رسیدن به خود ایرانی
گفتوگو با هنرمند نقاش مازندراني، محمد يوسفي تلوكلايي(عادل جهان آراي)
نقاشي- طراحي ژانري هنري است كه همزمان ذهن را از يك نظام رنگي به نظام خطي سوق ميدهد. در طراحي صرف شايد بتوان با خط را هر جا و در هر زاويهاي حركت داد و يا گاهي نظام هندسي خاصي براي آن در نظر نگرفت. اما در نقاشي، هندسه همراه فيزيك خط، نوعي قانون ديداري را ايجاد ميكند كه هنرمند به راحتي نميتواند در خارج از قالب – حتي انتزاعيترين شكلهاي خيالياش – تصويري را خلق كند. اين دو اگر چه به ظاهر از دو دنياي متفاوت هستند، اما چون خوب نگريسته شود، علاوه بر امتزاج معنايي، اشتراك شكلي هم دارند. نقاشي و طراحي وقتي كه در كنار هم مينشينند، دنيايي زيباتر و ديدنيتر را براي بيننده خلق ميكنند. تماشاي كارهاي يوسفي تلوكلايي، گاهي اين ذهنيت را ايجاد ميكند كه نقاشي در خدمت طراحي و طراحي در خدمت نقاشي، دنياي جديدي را براي هنر خلق ميكنند.
علي يوسفي تلوكلايي، كارشناس آموزش و پرورش سال 1351 در ساري متولد شد. طراحي و نقاشي را به گفته خودش از دوران كودكي دوست ميداشت، اما به صورت علمي در محضر استاداني چون عباس سروري و صادقي فرا گرفت. هفته گذشته نمايشگاهي از كارهاي او در دانشگاه تربيت معلم شهید بهشتی تهران برپا شده بود كه مورد استقبال خوب دانشجويان قرار گرفت. بهتر است ديدگاههاي يوسفي در باره نمايشگاه و كارهايش را از زبان خودش بخوانيم.
*آقاي يوسفي ابتدا براي آنكه ارتباط بيشتري با خواننده ايجاد شود، معمولا رسم بر اين است كه از كارها و چگونگي فراگيري اين هنر برايمان بگوييد و از كي و نزد چه كساني اين هنر را فراگرفتيد؟
-هر چند هميشه يك هنر جو هستم، اما اگر بخواهيم نگاهي اصطلاحي داشته باشيم، بااحتساب چند سال دوره هنرجويي از سال 1369 طراحي و نقاشي را شروع کردم. اين امر در صورتي است كه پيش از آن علاقه زيادي به هنر تئاتر و بازيگري و همچنين آواز داشتم و در اين باره در دوران مدرسه و هنرستان دست به فعاليتهايي زده بودم. اما به دلايل مختلف از همان سالها به هنر طراحي و نقاشي به عنوان يك هنر انفرادي روآوردهام.
طبيعت استاد و همدم همیشگیام است! سعی میکنم مخاطب خوبی برایش باشم. از همان ابتدا هميشه محيط اطرافم برايم عجيب و غريب بودند. در دل چنين طبيعتي با هنرمنداني آشنا شدم كه به عنوان يك استاد دستم را گرفتند و هر كدام با نگاه زيباي خودشان افقي جديد و تازه را به من نشان دادند. در ساري استادان بزرگواري چون عباس سروري كه مخصوصاً تشخيص انواع نگاههای سه بعدي را مديون ايشانم. استاد تقي صادقي كه با نگاه خاصي تاكيد بر درست خط كشيدن را از ايشان دارم. در تهران استاد نادر لنجاني كه شيوههاي طراحي از چهره و اشيا و پركاري در كار طراحي را از ايشان آموختهام. استاد علياكبر صادقي كه با نگاه خاص خودشان حقير را در طول سالهاي 71 و 72 در نگارخانه خودشان پذيرا بودند و بنده به كمك ايشان با رنگ روغن و آبرنگ آشنا شدم.
مطالعه آثار طراحان و نقاشان بزرگ جهان رهنمود و استادي ديگر برايم بودند. هر كدام از استادان بنده با توجه به موضوع و يا مطالعه و يا هدفمندي خاص، گاهي اوقات تلفيقي از سبك ها را در آثار خود داشتند. استاد سروري در آن سالها گرايش ويژهاي به شيوه رنگگذاري لکهاي داشتند كه گاهي اوقات در قالب امپرسيون و يا اكسپرسيون ارائه ميشدند. آثار واقعگرايانه هم در كارهايشان هميشه مشهود بود.
استاد تقي صادقي گرايش به رنگگذاري اكسپرسيوني بيشتر در آثارشان غلبه داشت. استاد لنجاني علاقه زيادي به رنگ گذاري رئاليستي داشتند و آثارشان از چنين نمودي برخوردار بود و هست. از آثار استاد علي اكبر صادقي كاملا پيداست كه ايشان همچنان با دستيابي به سبك ويژه سوررئال ايراني قلم ميزنند و به اعتقاد بنده مسير تازه و جديد ايراني شرقي را در اين سبك پيش روي جامعه هنري گذاشتند.
البته در یک سال اخیر هم از تجربیات دوست ارجمندم استاد عباس فتوحی بهرهمند شدم که در اینجا لازم میبینم از ایشان تشکر و قدردانی کنم
* در كارهاي شما ميتوان چند شيوه را همزمان ديد، هم فضايي انتزاعي مشاهده ميشود و هم فضايي تخيلي. يك نوع تلفيق در كارهاي شما ديده ميشود، كه به نظر ميرسد تلفيقي از اكسپرسيون و سوررئاليسم است، چه شد كه به اين شيوه رسيديد؟
-بله، همينگونه است. با وجود فراز و نشيبي كه در طول اين سالها داشتم فلسفه توجه به انسان و ماهيت او هميشه در انديشهام جريان داشته و دارد. پيچيدگي خودم براي خودم يك سوال هميشگي است. خودي كه از زاويهاي به معناي فرد نيست، بلكه در بين انواع و مراتب پديدهها كثرتي است در يكي و يكي است در كثرت. از اينرو گاهي اوقات هيجان احساسهاي ويژهاي دارم. اينگونه هيجان احساسها در هر صورت در قالب اكسپرسيون نمود مييابند. اما اين يك اكسپرسيون شخصي است. چرا كه گاهي اوقات ممكن است كه تعريف عامي كه از اين سبك ميشود، در آن ديده نشود. از طرف ديگر در برابر چنين احساسهايي، در وجودم فعاليت انديشه و خیال باعث ميشود كه در برخي آثارم به گفته شما تلفيقي از اكسپرسيون و سوررئاليسم ديده شود. چرا كه سوررئاليسم سبكي است كه ميتواند دنياي محدود را نامحدود سازد.
چون مصداقي از كن فيكون خداوند در انديشه آدمیست. اما آنچه كه حائز اهميت است اينكه مفاهيم ايجابي و سلبي بيشتر در وجودم موج ميزنند از اینرو من در اين روزها براي رسيدن به خود ايرانيام در تلاش و تکاپو هستم. اين جريان در سالهاي اخير با آشنايي بنده با استاد حسين خسروجردي در وجودم شدت گرفته است. چرا كه ايشان هم از جمله هنرمندان متفكري هستند كه توجه به انسان در آثارشان اهميت ويژه اي دارد. خصوصاً از آن جهت كه نگاهشان يك نگاه باز نمودي نيست، بلكه يك نگاه فرانمودي است. از زاویه ای دیگر تفکر بنیادین نسبت به هنر اسلامی یکی از مهم ترین نمودهای هنر ایرانی در گرایش خاص خود می باشد.این مورد مهم یکی دیگر از وجوه اندیشه ام را شامل می شود که آنرا مدیون راهنمایی های جناب استاد آقای دکتر ابوالفضل ذابح می باشم.
* اساساً هنگام تماشاي نمونههاي نقاشيهايي از اين سنخ و حتي كارهاي جنابعالي، نقاشي و طراحي نوعي وحدت شكلي ايجاد ميكنند، فكر ميكنيد بشود اين دو را از هم جدا كرد و يا يك تعريف مشخصي از طراحي و يا نقاشي و بهشكل درستترش طراحينقاشي ارائه كرد؟
- خوب، هر اثر هنري وقتي با المانهاي متفاوت در قالب واحدي شكل ميگيرند، شايد همان نگاهي كه شما ميگوييد وجود دارد. وحدت معنايي يا شكلي، طبيعي است كه بايد وجود داشته باشد. اما در تعريف طراحي و نقاشي، قراردادهاي عددي و فرمولي جايگاهي ندارند و همچنين يك منبع واحد هم در اين باره وجود ندارد. بنابراين نميتوان يك تعريف مشخص و واحدي ارائه كرد. اما از یک منظر هم ميتوان گفت طراحي بيان و ابراز انديشه و احساس هنرمند در قالب عنصر خط است. از اينرو طراحي هنري است كه بدون بازنمود يا فرانمود خطي معني ندارد. به اين ترتيب اگر تنوع رنگي را جايگزين عنصر خط كنيم، نقاشي تعريف ميشود. اما واضح است كه طراحي پايه و اساس نقاشي و مجموعه هنرهاي ديگر است. اگر اين پايه محكم نباشد، نمود و فرمی كه بر آن استوار است، مطمئن و قابل اطمينان نيست.
* علاوه بر نمايشگاه تازهتان، نمايشگاههاي ديگري هم برگزار كرديد و نگاه مردم به اين گونه آثار چگونه بود؟
-تا به حال 4 نمايشگاه انفرادي داشتم :الف) آثار طراحي در انجمن خوشنويسان ساري تابستان سال 1372؛ با 78 اثر طراحي با تكنيك هاي مداد، كنته، ذغال، گچ پاستل، قلم فلزي يا قلم مركب، آب مركب، تكرنگ، رنگ روغن و آبرنگ با موضوعات چهره و فيگور – منظره- طراحي طبيعت بيجان و مدل زنده و..
ب) تابستان سال 1373آثار طراحي و نقاشي در كتابخانه شهر پلسفيد سوادكوه برگزار شد، كه بيشتر قالب آثار چهره بودند.
ج) آثار طراحي و نقاشي در كتابخانه زيرآب سواد كوه كه بيشتر در قالب آثار چهره و طبيعت بيجان بودند.
د) آثار طراحي و نقاشي در حوزه هنري استان مازندران با تكنيك هاي گچ پاستل، رنگ روغن، مداد و ذغال در پاييز 1381.
همچنين در بیش از 30 نمايشگاه جمعي در سطح كشور شركت كردم كه مجموعه اين فعاليتها در كنار شركت در جشنوارهها سه مقام كشوري در رشته طراحي و چند مقام استاني در طراحي است. از طرف ديگر از آنجا كه سالهاست دريافتهايم را از طبيعت مينويسم، يك رتبه كشوري در رشته متن ادبي هم كسب كردم.
اما اينكه نگاه مردم به اين گونه آثار چگونه است بايد گفت وقتي به عنوان يك شهروند ناشناس در بين مردم هستم و با آنها معاشرت دارم، نگاه مردم يك نگاه معمولي و عادي است. چه بسا در برخي موارد برخوردهاي طبقهاي از مردم هم ممكن است خوشايند نباشد. البته اين موضوع را به عنوان يك مشكل مطرح نكردم، چرا كه مصداق و واقعيت ناشناس بودن همين است. اما همين كه با ابزار كار خودم در فضاي مختلف، مشغول كار هستم، مردم با كنجكاوي و نگاهي همراه با تامل و احترام ويژه به طرف ما ميآيند. اين امر نشان ميدهد كه مردم ما نگاه لطيف و ويژهاي به انواع هنرها خصوصا طراحي و نقاشي دارند و هنرمندان در مقابلشان از ارزش و احترام خاصي بر خوردارند.
*فكر نميكنيد كه مردم را بتوان هنگام تماشاي آثار هنري از لحاظ اجتماعي و طبقاتي تقسيمبندي كرد؟
- چرا، مردم در طبقات مختلف نگاههاي گوناگوني به هنر دارند. اما نگاه كليت مردم جامعه به هنر، نگاهي توام با زيباياست. اين نگاه معقول است. چرا كه نظر جامع هنرشناسان نيز اينگونه است. ليكن در اينجا زيبايي بايد تعريف شود تا نوع تعريف هنر پيدا و مشخص شود
*جايگاه طراحي و نقاشي در ايران و خصوصا مازندران چگونه است. به نظر شما با چه راههايي ميتوان مردم را با هنر و گرايشها و مفاهيم هنري آشنا كرد؟
به طور كلي از بعد جامعهشناختي، به عنوان يك فرهنگ، آن شناخت مناسبي كه معمولاً در كشور هاي ديگر نسبت به هنر طراحي و نقاشي وجود دارد، در كشور ما ديده نميشود. اين امر نياز به فرهنگسازي از طريق رسانهها خصوصاً صدا و سيما دارد. در صدا وسیما فعالیتهایی در باره هنر و رشتههای هنری دیده میشود که جای تقدیر دارد. اما سال هاست که اینگونه فعالیتها دریک سطح باقی مانده كه نیاز است حرکتهای جدیدی در این راستا داشته باشيم. وقتي سس گوجه فرنگي و يا يك پودر رختشويي به راحتي به وسيله عنصر تبليغات صدا و سيما يك فرهنگ ميشود، پس از چنين رسانهاي انتظار می رود که با کمک هنرمندان با برنامههای محكم و پيوسته و نه مقطعي به معرفي هنرمندان طراح و نقاش و معرفي گالريها و نگارخانهها و انواع و اقسام سبكهاي هنري بپردازد! من از مسئولان محترم مي پرسم چرا هنر مند نقاش براي برپايي نمايشگاه كه يك كار فرهنگي برای کشورمان است باید هزينه بپردازد ؟ از مسئولان ذیربط در دولت انتظار میرود که هزينه اين كار هنرمندان را بپردازند و آثارشان را خريداري كنند. چرا يك فوتباليست را همه ميشناسند اما يك نقاش را كه سالهاي سال براي فرهنگ اين مرز و بوم زحمت كشيده حتي پس از مرگش هم نميشناسند؟
در صدا و سيما شبكه جوان و ورزش و خانواده و چيزهاي ديگر دارند، اگر شبكه هنر داشته باشند، فكر نميكنم ضرري داشته باشد. اما در ارتباط با استان مازندران بايد عرض كنم كه غالب فعاليتهاي فرهنگي و هنري در تهران جمع شده و براي مازندران برنامه فرهنگي خاصی ريخته نمیشود. چرا فعاليتها و امكانات هنري و فرهنگي كشور مانند برخی از کشورهای دیگر در سطح كشور تقسيم نميشود و همه در تهران متمركز شده است؟ ما در استان مازندران جواناني بسيار با هوش با سطوح يادگيري بالا داريم اما استان مازندران به دليل كمبود انواع امكانات هنري و فرهنگي كشوري جوابگوي جوانان عزيز مازندراني نيست و اين از جمله مواردي است كه بايد به آن رسيدگي شود.(adeliya)
- چهارشنبه 6 شهريور 1392-0:0
جناب حقانی،نشانی وب را لینک کنید تا مطلب ملاحظه شود
- چهارشنبه 6 شهريور 1392-0:0
با سلام چنانچه تمایل دارید . نظریه ای در باره اقبال مقایسه ای نقاشان و طراحان در ایران و جهان .موجود در سایت ام بنام ماه تی تی نگار را در سایت شما درج کنم . حقانی
- پنجشنبه 11 خرداد 1391-0:0
نام اين هنرمن علي ميباشد چرا محمد ذكر شده است ؟ نظرات بسيار خوبي براي آشنايي با اين هنر زيبا داده اند با تشكر