بگو چي صدات کنم
فرهنگ نام ها؛بانگاهي موردي به نام هاي مردم روستاي کاسمانکلاي بابل(مرتضي حسين زاده کاسمانی )
نامگذاری روی افراد به دورانهای اولیه زندگی بشر برمیگردد. این نظریه هم مورد پذیرش است که اولین کلماتی که توسط انسان بیان شده، نام هایی بوده است که انسان بر روی افراد و حیوانات و اشیا میگذاشت. لذا به نظر میرسد که نامگذاری لازمه زندگی اجتماعی بشر است. نامی که برای کودک انتخاب میشود میتواند شخصیت فردی و اجتماعی او را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا نخستین آهنگ آشنا برای کودک نام اوست و اثر بسیار زیادی در شکلگیری اندیشه و آینده کودک دارد. از آنجا که ایرانیان ملتی دارای سابقه تمدن کهن هستند، همواره توجه ویژهای به انتخاب نامهای برازنده و نیکو دارند و تلاش می کنند نامهایی را انتخاب کنند که دارای مفاهیم والا و آرمانگرایانه ای باشد. از جمله این نامها می توان به "بهمن" به معنای نیک اندیش و "اسفندیار" به معنای مقدس اشاره کرد.
در همهی سرزمینها، زبانها و فرهنگها برخی نامها رایجتر از نامهای دیگراند. عجیب است که کمتر کسی به این نکته فکر میکند که منشأ نامش کجاست و چه داستانها و ماجراهایی در پس نام خانوادگی او پنهان است.
ما، اغلب به این نکات فکر نمیکنیم. زیرا از آغاز زندگی صاحب نامی میشویم. این نام در شناسنامه و گذرنامه و مدارک تحصیلی و دانشگاهی و حساب بانکی ما یا اگر خلافکار و تبهکار باشیم در پروندههای قضایی ثبت میشود.
چنین است که نام، ما را قابلشناسایی میکند، ما را از دیگران متمایز میکند و به ما هویت میدهد. علاوه بر این با نامگذاری اشخاص امکان سازماندهی اجتماعی، اداری، قضایی و اقتصادی در یک جامعه فراهم میآید.
در ایران لقبهای مردانه دامنهی وسیع داشت
در عهد قاجار، لقب در ایران اهمیت داشت. به واسطهی لقب بود که فرد میتوانست از تودهی مردم خود را متمایز کند. لقب جای فرد و حد امتیازات و قدرت او در اجتماع را مشخص میکرد.
هر چه نام و لقب اشرافزادگان پرطمطراق بود، به همان اندازه نام رعایا ساده و بیاهمیت تلقی میشد. رعیت یک وظیفه داشت که میبایست بدان عمل کند و تنها وجه تمایز او از دیگران زادگاهش بود.
در زمان سلطنت قاجاریه، لقبهای مردانه دامنهی وسیع داشت. در این زمان از یک کلمه دهها لقب وضع میکردند. مثلاً از کلمهی امین میتوانستند القابی مانند امینالدوله، امینالسلطنه، امیندفتر، امین لشکر، امینالواعظین و امثال آن وضع کنند و به اشخاص اهدا کنند یا بفروشند.
برخی القاب هم از برخی مناسبتها نشان داشت. برای مثال وقتی که وزارت تلگراف در ایران تأسیس شد، تلگرافچیها سعی داشتند در لقب آنها کلمهی «مخبر» و «اختیار» و «مبشر» باشد. در این دوران القابی که به کلمهی دوله، سلطنه و ملک ختم میشدند بیشتر از دیگر القاب اهمیت داشتند.
مردم در آغاز شکلگیری شهرنشینی در ایران، ولع عجیبی برای گرفتن لقب داشتند و گاهی به یکی از درباریان یا به شاه رشوه رسمی میدادند که لقب بگیرند. برخی از این القاب در تهران و شهرستانها بیشتر از القاب دیگر رایج بود. این امر مشکلاتی پیش میآورد.
گاهی شده است که صاحب لقبی که برای مثال لقبش «امین خلوت» بود پول کس دیگری را که او هم ملفب بود به «امین خلوت» میخورد. پیش میآمد که صاحب لقبی را به جای دیگری که همان لقب را داشت زندانی میکردند و چوب میزدند.
لقب زنان وسعت لقب مردان را نداشت
بعضی مردها به اندازهای متعصب بودند که حتی نام زن و دخترشان را نمیبردند. اگر پسری داشتند مادر را به نام پسر ارشد و گاهی به نام «مادر بچهها» و «والدهی بچهها» خطاب میکردند. به همین جهت در خانوادهی ایرانی زنان شوهرداری بودند که جز نزدیکانشان هیچکس اسم آنها را نمیدانست.
اما اگر زنی لقب میگرفت، این لقب دیگر محرمانه نبود. لقب زنان وسعت لقبهای مردان را نداشت. لقب رایج زنان به کلمهی «ملوک» ختم میشد مانند امینالملوک. برخی زنان لقبهای مختص به خود داشتند، مثل: امین اقدس و مهد علیا و حضرت علیا
نخستین شناسنامه در ایران به نام چه کسی صادر شد؟
در زمان صدارت سردار سپه قانون ثبت احوال در جلسهی ۳۰ آذر ۱۲۹۷ هجری شمسی به تصویب رسید و در تاریخ سوم دی ماه همان سال، نخستین شناسنامه برای دختری به نام فاطمه ایرانی صادر شد.
تا پیش از این تاریخ، در خانوادههای ایرانی هرگاه فرزندی متولد میشد نام و تاریخ تولد او را پشت جلد کتابهای مقدس از جمله قرآن مجید مینوشتند و اگر شخصی درمیگذشت، تاریخ وفاتش را بر روی سنگ قبرش نقر میکردند.
پس از تصویب قانون ثبت احوال بسیاری از مردم نمیدانستند برای خودشان چه نامی انتخاب کنند. کارمندان ادارهی ثبت احوال حرفهی مراجعهکننده را شاخص قرار میدادند و اگر پیش از او شخص دیگری نام آن حرفه را برای خود انتخاب کرده بود، نام حرفه و محل تولد را ملاک گزینش نام خانوادگی قرار میدادند.
برای مثال اگر کسی خباز بود و در گیلان به دنیا آمده بود، او را خباز گیلانی مینامیدند. مطابق این قانون هر کس مجاز بود تنها یک نام را به خود و خانوادهاش اختصاص دهد. این دوره را میتوانیم دورهی هویتیابی و سرگشتگی انسان ایرانی در آغاز شکلگیری فرهنگ شهرنشینی و تجدد در ایران بنامیم. بیجهت نیست که رضا شاه پهلوی در این دوره به اقتضای منصبش سه بار نام خود را تغییر داد.
فرهنگ نامگذاری در ایران از سرگشتگی نشان دارد
با این حال سرگشتگی در هویتیابی از دیرباز یکی از مشکلات ایرانیان بوده است. این مشکل در نوع گزینش نام نمودی آشکار و از برخی لحاظ غمانگیز دارد. تا پیش از حملهی اعراب به ایران نامهای ایرانیان نامهای پارسی بود.
پس از آن که ایرانیان اسلام آوردند، به دلیل ارادتشان به خاندان نبوت و امامت، نام امامان و نام وابستگان به خاندان نبوت و گاهی نیز نام بزرگان و خلفای عرب را برای خود برمیگزیدند.
پس از حملهی مغول، نامها و القاب مغولی رواج یافت و در زمان صفویه که تشیع دین رسمی ایران اعلام شد، نامهای مذهبی از نو رواج یافت. در زمان قاجار نامها و القاب ترکی باب شد. در زمان سلطنت رضا شاه به ادارات ثبت احوال ابلاغ شده بود که مردم را به گزینش نامهای اصیل ایرانی ترغیب کنند.
پس از انقلاب اسلامی به ادارات ثبت احوال ابلاغ کردند که از ثبت نامهای نامتعارف خودداری کنند و مردم را به گزینش نامهای مذهبی تشویق نمایند. اینگونه سرگشتگیها از فرهنگ نامگذاری ایرانیان و در ترکیب هویتی آنها به خوبی پیداست.
نام، شکل فسیلشدهی زبان است
شاخهای از زبانشناسی به نام «اونوماستیک» یا نامشناسی به نام و پیشینهاش میپردازد. زبان به تدریج تغییر میکند. اما نام کسان در اغلب موارد از نسلی به نسل دیگر ثابت میماند.
به این جهت نامشناسان اعتقاد دارند که نام شکل فسیلشدهی زبان است. به تعداد نام کسان داستانهایی وجود دارد. وظیفهی نامشناسان بازیافت اینگونه داستانهاست. در رستمالتواریخ اسامی پهلوانان، عیاران و شبروان زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی به دقت آورده شده است.
از این سند چنین برمیآید که پهلوانان و عیاران را که از میان مردم برمیخاستند به نام زادگاهشان مینامیدند. در آن زمان چنین نامهای در میان بزنبهادرها رایج بود: ملاباقر دیوسفید اصفهانی، حاجی عشور لر شیرانی، قادر بیک نجفآبادی عرب، جعفر قلی بیک تبریزی، بهرام بیک اردبیلی، عثمان قلی بیک قندهاری، شیر محمد کابلی و امثال آن.
در ادبیات فارسی این سند از اندک اسنادیست که شکل فسیلشدهی زبان را به نمایش میگذارد و میتواند به کار نامشناسان بیاید.
نام، گاهی معرف یک شخصیت یا یک گروه اجتماعی است
گاهی ممکن است نام یک شخص با منش و کردار او همسو باشد تا آنجا که به هویت او تبدیل شود. برای مثال اگر زنی معصومه نام دارد، ممکن است از او انتظار داشته باشند که معصوم باشد و در همان حال این احتمال وجود دارد که این زن انتظار و توقعات دیگران را تا آن حد درونی کند که معصومیت به یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی او تبدیل شود.
در این صورت نوع نام از نظر روانشناسی فرد نیز اهمیت مییابد. گاهی ممکن است برعکس نام یک شخص با منش و کردار او در تقابل باشد. برای مثال ممکن است نام شخصی نیکوکار یا بخشنده باشد، اما آن شخص در زندگی بدکار یا بخیل باشد.
در ادبیات داستانی از نامگذاری شخصیتهای یک داستان میتوانیم به ساز و کار شخصیت و به جایگاه اجتماعی و خانوادگی او پیببریم. گاه این امر نشانگر دگرگونی ارزشها در اجتماع است.
برای مثال اگر تا دیروز نامهایی مانند «ساسان» یا «کامبیز» نمایانگر یک تیپ اجتماعی مرفه و محتاط و بیشهامت بود، امروز «جواد» نمایانگر یک تیپ اجتماعی و در تقابل با آن دیگری است. او را امل و بیسواد و بیخبر از دستاوردهای تجدد میپندارند. در این گونه موارد نام نشانگر هویت یک فرد نیست، بلکه بر اساس شجرهشناسی یک گروه اجتماعی نماد و نشانهای از آن گروه اجتماعیست.
آزادی در انتخاب نام، از حقوق انسانی است
از دیرباز شاعران ایرانی «تخلصی» برای خود برمیگزیدند. در میان شاعران معاصر علی اسفندیاری (نیما یوشیج)، احمد شاملو (الف بامداد)، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) و مهدی اخوان ثالث (م. امید) از شاعران معروفی هستند که گاهی تخلصشان از نام واقعی آنان مشهورتر است.
نویسندگان معاصر ما مانند احمد محمود و م. الف. بهآذین گاهی به نام دیگری جز نام واقعی خود آثارشان را منتشر میکردند. گاهی گزینش نام مستعار یک امر سلیقهای بود و گاهی به دلیل فعالیتهای حزبی و سیاسی و نبود آزادی، نویسندگان نام مستعار را به نام واقعی خود ترجیح میدادند.
در طلیعه انقلاب بسیاری از وابستگان به احزاب سیاسی مخالف حکومت با چندین نام مستعار فعالیت میکردند. خاطراتی که از زندانیان سیاسی در خارج از کشور منتشر شده است، از این نظر نیز قابل مطالعه است.
با شکلگیری فرهنگ وبلاگنویسی نام وبلاگ از نام نویسندهاش مهمتر و مشهورتر است. این امر از این واقعیت نشان دارد که در روزگار ما برخلاف گذشته رسانه از نویسنده مهمتر است. در کشورهای غربی از جمله در آلمان در گذرنامه و شناسنامهی مردم جایی هم برای نام مستعار در نظر گرفته شده است.
از این گذشته فرد اگر به هر دلیل از نام خود خشنود نباشد، میتواند نامش را تغییر دهد. در کشورهای دموکراتیک آزادی در انتخاب نام از آزادیهای فردی و جزو حقوق انسانی به شمار میآید.
فرهنگ نام گذاری در کاسمان
نام گذاری در کاسمان در طی سالیان متمادی تغییراتی بسیاری به خود دیده است. در گذشته نام های کاسمانی ها و نقاط اطراف به 3 دستهی اصلی تقسیم میشد: 1) نامهای محلی (مطابق با معیشت و شیوهی زندگی) 2) نامهای ایرانی 3) نامهای مذهبی
در طول سالیان دستهی اول نامهای محلی جایگاه خود را از دست داد و در طی چند دههی گذشته این نامها را روی هیچ نوزاد کاسمانی نگذارده و به کلی منسوخ شد.
نامها از لحاظ تعداد واژه نیز دو دسته اند: 1) نامهای تک واژهای 2) نامهای دو واژهای
علاوه بر دسته بندی نامها بر طبق پایگاه و منشا نامها و تعداد واژهها، از لحاظ شکل نیز میتوان آن را دسته بندی کرد:
1) نامهای دو واژهای که به علی ختم میشد. (مانند: نورعلی، بخشعلی، عشقعلی، محمدعلی، سبزعلی، شمسعلی، فرضعلی، جمعلی، ذلفعلی، احمدعلی، میرزاعلی، جانعلی و...)
2) نامهای دو واژهای که به الله ختم میشد. (عین الله، یدالله، عبدالله، فضل الله، امرالله، نبی الله، اسدالله، سیف الله، عزیزالله، ولی الله، خضرالله، ذبیح الله و...)
در گذشته به علت ارتباطات کم اهالی کاسمان به نقاط مختلف و شهرهای دور و نزدیک، نامهای کاسمانیها محدود به سطح فرهنگ و آداب و رسوم مخصوص آن بود و پیوستگی کمتری با دیگر نقاط کشور داشت، اما در طی دهههای اخیر با توسعهی صورت گرفته در امر آموزش، ارتباطات، تکنولوژی، و دیگر وسایلی که اهالی را بیشتر با نقاط بیرون از آن پیوند میداد، دگرگونی زیادی در امر نامگزینی ایجاد شد و نامگذاری در این مدت کاملا با شهرهای دیگر و در مجموع با کل کشور همسو شد.
با تغییرات صورت گرفته در فرهنگ نامگزینی کاسمانیها در طی دهههای اخیر از نامهایی که به علی، و الله ختم میشدند به شدت کاسته شد و دور از واقع نیست اگر گفته شود که به کلی از میان رفت، همچنین نامهایی که خاص فرهنگ روستایی زمان گذشته بود نیز دیگر جایی در بین نامهای فرزندان چند دههی اخیر ندارند و نامهای ایرانی که تا دوران معاصر کاسمانیها حتی نامش را نشنیده بودند جای آنها را گرفت، در کنار نامهای ایرانی که طرفداران زیادی پیدا کرد، نامهای اصلی مذهبی نیز همچنان جایگاه خود را در بین اهالی حفظ کرده است.
شیوهی غالب معیشت کاسمانیها در گذشته کشاورزی بود و بدین خاطر بالا بودن تعداد فرزندان به خصوص پسران به علت عصای دست بودن برای خانوادهها دارای اهمیت بود به طوری که میانگین تعداد فرزندان برای هر خانواده بیش از 7 نفر بود که در برخی خانوادهها تعداد فرزندان به 14 نفر نیز میرسید، بدین خاطر خانوادهها در گذشته پرجمعیت بودند.
غالب بودن فعالیت کشاورزی برای اهالی و نبود شغلی دیگر موجب میشد تا روستانشینان کاسمانی از تحرک جغرافیایی کمتری برخوردار باشند و به صورت شغلی ارثی در کنار پدران خود به کشاورزی بپردازند. این عوامل سبب آن میگشت تا فرزندان از استقلال برخوردار نبوده و به خانواده و والدین وابسته باشند، اینگونه بود که فرزندان حتی پس از ازدواج نیز سالها در کنار والدین خود در همان خانه میماندند و تشکیل خانوادهی گسترده میدادند.
گسترده بودن خانواده و وابستگی مالی طولانی مدت فرزندان به خانوادهها، وابستگی آنان در حوزههای دیگر را نسبت به آنان در پی داشت. به همین دلیل جامعه کاملا پدرسالار بوده و تصمیمگیری تنها مختص به پدر خانواده ای که رفتاری دیکتاتورماآبانه داشت، بود و فرزندان نقش چندانی در تصمیم گیریها نداشتند. این مساله در نامگذاری فرزندان نیز کاملا آشکار بود و تصمیم گیرندهی اصلی برای نامگذاری بر عهدهی پدربزرگ فرزند بود.
در دوران معاصر نامگذاری فرزندان بر عهدهی پدر و مادر فرزند به صورت مشترک انجام میگیرد، مادران و زنان پس از سالیان دراز که تحت سلطهی فرهنگ پدرسالارانه بودند دست کم در این مورد به حق خود در تصمیم گیری برای انتخاب فرزند رسیدند و نظر آنان در انتخاب نام فرزند با ارزش شمرده میشود.
در زیر نامهای کاسمانیهای نسلهای مختلف آورده شده است نامهای قدیمی مربوط به افراد 40 ساله و بالاتر و نامهای جدید مربوط به 4 دههی اخیر است، نامها با توجه به حافظهی نگارنده از کاسمانیهای ساکن و مهاجر گردآوری شده است.
نامهای قدیمی زنان کاسمانی
گلابی، گل تاج، خانم، ننه گل، ننه خارک، نوخانم، گلزاده، گلباجی، حدئقه، جده، محرم، جانی، حرمت، بیبی، طیبه، یوکابد، جهان، گران، جمعه، باجی گل، عمه گل، زرافشان، گل افشان، عمه خانم، ننه خانم، عمه جان، عنبر، دلبر، ایران، طلعت، میمنت، جواهر، شهری، شهلا، رعنا، ماه تابان، بمانی، نیره، اشرف، چتری
نامهای قدیمی مردان کاسمانی
خلیل، رحمت، علیجان، قربان، رجب، قدرت، برارجان، گلبرار، شجاع، نامدار، ببوگل، گل ببو، آقا، بابا، علی حسین، ذلفعلی، جان آقا، مراد، خان آقا، مشتی آقا، شیرآقا، فرج، مختار، ثاور، ولی، یاور، دلاور، اصغر، اکبر، ذکریا، علی اشرف، علی اعظم، رمضان، حشمت، شعبان، عیسی، موسی
نام های دو واژه ای با پسوند علی: پنجعلی، گداعلی، شمسعلی، میرزاعلی، سبزعلی، فرضعلی، جمعلی، نورعلی، امامعلی، یارعلی، جانعلی، بخشعلی، میرعلی
نام های دو واژه ای با پسوند الله: عین الله، یدالله، عبدالله، فضل الله، امرالله، نبی الله، اسدالله، سیف الله، عزیزالله، ولی الله، خضرالله، ذبیح الله، نصرالله
نامهای جدید دختران کاسمانی
سارا، میترا، مهسا، سحر، آرزو، نسرین، آناهیتا، آزیتا، ماندانا، شقایق، بهاره، بیتا، ماریا، الهام، الهه، نوشین، نگار، محبوبه، عادله، فرشته، پروانه، فائزه، سودابه، سمانه، آزاده، پروین، منیره
نامهای جدید پسران کاسمانی
نام های ایرانی: افشین، پوریا، پدرام، پویان، نوید، شهرام، شهروز، شاهین، سروش، کوروش، کامبیز، مهرداد، پیمان، آرش، نیما، سینا، اشکان، میلاد، فرهاد، کیارش
نامهای عربی: حامد، حمید، حسین، میثم، جواد، نادر، احسان، یاسر، عمار، امیر حسین، احمد رضا، ایمان، مرتضی، مصطفی، سعید، جعفر، سجاد، مرصاد، مسعود، مجتبی، ابوالفضل، یاسین
نامهای مشترک قدیمی و جدید زنان کاسمانی
فاطمه، زهرا، معصومه، مریم، خدیجه، طاهره، رقیه، لیلا، سکینه، زینب، هاجر، مرضیه، حلیمه، نرگس
نامهای مشترک قدیمی و جدید مردان کاسمانی
علی، محمد، عسگری، مهدی، امیر، غلام، محمد علی، حسن، محمد رضا، مسلم، رستم
- جمعه 18 ارديبهشت 1388-0:0
... اِســا که گِنــی اره ...