دوشنبه 25 بهمن 1389-0:10
چرا بعضی ها یادشون رفته قلب دارند؟!
...راننده پیکان به راننده ماشین مدل بالا که کت و شلوار طوسی رنگ پوشیده بود و عینک دودی هم به چشمش زده بود ، می گفت : آقا تو را خدا بیا پایین ببین ماشینت اصلا آسیبی ندیده... (يادداشتي از اعظم کردان،خبرنگار-ساري)
تو زندگی همه ما آدم ها روزها و اتفاق هایی وجود داره که به ظاهر برای بقیه امری معمولی و پیش پا افتاده به نظر می رسه، اما وقتی برای خود ما اتفاق می افته سال ها یاد وخاطره اون در ذهن ما نقش می بنده؛ مثل حادثه ای که من اونو از نزدیک شاهد بودم.
توی یکی از روزهای زمستون وقتی که داشتم از جلسه استانداری به سمت خونه می رفتم ، دیدم در یکی از خیابان های اصلی شهر ساری ترافیک شده. برام جای تعجب بود ساعت 45/2 بعدازظهر این خیابان نباید ترافیک باشه!
اول فکر کردم این هم برمی گرده به همون مسأله نخ نمای معضل ترافیک شهری و گنجایش نداشتن خیابان ها و ده ها دلیل مرتبط و بی ربط دیگه ایه که کارشناسان ترافیک عنوان می کنند.کنجکاوتر شدم و جلوتر رفتم ، دیدم وسط خیابان مرد میان سالی که غم تمام چهره اش را گرفته بود ، دستش را روی شیشه ماشین شاسی بلند سفید رنگی چسبانده و ملتمسانه از اون راننده خواهش می کرد حداقل پیاده بشه و ببینه که ماشینش آسیبی ندیده!
تقریبا متوجه موضوع شده بودم، مثل هر روز تصادف! راننده پیکان مدل پایین که کاپشن مشکی رنگ و رو رفته با شلوار پیله دار وکفش خاکی به تن داشت از پشت به ماشین جلویی زده بود! ظاهر امر یک تصادف ساده بود. کمی نزدیک تر رفتم و ایستادم وبه صحبت های راننده پیکان گوش دادم.
راننده پیکان به راننده ماشین مدل بالا که کت و شلوار طوسی رنگ پوشیده بود و عینک دودی هم به چشمش زده بود ، می گفت : آقا تو را خدا بیا پایین ببین ماشینت اصلا آسیبی ندیده ، به من رحم کن، با این ماشین قراضه دارم خرج زن و بچه ام را در می آرم و فلان بانک ماهانه 450هزار تومان قسط می دم و...
اون چیزی که تعجبم را بیشتر کرده بود عکس العمل راننده خودروي مدل بالا بود که اعتنایی به گریه ها و التماس های مرد نمي کرد.او با غرور تمام شیشه ماشین شو بالا کشید و شروع کرد با موبایلش شماره گرفتن...
مردمي هم که اون جا حضور داشتن از این حرکت راننده جلویی عصبانی شدند و از مرد بیچاره خواستند دیگر التماس نکند و بذاره پلیس بیاد.
زمانی که التماس های راننده پیکان را دیدم با خودم فکر کردم" چرا بعضی ها یادشون رفته خدا توی وجودشون چیزی به اسم "قلب" قرار داده ؟! "
اگر راننده خودروي گران قيمت،نیم نگاهی و توجهی به حرف ها و التماس های راننده بيچاره پیکان می کرد و حداقل از مایه تفاخر کم مي کرد و از خودروي سفید رنگش پایین می اومد و می دید ماشینش آسیبی ندیده حتما می تونست دل راننده پیکان را شاد کنه.
توی این افکار بودم که صدای ماشین پلیس 110 از دور به گوشم رسیدو....
دیدن این صحنه و نگرانی راننده پیکان وگریه هاش مدت ها ذهنم را به خودش مشغول کرده. با یادآوری اون روز به یاد این سخن معروف می افتم که می گه:"نبخشیدن کسی از بزرگی گناه او نیست بلکه از کوچکی دل ماست!