سه شنبه 12 ارديبهشت 1391-6:47

کتاب شعر مهدیان در نمایشگاه کتاب/ليلايي ها رونمایی می شود

 كتاب شعر احسان مهديان در نمايشگاه كتاب تهران91 رونمايي می شود/نشر شلفین مجموعه غزل هاي " هشت هاي هاي كف دست" سروده حسن حسن پور و مجموعه شعرهاي كوتاه پيامكي" 365 صبح سلام " به كوشش احسان خليلي را نیز در نمایشگاه امسال عرضه می کند.


مازندنومه:آیین رونمايي از كتاب مجموعه شعر " ليلايي ها در نيايش باران "سروده احسان مهدیان-شاعر ساروی- ساعت 10صبح روز جمعه پانزدهم اردیبهشت ماه در غرفه انتشارات شلفين در محل نمايشگاه بين المللي كتاب تهران برگزار می شود.

در باره كتاب ليلايي ها .... خانم فريده يوسفي -مدیر انتشارات شلفین- در بخشي از مقدمه كتاب آورده:" شعر اجتماعی در این مجموعه افق تازه ای از خلاقیت نوشتاری را همراه سازوکارهای زبانی و اندیشگی روایت کرد که برای شعر امروز و شاعران جوان سازوکارهای مناسبی باشد که نه گرفتار کهنگی و زنگار باشند و نه در دام زرق و برق های بی روح مدرنیسم دست و پا بزنند .

بومی کردن روایت های مدرن باعث شد که روح تازه ای در کلمات جاری شود ؛ نزدیکی به زبان محاوره ظرفیتی تازه و به مراتب وسیع تر به شعر بخشیده است ، به گونه ای که تازگی و نگاه خلاقانه ی شاعر در روند اشعار این کتاب برای هر محقق و پزوهشگری نیز قابل دریافت است.

اگرچه به دلیل پیش نهادهای ارتعاش در این فرایند اصولا شعری نخبه گرا شده است اما هر طبقه ای از مخاطبین نیز برای خود سهمی قابل احترام دارند."

به گزارش مازندنومه،غرفه انتشارات شلفین در راهرو 21 غرفه 19 نمایشگاه کتاب تهران (مصلای تهران) قرار دارد.

بر اساس این گزارش انتشارات شلفین امسال مجموعه غزل هاي " هشت هاي هاي كف دست" سروده حسن حسن پور و مجموعه شعرهاي كوتاه پيامكي" 365 صبح سلام " به كوشش احسان خليلي را نیز عرضه می کند.

 خاطرنشان می کنیم مجموعه شعرهاي خانم ليلا مشفق- " باران سپيد "-هم که سال گذشته منتشر شده بود،در این غرفه به معرض نمایش و فروش گذاشته می شود.

  يكي از شعرهاي اين مجموعه لیلایی ها...:

« مرگ از پنجره می افتد »

 وقتی هیچ پنجره ای سمت شمال باز نشد

هیچ پرنده ای از مقابل تو رد نشد

و ماه را نمی توانی از این فاصله ببینی

 خورشید سمت این پنجره نمی تابد

 حتی نمی توانی رنگ نارنج های روی درخت را بفهمی

 مرگ از لای در

 مثل هیجانی شامگاهی

 یک ناگهان نگاهی دارد

 که باید بنویسم

 ای مرگ!

 ای که ناغافل از پشت می آیی!

 این پنجره باز است تا از من رد شده بگذری

افتادن از این پنجره های بی خورشید فقط سهم توست

من با این قلم جانم را فراموش می کنم

و تو از لای درختان شب به گورستان نزدیک می شوی

 و من کنار این شعر به تو می خندم

ای مرگ!

 ای جاني که از پشت می آیی!