انستيتو / آكادمي علوم) تاريخ و باستانشناسي گذراند و در 1992 از پايان نامهي دكتراي خود دفاع كرد. موضوع رسالهي او «روابط فرهنگي تاجيكستان با جماهير ماوراي قفقاز (ارمنستان، گرجستان، آذربايجان)» بود. از سال 1997 م تا امروز (حدود 11 سال) با رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در شهر دوشنبه تاجيكستان همكاري دارد.
اينك عضو بنياد ايرانشناسي، عضو اتحاديه بينالمللي خبرنگاران شعبه تاجيكستان، استاد تاريخ در دانشگاه ملي است. به مناسبتهاي علمي و فرهنگي بارها به ايران سفر كرد، در همايشها به ايراد سخن پرداخت. چندين اثر به صورت مقاله و كتاب منتشر كرده است.
برخي از آنها را يادآور ميشويم: پاكستان (1997)؛ تاريخ مختصر انقلاب ايران (1998)؛ 20 سال انقلاب اسلامي ايران (1999)؛ ايران (2002، چ 2، 2007)؛ از بخاراي شريف تا عيد تاجيك (2003)؛ نگاهي به روابط فرهنگي ايران و تاجيكستان (2004)؛ تاريخ عمومي (براي دو پايهي دورهي متوسطه، 2004 و 2008)؛ ايرانيان (2005)؛ كشورهاي جهان (2006)؛ تاجيكستان (2007)؛ ايران سرزمين فرهنگ و هنر (2007) علاوه بر اين، مقالات متعدد در دانشنامهي هنر و ادبيات تاجيك (ج 3، 2004)؛ دانشنامه كولاب و مقالات متعدد ديگر در نشريات گوناگون داخل و خارج تاجيكستان انتشار داده است.
كتاب « ايران سرزمين فرهنگ و هنر» مجموعهاي از مقالات دكتر رسوليان در بارهي تاريخ، فرهنگ، هنر و ادبيات است. 39 مقاله و يادداشت كوتاه و بلند (بعضي چاپ شده در نشريات مختلف طي سالهاي 2007-1997) در اختيار علاقهمندان به فرهنگ و تمدن ايران زمين قرار گرفته است.
اين مجموعه با سرسخن آقاي قهرمان سليماني (رايزن فرهنگي ج. ا. ا. در تاجيكستان) آغاز شد و در سه فصل تنظيم گرديد:
فصل اول: اماكن و مراكز فرهنگي: شامل مقدمهاي كوتاه و دوازده مقاله: خراسان و قلب آن (امام رضا(ع))؛ توس و فردوسي؛ همدان، بوعلي سينا و باباطاهر؛ زادگاه خيام و عطار؛ شيراز، سعدي و حافظ؛ اصفهان نصف جهان؛ تهران شهر موزهها؛ دارالفنون مهد فنون؛ فرهنگستان زبان و ادبيات؛ بارگاه شور (كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي در قم)؛ مركز آموزشي و تحقيقاتي روزنامهنگاري در ايران؛ نخستين مركز تربيت معلم.
فصل دوم: چهرههاي درخشان: شامل يك مقدمه و ده مقاله: شاگردان تبريزي بهزاد (كمالالدين)؛ پايهگذار هنر نقاشي معاصر (كمالالملك)؛ فرخي (يزدي) و توفان او؛ يادي از علامه دهخدا؛ آنكه شد زنده و جاويد... (ابوالحسن صبا)؛ پدر علوم جديد ايران (پرفسور حسابي)؛ لغوي بزرگ (محمد معين)؛ علامه آيهالله مطهري؛ اختر هنر (علي حاتمي)؛ موفقترين فيلمساز آخر قرن 20 (عباس كيارستمي).
فصل سوم: پژوهشهاي ديگر: شامل هفده مقاله: ما هم در عالم نقشي داريم؛ تاثير فرهنگ ايراني در غرب (نمادهاي عقاب، شير، اسب، صليب)؛ مرزهاي سياسي ايران در طول تاريخ؛ هنر ايرانيان در گذر زمان (خوشنويسي)؛ زبان فارسي در طول تاريخ؛ سامانيان از كدام تبارند؟؛ جغرافياي نظري در عهد سامانيان؛ تأثير تمدن ايراني در هند؛ نگاهي به دايرهالمعارفنگاري در ايران؛ زبان فارسي در چين.
چنانكه از فهرست مطالب روشن است برخي از مقالات در حد يادداشتهاست كه صبغهي پژوهشي ندارد، اما برخي از مقالات نمونههايي از پژوهشهاي تاجيكان به شمار ميرود. به عنوان نمونه يكي از مقالات اين كتاب را با عنوان «سامانيان از كدام تبارند؟» (ص 167-163) نقل ميكنيم.
يادآور ميشويم اين مقاله نقدي است به نوشتهي پرفسور فيضالله شريفاف، در مقالهاي با عنوان «افتخار ملي از اسماعيل ساماني» ( آموزگار، نشريه وزارت معارف تاجيكستان، ش 7، مي 1999) نويسنده افتخار تاجيكان امروزي را حكومت سامانيان و امير اسماعيل ساماني را از تبار ديگر و غير ايراني دانسته است. برخي از روشنفكران تاجيك پس از استقلال (فروپاشي شوروي سابق) به انديشهي ناسيوناليستي سخت دامن ميزنند.
براي حفظ هويت و استقلال خود در برابر اقوام ديگر به ويژه روسها و تركهاي ازبك و قرقيز و قزاق و... تلاشهاي چشمگيري از خود نشان ميدهند. مقالهي آقاي شريفاف در اين راستا ملاحظه شده است. دكتر رسوليان در اين مقاله با استفاده از منابع تاريخي، تلاش كرده است تا سامانيان را از نژاد و تبار آريايي و ايراني بشناساند و انتساب امير اسماعيل ساماني را به غير از ايران و ايرانينژادان نادرست شمرده است.
به عبارت ديگر مردم ايران و تاجيك را يگانه و همنژاد و تبار دانسته است و جدا كردن اين مردم را نادرست ميداند. امروزه در تاجيكستان به حكومت سامانيان به عنوان اولين حكومت مستقل تاجيكان سخت توجه ميشود و از آن به عنوان افتخار ملي ياد ميگردد. ميدان ساماني، علاوه بر كتابها و مقالهها، سرودها و شعارها و... تنديس امير اسماعيل ساماني نماد و نشانههاي توجه به اين موضوع است.
متن مقالهي دكتر رسوليان چنين است: « آيا اسماعيل ساماني از اولاد سامان بود؟ و سامان و اسماعيل ساماني از سمرقند و يا بلخ بودند؟ براي پيدا نمودن ] اطلاع[ بهتر و بيشتر دربارهي اجداد و اولاد و وطن اصلي آل سامان، از جمله اسماعيل ساماني و به خاطر كمك به آموزگاران و دانشآموزان، به منابع معتبر تاريخي رو ميآوريم كه به دست مورخان و جغرافيدانان و اديبان و جامعهشناسان ايرانينژاد و عربيتبار عهد سامانيان و قرون بعدي نگاشته شده است. ابواسحاق ابراهيم بن محمد فارسي استخري (متولد 849 م) در مسالك و ممالك چنين گويد: « و از ملوك پارس كساني كه در آنجا حاكم بودند و از آنجا نبودند اول آل سامان از فرزندان بهرام و بهرام از اردشير بود و در ري (نزديكي تهران) متوطن و مقيم بود. بعد از آن بار كردند و مخاصمت و مقاتلت اتراك و قصد بلخ كرد و گروهي از اتراك را مستغرق گردانيد و در اوامر و نواهي و حلّ و عقد، عظيم شد و شوكت و قوّت او غالب گشت.»
ابوبكر بن محمد بن محمد بن جعفر نرشخي (961-900 م) در تاريخ بخارا آورده كه «و سامانخدا از فرزندان بهرام چوبين ملك بوده است.» در كتاب مجملالتواريخ و القصص (1026 م) (از جانب شخص نامعلوم نوشته شده است) آمده است كه: « اول پادشاهي سامانيان اسماعيل بن احمد را بود و نسب او به بهرام چوبين كشند.
ابوابراهيم اسماعيل، ابن احمد، ابن اسد، ابن سامان، ابن سامك، ابن بهرام شوبينه، ابنگشسب و نسب ايشان به گرگين و ميلاد رسد.» عزالدين ابوالحسن علي بن محمد، ابن اثير (1233-1160 م) در الكامل فيالتاريخ مينويسد: «در اين سال (875 م) سغد ابن احمد، ابن اسد، ابن سامان خدا... ابن چوبين، ابن بهرام خوشنسف به امارت ماوراءالنهر رسيد، بهرام خوشنسف از شهر ري بود كه خسروي هرمز بن انوشروان او را مرزبان آذربايجان نمود.» ياقوت بن عبدالله حموي ( حيات 1229-1179 م) به آثار متقدمين استناد كرده، در معجمالبلدان حكايت ميكنند كه: «ابوعبدالله محمد بن احمد البنان البشاري گفته است: سامان قريهاي است در نواحي سمرقند كه ملوك بنيسامان در ماوراءالنهر بدان منسوبند.
ايشان خود را از اولاد بهرامگور ميپندارند و در تأييد آل و نسب، خود را به اين قول زير ميآورند: سامان خدا، ابن جوبا، ابن تمغاث، ابن نوشفر، ابن بهرام گور. الكاظمي گفته است سامان از محلات اصفهان است. ابوالعباس محمد بن حسن بن عباس بخاري به من گفت كه اصل ايشان از سامان است و آن ده از دههاي بلخ است.
ايشان از اولاد بهرام هستند.» در طبقات ناصري منهاجالسراج (متولد 1193 م) آمده است: «راوي چنين ميگويد كه جدّ سامانيان را سامان نام بود. به قول بعضي نام چيزي ديگر بود، الا آنكه سامان ناحيتي است از نواحي سغد سمرقند و جدّ ايشان رئيس آن موضع بود و آن را سامان خدا خواندند و او از اولاد بهرام چوبين بود.» حمدالله مستوفي (1359-1282 م) در « تاريخ گزيده» خويش اطلاع ميدهد كه «سامان از تخمهي بهرام چوبين بود نسبش سامان، ابن خداه، ابن جذام، ابن هرمز، ابن بهرام چوبين، اسماعيل ساماني هفت سال و ده ماه در ايران، خراسان پادشاهي كرد.»
طبق نوشتهي ابوزيد عبدالرحمان، ابن محمد، ابن خلدون (1406-1333 م) در كتاب « العبر»: «اصل آل سامان از ايران بود جدشان اسد بن سامان از مردم و خاندانهاي خراسان بود. در ميان ايرانيان نسب به بهرام چوبين پسر بهرام جوشنسف ميرسد كه بهرام جوشنسف را انوشروان مرزبان آذربايجان نمود و بهرام چوبين از مردم ري بود.» غياثالدين، ابن حمدالله حسين خواندمير (1535-1475 م) در اثرهاي « دستور الوزرا» و «حبيبالسير» خاطرنشان ساخته است كه نسب سامانيان به بهرام چوبين ميپيوندد.
چنانكه در « دستور الوزرا» آمده كه « نسب ملوك ساماني كه در ماوراءالنهر خراسان متصدي امور جهانباني بودند به بهرامچوبين ميرسد» محمد بن خاوندشاه، ابن محمود، معروف به ميرخواند (1498-1433 م) در «روضهالصفا» مينويسد كه: « در نسب سامان گفتهاند كه او از اولاد بهرام چوبين است و ابتداي دولت آن جماعت در زمان خلافت مأمون واقع شد.» ابوالقاسم، ابن حوقل (وفات 976 م) محمود گرديزي (قرن 11 م) و ديگر تاريخنگاران نيز بر آن عقيدهاند كه سامانيان از تبار بهرام چوبين ميباشد. ابوسعيد ابوالحي ابن ضحاك ابن محمود گرديزي در « تاريخ گرديزي» سامان را نبيرهي بهرام چوبين و از تبار كيومرث ميداند. از آشنايي با منابع تاريخ برميآيد كه اسماعيل پسر احمد بن اسد نه پسر سامان (به نظر قول محترم فيضالله شريفاف.)
احمد ابن اسد، پسر اسد بن سامان، پسر ارشك، ملقب به سامان خدا بود، ارشك پسر نوشراك نوشراك، پسر بهرام چوبين كه سالهاي 591-590 شاهنشاه ايران بود ميباشد. جد بزرگ سامانيان بهرام چوبين كه از تبار اصيلزادگان قوم آريايي و يا ايراني بوده و نسب او بعد از پنجاه پشت به كيومرث ميرسد، از شهر قديمي آريايينژادان، ري كه امروز در دامان تهران بزرگ است و به عالم تمدن فرزندان بزرگي را عطا كرده است، ميباشد. وطن سامانيان و اسماعيل ساماني هم سمرقند، هم بلخ، هم اصفهان، طبق معلومات سرچشمهها و هم سراسر سرزمين ايران بزرگ از جمله تاجيكستان كوچك ما است.»
- شنبه 19 فروردين 1391-0:0
بابامامقاله ی کوتاه خواستیم نه کوه اورست ولی خوب بود
- دوشنبه 15 شهريور 1389-0:0
درود بر شما آقای دکتر!
از مقاله تان استفاده کردم.
سپاس. - شنبه 10 اسفند 1387-0:0
"جانم سلام جان..."/خدا راشاکرم که سرفرازم نمودبه دوام عمرتاشاهدبه بار نشستن گلبنی دیگرازبوستان پرثمر سفرتان به دیاردیرآشنای تاجیکان باشم .پایدارو موید باشید.