سه شنبه 17 فروردين 1389-0:0
عظمت فرهنگی ما
... آنها که رجانیوز و خبرگزاری فارس را میخوانند،روزنامههای ایران، کیهان و رسالت میخوانند، و خلاصه راست میزنند، به سایت کلمه سر نمیزنند، سایت جرس را هم نمیخوانند و بی.بی.سی و صدای آمریکا هم نگاه نمیکنند.(يادداشتي ازمحمد فاضلی، مدرس جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه مازندران)
یک نکته را بیش از هر چیز میتوان درک کرد. شمال که هستم و روزهایی که برای کاری به تهران سر میزنم، و در فضاهای گفتوگویی که در آن قرار میگیرم، دو قطبی شدن فضای گفتوگو در جامعه ایران را کاملا احساس میکنم.
برداشت من این است که طرفداران وضع موجود جامعه ایران، به سایتها و فضاهای گفتوگوی منتقدان وضع موجود مراجعه نمیکنند. خلاصه اینکه آنها که رجانیوز و خبرگزاری فارس را میخوانند، صدا و سیمای رسمی را میبینند، روزنامههای ایران، کیهان و رسالت میخوانند، و خلاصه راست میزنند، به سایت کلمه سر نمیزنند، سایت جرس را هم نمیخوانند و بی.بی.سی و صدای آمریکا هم نگاه نمیکنند و عکس این وضعیت هم برای آنها که چپ میزنند صادق است. آنها که جرس میخوانند، کیهان را وقعی نمینهند.
خب این دو چه ربطی به هم دارند؟ یک جواب این است که در روزگاری به سر میبریم که لازم نیست حتما چیزی به چیزی ربط داشته باشد تا بشود از آن نتیجهگیری کرد، ولی خب ما که ابله نیستیم. پس حتما باید یک ربطی داشته باشد.
عظمت یک دوره از فرهنگ را میشود در فضای رسانهای آن درک کرد. فرقی نمیکند ابزار انتقال پیام در این فضای رسانهای چه باشد. زمانی شعر حافظ و سعدی پیام این عظمت را میرساندند. اما ببینیم امروز وضعیت این رسانه چیست؟ فضای رسانهای ما هیچ محملی برای گفتوگو فراهم نمیکند.
هر کسی در دنیای اطلاعات خودش قرار دارد. طرفداران و منتقدان وضعیت به صدا و پژواک خودشان گوش میکنند و منتقدان نیز چنین میکنند و هر کس پیله خویش میتند. دیگران نیز برای ما پیلههایی در این فضا میتنند. دقت کنید به سالها تقدیس خانواده در دنیای رسانهای ما، و بنگرید به مشهورترین سریالهای فارسی 1 و کانالهای ترکیه و آنگاه ملاحظه کنید میلیونها بیننده این کانالها را تا معلوم شود ره به کجا بردهایم.
رسانههای ما دیگر عظمتی ندارند. سالهای بسیاری گذشته و رمانی بزرگ از نویسندهای فارسی زبان به زبانهای دیگر ترجمه نشده است. موسیقی ما برای خودمان نیز غریب است. موسیقی پاپ ما نیز هیچ چیز بدیعی نسبت به آنچه در دنیا ارائه میشود ندارد.
بهترین خوانندههای پاپ ما هنوز دنبال تقلید صدای لسآنجلسیها هستند. سینمایی که در کشور خودش ورشکسته است و هنوز دلخوش به تک ستارههایی چون ابراهیم حاتمیکیا و معدودی دیگر است. فیلم جشنوارهای را هم به حساب عظمت فرهنگی نگذاریم. از روزنامهها نگوییم تا سیاسی نشده باشیم.
فرهنگ باید الهامبخش راههای نوین یک ملت باشد و انگیزههایی برای بودن و شدن فراهم کند. فرهنگها ترجمه آرمانها و مطلوبهای یک ملتاند و وقتی دیگر عظمتی ندارند، یعنی وقتی کسی درباره صورتهای فرهنگی حرف نمیزند، وقتی کسی از تجربه کردن آنها هیجان و شعور تمام وجودش را در بر نمیگیرد، و وقتی صورتهای فرهنگی بازتولید خلاقانه نمیشوند، و وقتی فرهنگی در مراوده جهانی کم میآورد، واقعا نیازی به استدلال هست تا مجبور شویم از خود بپرسیم یک شبکه تلویزیونی چرا توانسته است به سرعت برق و باد میلیونها بیننده را به خود جلب کند و برخی بینندههایشان را از دست میدهند؟
رسانهها باید بازتاب محتوای فرهنگی یک ملت باشند و فرهنگها باید منعطف باشند تا قدرت زیستن آدمی بر این کره را افزون کنند. وقتی این انعطاف از دست برود و معنایی جدید تولید نشود، و زیستن با انگارههای کهنه، سخت دردناک جلوه کنده، رسانه نیز بیمخاطب و نماد عظمتی از دست رفته خواهد شد.
فرهنگها وقتی در اوج قرار دارند که بیشترین امکان را برای گفتوگو میان اعضای آن فرهنگ و حتی برای دیگر فرهنگها فراهم میکنند و اکنون گفتوگویی در کار نیست. هر کسی پیله خویش میتند.