سه شنبه 11 مرداد 1390-12:13
...و دیگر نمی سرایم!
...من قصد داشتم حقوق مترتب بر اثر چهارم خود را کلا به انجمن خیریه حمایت از معلولان ببخشم اما این حق چگونه ستانده می شود؟ با دست ناشری که خود به زانو درآمده است؟و چه کسی به داد من،به داد آنانی که چشم در راه نغمه های من هستند،می رسد؟(يادداشتي از کيوس گوران اوريمي،شاعر و نويسنده )
مازندنومه:بسياري از کاربران و علاقه مندان آثار هنري استاد کيوس گوران،با ايميل يا از طريق کامنت و حتي مراجعه حضوري پيگيز انتشار اثر تازه ايشان هستند.از قرار آلبوم جديد استاد آماده انتشار است که بنا به دلايلي که در نوشته زير آمده،ايشان از انتشار آن خودداري کرده اند.علت را در يادداشت استاد گوران جويا شويد.
--------------------------------------
وقتی جان خسته مرا ، جان به لب رسید و چشم پوشیدم از انتشار آثارم تا حرمت سرودم حفظ شود،خرد و کلان دوست به سئوال و مواخذه ام بردند که چاره ی ناچار ، به از این نمی توانستی کرد؟
و اینک من هستم و به درد مضاعف که باید شرح چرایی دهم و بگویم هیچ اهل آوازی یافت می نشود که بخواهد صوت وصیت آوای پریشانی او به مخاطب همدل نرسد و اگر به سکوت ناگزیر می رسد ، دستش – همان دستی که همراه دلش بود – به ره چاره ی دیگر نرسید...!
قریب دوازده سال پیش بود که به توصیه و ترغیب و تشویق دوستان هنرمندم در فرهنگخانه مازندران ، بر آن شدم تا به انتشار سروده های مازنی ام بپردازم.
پیر پدر مقام ام زنده یاد غلامرضا کبیری رهنمودش این بود که بهتر است قطعات مورد نظر به آوای خودم و به همان لهجه ی خاص میانه مازندران – سوادکوه – به کاستی درآیند و عرضه به مخاطب شوند.
از شما چه پنهان که در آن زمان ، نه از مضایق و معاذیر بر سر راه نشر خبر داشتم و نه از التفات و اقبال مخاطب ... و به رغم آگاهی بعدی از دشواری های مربوط به ناشر و مراجع ذی ربط ، استقبال همدیارانم وادارم کرد تا پذیرای به رغبت مشکلات شوم و تکلیفم را به اجابت خواسته ی جامعه به منصه ی عمل برم اما نا اهلی هایی دیدم و نامرادی هایی که پشته پشته خار مغیل را به سخره گرفته اند!
پس از نا امیدی از ناشر نخست دو اثر با نام های مازرون یک و دو – به توصیه و سماجت دوستی همدل – نشر اثر بعدی را به ناشر دیگر سپردم که اطمینانم داده بودند به سعی و سلامتش و اینکه دست و پایی دارد در پیشبرد ترتیبات و تشریفات اخذ مجوز و ایضا مهارت و نظارتی در حفظ حقوق مصنف و مولف که این بنده باشد.
و چنین شد که اثر سوم به صورت سی دی با نام چل سال عاشقی توسط نسیم مهر آوا اجازه نشر گرفت و راهی محضر مخاطب شد.
ناشر می دانست و گواه بود و در جریان امر قرار گرفت که این بی مقدار صاحب اثر ، چشمداشت مادی از اقلام فرهنگی – هنری اش ندارد و هر آنچه را که به عنوان حق تصنیف به تشخیص خود ، مرحمت من کرد ، عینا تقدیم مراکز خیریه درمانی شد و ظهر نویسی چک های مرحمتی با این بیت بود که :
نغمه هايم خرج درمان شما / جان من هم پیشکش جان شما
و طی قراردادی تعهد کرد پس از به فروش رفتن تعداد اندک چاپ نخست ،حق تصنیف مرا برای چاپ های بعدی بپردازد تا به شیوه ماضی ، تقدیم به مراکز خیریه بشود، اما ایامی گذشت و ناشر محترم را به نزاع با بازار قاچاق نشر دیدم و اقامه ی دعوی اش در محاکم و مراجع قضایی!
در اینجا نکته ی ظریفی می بینم که از طریق هر دو ناشرم بدان رسیدم . این دو بزرگوار خود به تعداد کثیر کاست و سی دی آثارم در بازار اشاره می کنند و وقتی به حقوق این بنده ی مصنف می رسند مدعی هستند بازار به وسیله ی تکثیر غیر مجاز اداره می شود و ناشر اخیر حتی به طرح دعوی در دادگستری هم اشاره می کند تا رفع مسئولیت از خود نماید!
بنده قصد توهین و جسارت را به هیچ یک از این دو ناشر ندارم و هرگز به توهم همدستی آنان با بازار غیر مجاز نرسیدم و مخصوصا به فروتنی و تواضع ناشر اخیرم اذعان دارم اما به هر روی و به هر تقدیر ، می توانم آیا به عذری که بر می شمارند مسئولیت شان را منتفی بدانم؟
یعنی بازار غیرمجاز و تکثیر غیر قانونی رافع مسئولیت ناشر به حفظ حقوقم است؟ حقوقی که در حقیقت به امور خیر متعلق می یابد...؟
ناشر در جریان است که من تعداد کثیری از کاست و سی دی آثار خودم را با هزینه شخصی از بازار تهیه می کنم تا لزوما به دوستان و آشنایانم تقدیم کنم و در این مورد حتی با گله ی ناشر مواجه شدم که چرا خود خریدار اثر می شوم اما به رعایت حقوق ناشر ، حاضر نشدم تحصیل کاست یا سی دی رایگانم باشد!
در همین ایام و به توسط ناشر اخیر ، مجوز اثر چهارم نیز صادر شد اما به کنار از برخی کم کاری های ناشر که مغایر بود با تبلیغات روزهای نخست آشنایی و همکاری – چه لزومی دارد که به انتشارش رضایت بدهم تا دستمایه ای برای کاسبکاران بخش فرهنگی – هنری ما باشد؟
آیا می دانید انجمن خیریه حمایت از معلولان ذهنی قائم شهر با چه مصیبتی به یاری بیماران تحت پوشش خود می شتابد؟ و انجمن های خیریه دیگری که در بخش سلامت فعال هستند چشم به دست ما دارند؟
من قصد داشتم حقوق مترتب بر اثر چهارم خود را کلا به انجمن خیریه حمایت از معلولان ببخشم اما این حق چگونه ستانده می شود؟ با دست ناشری که خود به زانو درآمده است؟ و چه کسی به داد من ، به داد آنانی که چشم در راه نغمه های من هستند می رسد؟
آن همه خرده گیری به الفاظ بدیع طبری و به صدبار آب کشیدن و هزار طعنه و کنایه که به فلان بیت از غزلی ، طاق ابروی بهمان مسئولی فرو خواهد ریخت،حاصلم آیا این است که شب گریه هایم به گرمی بازار کاسبکاران بینجامد...؟
هلا عاشقان کلام جادویی مازنی در اینجا و هر جا که به پل ارتباط نغمه هایم دست عزیزتان را به سوی من می گشایید و (جیف خرجی) راه دشوارم می شوید! هلا دوست مازنی که از بانکوک تایلند ، باقی ام به تعهد می خواهی!و تو (شیدا) ی هم دیار از تورنتوی کانادا و ( شمس ) گرامی از امریکا و یاران مازنی کلن آلمان و ... همه ی شمای هم دل و هم نوا!
ایام بر من سخت و ستمگر می گذرد زیرا تعهدم را در کف دست دارم و نغمه هایم را بر سر زبان و شمایان گرامي را به توقع در مقابل ! اما شرح معذور را هم ملاحظه کردید که تازه به اجمال بود ...!
و چنین است که علی رغم اشتیاقم به انتشار اثر چهارم – به دلیل حضور قطعه ای شور انگیز از تاریخ محنت بار خانوادگی ام در آن – طی نامه ای به ناشر ، همکاری با ایشان را خاتمه یافته دانستم و تاکید کردم که مجاز به انتشار اثر اخیر نیستید!
امیدوارم این توضیح پاسخی یکجا باشد به دوستداران نغمه های مازنی ام و هشداری باشد برای اهالی فرهنگ و مسئولیت که چگونه چشمه ها را می خشکانند و زلال مایه ی سخن را به کام تشنگانش راه می بندند.
من وقتی حقی ندارم که خود متقاضی مستقیم صدور مجوز نشر سروده هایم باشم و باید ناشری ( بخوان کاسبی !) بیابم و نهایت کارمان هم بدین مراثی برسد، چرا به دنج شاعرانه ام برنگردم و اشک به حسرت و فراق نریزم؟ پس عادت ما شد به فراق تو هم داغ بسی بود و به داغ تو هم ... باقی بقای تان
ايميل نويسنده: kiousg@yahoo.com