جمعه 3 ارديبهشت 1389-0:0
من اگر نیکم اگر بد ، تو برو خود را باش
...اینکه ذرّه بین به دست گوشه های پنهان زندگی این و آن را تجسس کنیم و داد و فریاد راه اندازیم و از کاه، کوه بسازیم و گناه کرده را چهار تا چیز هم ما به آن بند کنیم و شیون بزنیم که ...(يادداشتي از شيخ عبدالله شاهيني،گرگان)
تاریکی شب و شهر و مردمان آن در خواب و در حاشیه شهر، داخل خانه ای محقّر، به دور از چشم نظاره گران، سه نفر به دور آتش برافروخته، مشغول به کاری که شرع نمی پسندد و حاکم شرع بر نمی تابد ،که ناگاه بی اذن دخول، خلیفه و غلامانش، داد و فریادزنان وارد خانه شده و روی به آن سه می کند:
- مگر نگفته بودم، در کپر های حاشیه شهر آتش نیفروزید ؟!! اکنون شما دو معصیت کرده اید، اول آنکه آتش افروخته اید و دوم آنکه شراب می خورید که در شرع انور حُکم به حُرمت دارد.
یکی از آن سه نفر که خود را نباخته و هیبت خلیفه او را نگرفته بود، رو به او کرد و گفت :" ای خلیفه تو نیز مرتکب دو جرم شده ای، چه، خداوند تجسّس را منع کرده و بی اجازه داخل خانه ی کسی شدن را هم منع کرده و تو این هر دو حکم خدا را نادیده گرفتی !"
خلیفه دست به پیشانی خود گذاشت و چند لحظه ای به فکر رفت ...
آن گاه آن سه را به حال خود گذاشت و دستور بازگشت داد.
***
آنچه که نوشتم" ماوردی "در الاحکام السلطانیه و "غزالی" در احیاءالعلوم آورده اند، حکایت ،اشاره به این دارد که گاه برای نهی از منکر، منکرات بزرگتری صورت می گیرد که متاسفانه کمتر به آنها توجه می شود.
ظرافت هایی در سفارشات اسلام نهفته است که بی دقتی به آنها موجب دین گریزی و تنفّر عمومی از دین خواهد شد، نمونه اش همانی که حکایت کردم، اسلام که آن همه تاکید بر ضرورت نهی از منکر می کند و البته به حق و به جا است، اما همان اسلام نیز دیگران را از تجسس در حوزه ی خصوصی انسانها و افشاگری و اشاعه منکر نهی می کند.
زوایای پنهان زندگی آدم ها را باید برای خودشان وا گذاشت تا هر که آنگونه که خود می پسندد زندگی کند حتی اگر معصیت خدا می کند خود اوست که باید پاسخگوی خدایش باشد.
اینکه ذرّه بین به دست گوشه های پنهان زندگی این و آن را تجسس کنیم و داد و فریاد راه اندازیم و از کاه، کوه بسازیم و گناه کرده را چهار تا چیز هم ما به آن بند کنیم و شیون بزنیم که .....ای مردم !....ای مسلمانان !.....بیائید و ببینید ....که معصیت خدا می شود !...
بی تردید این رفتارها را اسلام تائید نمی کند ،بدتر آنکه برخی اوقات به تصوّر اینکه ثواب می کنیم و اجر می بریم و نهی از منکر می شود در همان حال ،خود مرتکب منکرات بزرگتری می شویم !!! مانند آنجا که گناهکاری در خفاء مرتکب معصیت شده است و سعی در پرده پوشی رفتار خود دارد، آنگاه کسانی با افشا گری از عمل او و بر سر زبان ها انداختن نامش، زمینه ی هر نوع هدایت در او را از بین ببرند
آن نگون بخت هم مایوس و دلمرده پیش خودش می گوید" آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی "!!! و آن وقت است که به گناهان بیشتر و سنگین تر رو می آورد ،در این فرض گناه گمراهی و ناامیدی او بر دوش همان کسانی است که چه بسا از روی نادانی و یا حتی از سر ثواب خواهی و خدا جوئی دست به افشاگری و اشاعه منکر زده اند
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت !!
من اگر نیکم اگر بد ، تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
نقل است، شیخ ابو سعید ابوالخیر روزی به حمّام رفت،درویشی برای آنکه خدمتی به شیخ کرده باشد شروع به کیسه کشیدن بر پشت او کرد ،هر دفعه که کیسه می کشید و چرکی ظاهر می شد آنها را بر روی شانه و بازوی شیخ جمع می کرد و نشانش می داد تا شیخ ببیند که او چه می کند!
در همان حال کیسه کشی رو به شیخ ،سوالی کرد:
- ای شیخ جوانمردی به چیست ؟
و شیخ جواب داد
" آنکه چرک مرد را به روی او نیاوری! "
فریدالدین عطّار این مسئله را چه خوب به شعر در آورده است:
بوسعید محنه در حمام بود / قائمش افتاده مردی خام بود
شوخ (چرک ) شیخ آورده بر بازوی او / جمع کرد آنجمله پیش روی او
بعد از آن پرسید از آن شیخ مهان / که جوانمردی چه باشد در جهان
گفت عیب خلق پنهان کردنست / شوخ کس با روی نا آوردنست
این جوابی بود بر بالای او / قائمش افتاد اندر پای او