جمعه 11 فروردين 1391-17:25

مانکن ِ خندانِ دم دکان!

در یادداشت دوم مسعود پیری توسنلو بیان شد:شما که اهل رمز گشائی از پروژه های حلقه خودساخته ایکس و افشای اراده های موهوم در اعزام پیاده نظام و شناسائی طمع کاری های این جانب و امثال من هستید بایسته تر اینکه به ویژه نامه دلسوزانه(!)خود در دفاع از جناب آقای هاشمی رفسنجانی درآستانه انتخابات ریاست جمهوری سال88 که البته بی مزد هم نماند سرکی می زدید.


مازندنومه:انتشار یادداشت نخست ما و نویسنده مهمان-مسعود پیری توسنلو-درباره لاطائلات و شعرهای بافته شده ي برادر نامزد ناکام انتخابات اخیر مجلس در حوزه انتخابیه ساری و میاندرود-محسن زارعی- بازتاب گسترده ای بین مخاطبان و فعالان رسانه ای و سیاسی استان داشت و در چند روز گذشته علاوه بر کامنت های متعدد کاربران،تعدادی از دوستان و نیز برخی مسئولان استانی با تلفن یا ایمیل از درج مطلب و ارایه پاسخ درخور اظهار رضایت کردند.

پس از آن گفتارها،برادر این کاندیدا که از قرار سم پاشی ها و دروغ پردازی ها و شبهه افکنی ها و فتنه انگیزی ها و مثلا" سند جمع کردن هایش برای برهم زدن نتیجه انتخابات ساری به جایی نرسیده و شنیده شده که به زودی شورای نگهبان نتیجه انتخابات این حوزه را هم تایید خواهد کرد،در اقدامی شتاب زده و از روی عصبانیت،مطلب دیگری را نوشته و نشان داده که او اهل درس گرفتن از شکست ها و توبه از دو بهم زنی ها و انگ زدن ها و دروغ گفتن ها نیست.

این شخص نفاق افکن که حداقل در انتخابات اخیر دستش برای همه رو شده(ما از مدت ها پیش نسبت به اقدامات تفرقه انگیز و دروغ پردازی ها و تخریب چهره های رسانه ای و سیاسی محبوب استان از سوی او هشدار داده بودیم) ، در واقع نقاب اصولگرایی به چهره زده است.

به باور ما این فرد به هیچ اصول و عقیده ای پای بند نیست و تنها بزک اصولگرابودن را به رخ دارد و داعیه حمایتش از رهبری معظم انقلاب و بزرگان نظام،تنها تا زمانی است که اوضاع به منفعت او باشد و بتواند به تفرقه اندازی هایش،جلوه مذهبی و دینی و ارزشی بدهد؛همان طور که تا دیروز سنگ احمدی نژاد و مشایی را به سینه می زد و اینک پس از عزل از مناصب دولتی،یک شبه از آن ها رویگردان شده است!

در هر حال مسعود پیری توسنلو-فعال اصولگرا و از نزدیکان محسن زارعی- در پاسخ به نوشته دوم برادر کاندیدای ساری و ادامه دروغ پردازی ها و اختلاف افکنی هایش،یادداشت دیگری را برای مازندنومه ارسال کرده است که در زیر از نظرتان می گذرد.

--------------------------

شما بر سر مزاری به طمع حلوای خیرات فاتحه می خوانید که اندکی پیش تر جنازه اش را دزدیده و برده اند و با ماترک مرحوم نردبانی خریده شد برای صعود کوته نظران بدکردار به بلندای فریب و نیرنگ و سیاه کاری.

عصبانیت شما در مواجه با عدم اقبال رسانه های شمال کشور نسبت به بازتاب عقده گشائی های غیرمحترمانه که با عنوان تحلیل جامعه شناختی قاب گرفته اید کاملا منطقی و قابل پیش بینی به نظر می رسید.

جاخالی دادن از آنچه متوجه شماست،استراتژی سازی های بی مبنا که بیشتر به کار دکان معرکه گیران کوی و برزن می آید،قیاس به نفس کردن شعور مخاطبان محترم،خود بزرگ بینی و فیلسوف نمائی، هتک حرمت منتقدان و سرانجام ایراد اتهامات بی اساس که از قضا مورد اخیر می تواند عقوبت کیفری به دنبال بیاورد همواره راهبرد کاملا غیر حرفه ای شما برای فرافکنی و تشویش اذهان بوده و امید به اصلاح آن گویا خیال باطلی است.

این جانب به گواه سابقه همکاری با حضرتعالی اگرچه متاسفانه تمرکز شما بر آنچه گفته شد به حافظه ذهنی کم کارتان آسیب جدی وارد کرده،اصالت جنس تان را مرغوب می دانم و همانطور که قبلا عرض کردم شما را الگوی تقوی و اخلاق خویش می پنداشتم و همچنان هم امیدوارم به فطرت وجودی خویش بازگردید و حلاوت همکلامی با شهدا و پایبندی به آرمان منشور حکومت صالحان –نهج البلاغه عزیز- که همگان را به انصاف و صبر و ترس از عقوبت رهنمون می سازد را به مطامع دنیا و مناصب و مفروضات آن نفروشید.

این برادر کوچک به تعبیر شما به اصطلاح اصولگرای دست چندم طمعکار نه تنها بنای مقابله با شما را ندارد،بی ادعاتر از آن است که اساسا در حوزه سیاسیون مجالی برای عرض اندام بیابد ، چراکه اولا دنیای سیاست زده امثال شما آکنده از دروغ و تهمت و فحاشی است و اینجانب به قدری از سیاست سهم می برم که به دین، شرافت و عزتم طمع نکند و ثانیا بحمدلله و به برکت ارادت به اهل بیت عصمت (ع)- که امیدوارم مرضی نظر بی افتد- همه افتخار و سرمایه گرانقدرم را حفظ آبرو نزد اهل علم و فضیلت و حکمت می دانم و این اراده و اعتقاد را بی نیاز از آسمان و ریسمان کردن و دنباله روی مکتب ماکیاولی می پندارم.

به نظرم می رسد انتقاد از شما که خود را تنها میراث دار گفتمان انقلاب اسلامی می دانید به اندازه دفاع از حاج محسن زارعی بهنگام و ضروری است از این روی معتقدم خود را از کجاوه توهماتی چون "دیو و دلبر" و "شوک و بهت" فرود آورده و بر محمل حقیقت پای نهید.

گفته بودم و باز می گویم این جانب خود را ارادتمند حاج محسن زارعی می دانم و همواره برای ایشان آرزوی توفیق و بهروزی دارم و شمارا هم چنانچه خود بخواهید اهل منطق و تقوی می بینم لذا توصیه می کنم با دستان خود به خرمن آخرت آتش نیفکنید که دار دنیا بسیار کوتاه و سرای ابدیت عن قریب فراخواهد رسید.

حاشا که عبارات ابله، لاطائلات گو،خشونت گرو.... منتسب به این جانب باشد، گویا همانطور که فرمودید زحمت خواندن دلگویه های مرا به خود نداده و تنها بر اساس آب و تاب هواشناسانه اطرافیان کم فروغ تان آتش توپخانه را مجددا شعله ور کرده اید.

لازم به یادآوری است اصل عرایض بدون مقدمات غیر ضروری و ناکارآمد که وجدان مخاطبین محترم را گواه بر بنای تحکیم همدلی و برادری پیشروی دارم در رسانه های متعدد قابل بازخوانی است و صدالبته ضمن قدردانی از حسن همکاری عزیزانی که دل نوشته پیشین _ امیدوارم درد مستتر در لابلای کلمات آن لااقل برای حاج محسن مظلوم ماجرا جلوه کرده باشد-را جهت تنویر افکار عمومی انتشار دادند هرگز راضی نیستم و اجازه نمی دهم دعوی شخصی و چنگ اندازی های بیرون از محتوی عرایضم بر کلام برآمده از نهادم سایه افکند و اطلاع از کم و کیف حملات دوسویه طرفین این ماجرا هم ندارم.

اینجانب براساس شنیده ها و دیده ها چندین موضوع را توامان مطرح کرده و خواستار توضیح بیشتر شدم که گویا غیر از یکی در سایر موارد حق با خواستگاه ملت و اصالت موضوع بوده که از آن جمله مدیریت ارشد استراتژیک "فلان مدیر" مرتبط با جنگل و رسانه! جایگشت خط تخریب از اردوگاه نفر اول منتخب مردم ساری و میاندرود، آینده گزینی کاسب کارانه در ابراز ارادت دیر هنگام به خادم الشریعه و شهردار ساری و ... می باشد که همچنان در انزوای مظلومیت ماند و پاسخی داده نشد و البته در مورد موضوع ارتباط با پدرخواندگان پایتخت نشین هم هرچند به نظرم می رسد اصل خبر به گواه تائید ضمنی طرفین خالی از وجه نیست،به حکم اعتماد به صحت گفتار حضرت عالی خوشحالم که آنگونه که شنیده بودم نبوده است و کار تا بدین جا خراب نیست.

شما که اهل رمز گشائی از پروژه های حلقه خودساخته ایکس و افشای اراده های موهوم در اعزام پیاده نظام و شناسائی طمعکاری های این جانب و امثال من هستید بایسته تراینکه به ویژه نامه دلسوزانه(!) خود در دفاع از جناب آقای هاشمی رفسنجانی درآستانه انتخابات ریاست جمهوری در سال88 که البته بی مزد هم نماند سرکی می زدید.

در همین یکی دو روزی که به بهانه کشف حقیقت توفیق شد و دوباره آن را تورق کردم بازتعریفی از واژگان مستعمل در ادبیات جنابعالی به دست آمد که خیالم را از بابت نوچه گری طمعکاری و هواشناسی راحت کرد،لیکن هرچه تلاش کردم تجانسی با آنچه امروز از این مفاهیم درمی یابم و آنچه در آن مقام از شما به جای مانده نیافتم.

این هم از عجایب روزگار است که فراموشی را به فرزند آدم هدیه کرد تا چندان در قید آنچه می گوید و می نویسد نباشد و به مانکن های خندان دم دکان ها شبیه شود که هر از گاهی صاحب آن از باب رونق کسب و کار لباس نو به آن می پوشاند.

درپایان ضمن دعای خیر برای همه خوبان عالم، کلام را متبرک به نام عزیزانی می کنم که آبرویم درگرو شفاعت آن هاست ای اهل جاودانگی و حیات ابدی ای اهل ایثار و از خودگذشتگی ای اهل صداقت و انصاف ای اهل سربازی و سرافرازی ای اهل وصایت و ولایت ای قبیله نور برای ما فاتحه ای بخوانید که شما زنده اید و ما مرده!

اللهم صل علی محمد و آل محمد وصل علی السید الکرام قائدنا الامام خامنه ای-حفظ- و عجل فرجهم و جعلنا من اعوانه و انصاره