پنجشنبه 26 خرداد 1390-21:8

آنانی که در دهه 60 زندگی می کنند

 تا چه زمانی می خواهیم به حذف یکدیگر فکر کنیم ؟ پس چه زمانی می خواهیم آستانه تحمل مان را قدری بالاتر ببریم؟ اگر فرض بر این است که عبدالحسین مختاباد انتقاد را در بیراهه بیان کرد، شما که راه شناسید چرا به خاکی زده اید و حرمت های کلامی را زیر پا گذاشته اید؟(يادداشتي از عاطفه خيرخواه،روزنامه نگار)


دلگویه خواننده پرآوازه و صد البته موسیقیدان ساروی، فرصتی را فراهم آورد تا همه آنانی که فکر کردند توان نوشتن دارند و می توانند جایی را در رسانه های مجازی به خود اختصاص دهند یکی پس از دیگری قلم را چون شمشیری از نیام برکشند و شروع کنند به ضربه زدن بر دل کاغذ.

عبدالحسین مختاباد هم می تواند منتقد باشد همچنان که همه آدمیان می توانند منتقد و معترض باشند.

 مختاباد هم می تواند گله کند، از آن دسته ای که رشادت هاي جوانان اين مزر و بوم را برگ برنده ای برای خود می دانند و با آن به چه جاها که سفر نمی کنند،چه صندلی هایی را که صاحب نمی شوند،چه زورهایی که نمی گویند و چه قدرت نمایی ها که نمی کنند.

 چه شده است که امروز مختاباد می شود کژ اندیش و آن که از صدقه سر کساني می شود مدیر-بدون اینکه شایستگی آن را داشته باشد- می شود روشنفکر؟

چه شده است که امروز مختاباد می شود نمک خور نمکدان شکن و آن که بی محابا در هر جا و هر عرصه ای به ناحق جولان می دهد می شود نمک شناس و قدردان؟

شما را چه شده است که تاب یک انتقاد را ندارید و این گونه شمشیر از رو برای فرزندی کشیده اید که در عرصه های داخلی و خارجی آبروی ساری است؟ ساری دیگر به که باید بنازد؟ به چه داشته ای باید سر فراز کند؟

 تا دیروز عبدالحسین مختاباد با سلام و صلوات وارد ساری می شد حالا امروز همه از هر طرف برایش خط و نشان می کشند.

یکی از همین آقایان نوشت:« مگرغیر از این است که جزپناه بردن به نت های موسیقی وتمرین آوازخواندن کاردیگری انجام می دادید! واین است تفاوت فرزندان هم نسل من – وامثال شما!»

باید در جواب همین جمله گفت: اگر سربازی در جبهه ها جانش را در کف اخلاص گرفت و به خط مقدم جبهه ها تاخت و از مرزهای پرگهر ایران و ناموس و شرافت و استقلال طلبی خویش دفاع کرد، در پشت جبهه ها هم باید امثال عبدالحسین مختاباد می بودند تا روحیه حماسی، حفظ استقلال، کیاست از میهن و شرافت را برای همان سرباز زنده می کردند و مایه دلگرمی خانواده اش می شدند.

چرا اشعار زیبای فردوسی غرور ملی را در خون ما زنده می کند؟ چون از حماسه می گوید چون با زبان شعر و نظم ، حس وطن پرستی در ما زنده می شود.

 اين جبهه نديده ها و حتي شهيد نديده هاي پرمدعا بروند تحقيق کنند که کاست محلي "موسيقي مازندران"-معروف به شهيد- که اوايل دهه شصت با آهنگ سازي محمدرضا درويشي و خوانندگي ابوالحسن خوشرو و نورالله عليزاده به بازار عرضه شد،در سنگرهاي رزمندگان مازندراني دست به دست مي شد و آنان با گوش سپردن به اين نوار روحيه مي گرفتند و مي جنگيدند! این تنها نمونه ای از تاثیرگذاری موسیقی بر فضای جبهه هاست که در خاطرات برخي رزمنده هاي مازني آمده است.

 چندی پیش با یکی از نقاشان بزرگ ایران- که اتفاقا از نقاشان جبهه و جنگ نیز است- مصاحبه ای داشتم، در میان خاطراتش می گفت:« در یکی از قطارهایی که در خرمشهر مورد حمله دشمن قرار گرفته و بلااستفاده بود، نمایشگاه نقاشی از جنگ و دلاوری های ارتش ایران برپا کرده بودیم، یکی از سربازانی که از خط برگشته بود با دیدن این نقاشی ها دستانم را بوسید و گفت: شاید تیر من هزار متر برد داشته باشد اما نقاشی های شما، هنر شما، هزاران هزار کیلومتر برد دارد.»

 آن نویسنده می گوید:« شما درکجا سیر می کنید! آقای مختاباد، چشم ها راباید شست! جوردیگری باید دید! کمی هم نگاه به محیط پیرامون خود بیندازید تا ببینید جوان های همشهری ما، چگونه و چطور در پایگاه های فعال بسیج، مساجد، اماکن فرهنگی و هنری و مراکز تفریحات سالم و اسلامی، نقش دارند و از امکانات اجتماعی وعمومی برخوردارند تا ندانسته نگوئید که آنان شاداب نيستند !»

 از تفریحات سالم حرف می زنند! تفریح جوانان ساروی دور زدن در خیابان های فرهنگ و قارن است و بس، سینماهای شهرمان زیباست؟ یا ساری فرهنگسرایي دارد که هر هفته یک نمایش و تئاتر خوب، یک کنسرت موسیقی و سایر برنامه های فرهنگی و هنری در آن به اجرا در می آید که ما و آقای مختاباد خبر نداریم؟خود آقاي مختاباد گفته 15 سال است در ساري-مسقط الراس اش-کنسرت نداده است!

 از کدام روحیه شاد سخن می گویید که من به عنوان یک جوانی که بیست وسه سال از عمرم را در ساری گذراندم از آن خبر ندارم؟

نمی دانم فرزند جوان یا نوجوان دارید یا خیر؟ اما اگر دارید خدا وکیلی از او بپرسید در ساری چه تفریحی برای او و هم سن وسال هایش فراهم است؟ از کدام امکانات اجتماعی و عمومی سخن می گویید؟ امکانات عمومی یعنی داشتن خیابان های صاف و هموار، سالن های ورزشی که به طور رایگان و در نگاهی خوشبینانه تر به طور دولتی در اختیار جوانان باشد، امکانات عمومی یعنی داشتن فضاهای فرهنگی و هنری، یعنی داشتن یک شهربازی خوب، یک پارک بدون معتاد، یک فضای سبز زیبا و چشمگیر، کتابخانه های مکانیزه و ... ،ظاهرا برخي منتقدان هنوز دردهه 60 زندگی می کنند.

 تا چه زمانی می خواهیم به حذف یکدیگر فکر کنیم ؟ پس چه زمانی می خواهیم آستانه تحمل مان را قدری بالاتر ببریم؟ اگر فرض بر این است که عبدالحسین مختاباد انتقاد را در بیراهه بیان کرد، شما که راه شناسید چرا به خاکی زده اید و حرمت های کلامی را زیر پا گذاشته اید؟

 آفرین بر طراحان جمع آوری اسب های ساری! همه به جان هم افتاده اند. اسب های قیمتی و زیبای ساری در کشتارگاه رها شده اند و مختاباد شده است پیراهن عثمان... کي به خود مي آييم؟!