شنبه 2 آبان 1383-0:0
ناله هاي زن روستايي در بيمارستان
در راهروي يکي از بيمارستانهاي يکي از شهرهاي مازندران منتظر بودم تا بيمارمان را از اتاق جراحي بيرون آورند...
ناگهان زن جواني را ديدم که به زور پايش را بلند کرده و راه ميرود ضمن اينکه با دست شکمش را فشار ميدهد. وقتي از اوخواستم تا علت بيمارياش را بگويد و فهميد که خبرنگارم اينگونه توضيح داد به علت سنگ کليه نزد پزشک معالجي رفتم که مرد بود اين پزشک بعد از گرفتن انواع عکس و آزمايش تشخيص داد که سنگ کليه دارم به همين دليل در بيمارستان بستري شدم و مورد عمل جراحي قرارگرفتم. ولي بعد از باز کردن هردو کليه پي برد که سنگ کليه نبوده بلکه کيست چربي دورکليه را احاطه کرده بود که به دليل اشتباه وي کيست ترکيد و عفونت تمام بدنم را فرا گرفت به گونهاي که ضربان قلب من هم ايستاد و آن دکترفکر کرد که من فوت کردم و بدون بستن کليه مرا رها کرد و رفت و تکنسينهاي اتاق عمل همينطوري شکم مرا دوختند. و به سردخانه بردند تا تحويل خانوادهام دهند. هنگامي که در سردخانه باز شد و به سراغم آمدند با ديدن عرق نايلوني که جسدم داخل آن بود پي بردندکه زندهام به همين دليل بار ديگر مرا به اتاق عمل بردند و بطور کامل چربي را بيرون آورده و پارگيها را دوختند ولي بر اثر همين خطاي پزشکي دچار درد مزمن کليه و کبد شده و پايم هم مدتي است به اين حالت درآمده است.
اين زن 35 ساله که زود پير شده و 60ساله مينمود اضافه کرد:بعد از آن حادثه چندين بار به دادگاه و پاسگاه شکايت کردم ولي فايدهاي نداشت و کسي به مدارکم نگاه نميکند و فقط به خاطر آنکه او يک پزشک است و من يک روستايي مسئولان ذيربط حاضر نيستند درد دل مرا گوش کنند حالا هم هر هفته فرزند و شوهرم مرا به بيمارستان ميآورند تا بلکه چارهاي براي دردهايم بيابند.