چهارشنبه 5 خرداد 1389-0:0
پتنک کنده سما ، وارنگ بو زنده لگن
مگر هفتاد و دو ساله شدم؟(گفت وگو با مهندس کيوس گوران،شاعر پرآوازه مازندرانی،به بهانه هفتم خرداد ماه،هفتاد و دومين سالروز تولد وي +شعري منتشر نشده از استاد گوران اوريمي)
كيوس گوران اوريمي متولد هفتم خرداد سال 1317 شمسي در اوريم سوادكوه است. وي كارشناس بازنشسته منابع آب و روزنامه نگار و نويسنده كه ديرسالي را به سرودن شعر مي پردازد. كيوس گوران قريب سي سال قبل به سرودن شعر به گويش تبري روی آورد و تاكنون با مشكلات كه او بدان اشاره دارد و بر سر راه نشر مي بيند ، توانسته است سه كاست از سروده هاي مازني خود را با صداي خود منتشر كند. وي برگزيده اولين همايش نخبگان و مشاهير مازندران است كه توسط صدا و سيماي مازندران ترتيب يافته بود و بارها توسط انجمن هاي هنري فرهنگي تهران و مازندران مورد تجليل قرار گرفت. وي از 10 سال قبل ، شنوايي اش را از دست داد و امروز در غم ناشنيدن و دوصد درد ديگر كه عارض جسم او گشته است ، به همان استقامت ، سرودن و نوشتن را ادامه مي دهد.
به بهانه هفتادو دومین سالگشت تولد استاد کیوس گوران -شاعر برجسته مازندرانی- بر آن شدیم تا با او گفت و گویی صمیمی انجام دهيم. به دليل مشکلات جسمي و ضعف شنوايي ناچار پرسش ها را نوشتيم واستاد به صورت کتبي پاسخ داد.تولد کيوس گوران اوريمي را به او شادباش مي گوييم.اين گفت وگو را بخوانيد.
----------------
کيوس در مقدمه گفت وگو خطاب به مخاطبان مازندنومه اظهار داشت: پسنديده است به مجالی که فراهم شد ، عرض ادبی داشته باشیم به حضور شما و به درگاه نظر مخاطبان گران سنگ غزل ناله های من ، که اگر به گرمای التفات و به مامن محبت هایشان نبود ، من و شعرم نیز نبوده ایم ... ! زمهریز زمانه هر سترگی را از پا در می آورد و من که استخوان شکسته ای بیش نبودم!
گوران در پاسخ به اين سوال که در هفتاد و دومین سالگرد تولدتان روزگار را چگونه سپری می کنید،گفت: مگر هفتاد و دو ساله شدم؟ چه تلنگری به یادآوری تلخ ! بدین خبر غمم افزون شد چون کاری از پیش نبردم و مجال عمر اما کاش پیش افتاد ...! من چه می کنم؟ مگر می شود کاری هم کرد؟ با نشستن به دنج دلتنگی و رج زدن سیاه مشق هایی که گلیم اذن نمی پذیردشان و به مزیر ناشنوایی و التهاب دستانی که قرار است تکیه قلم بدو باشد و ناهمراه اند اما و چهار چشم به گربه گربه هایی باشی که شاخ ات نزنند . .. و ... و ... چه کاری می توانم کرد؟ از روی سفید دفترم خجالت می کشم که به گیس و مکنای مادرم می ماند و خسته و خط خطی دلتنگی هایم! پس هیچ ... هیچ کاری به گاه پیری نمی کنم که به بایسته باشد!
از مهندس پرسيديم: کیوس وقتی در مجامع عمومی ظاهر می شود ، حلقه دوستداران به دورش بسته می شود ، کدام ویژگی شعر شما باعث جاودانه شدن و ماندگاری در میان مردم است؟
و پاسخ شنيديم:اعتقاد دارم که شعر به یک معنا شرحی به تعریف شخصیت سراینده اش است . به تعبیر دیگر ، شاعر صادق به شعر خود معرض می شود ؛ معرفی به عشق و اخلاص ! من هرجا که به شباهت بیشتر با مردم بودم که سعی کردم به همیشه ام باشد ، ماندم به یادشان و به میان شان ، مردم مرا نمی بینند که خود را در من و صدایشان را در نی و نای ام می بینند که همین ام ماندگار به حضورشان کرد ! مردم خود را پشت نمی کنند ... !
گفتيم:پشت هر مردم موفق ، یک بانوی بزرگ قرار دارد . از یار و یاور روزگار جوانی و همدم روزهای پیری ( مهین بانو،همسرتان ) بگویید
و کيوس گفت:اینکه حکم داده اید یا نظر داده اید یا گمان تان بر این است که پشت مردان موفق بانوان بزرگی قرار دارند شاید نه به حتما باشد !بعضا به حضور رویای یک عشق بزرگ هم می توان پشتیبانی شد.
موفقیت در هنر شعر مدیون دردمندی های شاعرانه است و نه به حضور در کنار انویی که چه بسا هنر را و ذوق را سد راه گردد ... ! اظهار نظر خطرناکی بود ؟ و مهین بانوی من البته به سخاوت متحملم شد و به روی و روح پذیرای او ، دغدغه ای به سرود و سرایش نداشتم اما آن دل مایه ی ضرور که به آبشخورش ، به ناهنگام و دیرهنگام به سجاده ی شعر نشستم تامین به چیزی و ز جایی شد که خود نیز آشنایش نیستم اگرچه لبالب و سرشار به آن ! و مهین بانو به روزگار پیری مان به درد جسم است و من به درد جان !
شاید من بودم که خسته و پاشکسته اش کردم بی آنکه خود بخواهم ، اما تحمل سرودی ساز گردنکشی که جز به آواز دلش ، گوش به هیچ نمی دارد ، کار ساده ای نیست ! نمی دانم ... ذکر نمی کند ولی چه بسا که به پشیمانی انتخاب من به همسری باشد ... ؟
در ادامه بحث را به"چهل سال عاشقي"کشانديم: گوران چهل سال عاشقی را سروده در صورتی که اغلب زندگی مشترک نسل جدید به کمتر از چهار سال می رسد . راز چهل سال عاشقی در چیست؟
راز سرود چهل سال عاشقی به این و در این نیست که فقط چهل سال عاشقی به عمر هفتاد و دو ساله ام داشتم ! من عاشق به پیشتر بودم و به تا هنوز نیز . این سرود به بخشی از خاطره می پردازد و نه به عشق ! نسل امروز خسته از شرایط امروز است و بپرسید ، شما بپرسید که چرا خسته شان می کنند؟ از آنان بپرسید که شرایط به تدبیر و تمهیدشان فراهم می شود ... من فقط برای نسل امروز گریه می کنم که قرار بود بار هویت به دوششان باشد ... دوششان خسته است ، بمیرم برای شان.
گوران در خصوص آلبوم جدید برای علاقه مندان و مشتاقان می گوید: سروده ها آماده اند ولی آلبوم نه ! بگذارید کمی خستگی در کنم که اگر جان به در بردم از این خستگی ، آلبوم هم آماده می شود.
اما کاشکه ، شعری منتشر نشده از کیوس است که به بهانه هفتاد دومين سالگشت تولدش تقديم شما کرده است:
کاشکه من ته کوچه بی بوم ، دئی بوم ته لینگ بن ( کاش خاک کوچه ات بودم و زیر پایت )
با دوندی هامجی بنه ر ته ، اون بنه من ! ( من آن زمینی می بودم که قدم بر آن می گذاشتی )
وختی که دوک کشنی ، مثل تیکا ، همند کش ( وقتی به خرامش توکا ، راه به چمن می بردی )
قول ولا برسم ، چش تر همن ( حمد و سوره ای بخوانم که در امان از چشم زخم چمن باشی)
رونما کنده تر لتکای اون انار تتی ( در باغ ، به گل انار رونما می شوی )
صلوات رسندنه پاپلی هم تسه چمن ( و روبه رو با صلوات پروانه در چمن )
ته اگه ونگ نکنی ، ویشه ی بلبل شونه کوه ! ( سکوت تو سبب کوچ بلبلان بیشه زار به کوه می شود)
جان بلبل شه صدار سراده ، تک نون ؟ ( تو را به جان بلبل ، لب مبند و آواز را رها کن )
باغ آبرو تئی و ،ته گل رو ، ته بک بو ( به گل رو و به عطر و بو آبروی باغ هستی )
خد ته په بکشی ، سر کفنه باغ گلن ( اگر کنار بکشی – باغ به سلطه علف های هرز می رود !)
وختی لتکا بوینه ته گل رو ، خنده انه ( باغ به دیدار گل روی تو می خندد )
پتنک کنده سما ، وارنگ بو زنده لگن ! (پونه به رقص می آید و نعنا عطر ضرب به ساز می گیرد)
ته اگه قر بکنی ، لتکای مادرمه نئی ( اگر به قهر به (مادرمه ) ی باغ نیایی)
سور دل اشکنه ، فک سر نکنده شه بلن ! ( بید سر به زیر می ماند و دل سرو می شکند !)
اگه نتمه دل تسه غزل ، جان کیوس ( اگر نگفتم غزلی به دلخواه تو ، تو را به جان کیوس )
ته مر خنده نزن ... دفتر آبرو نشن ... !( ریشخندم نزن و آبرو از دفترم مبر ... !)