يکشنبه 28 خرداد 1391-19:28
مازندران؛نه یک کلمه کم،نه یک کلمه زیاد
تشکیل استان جدید در غرب مازندران توجیه علمی و منطقی ندارد؛اگر قرار باشد هر استانی به دلیل تنوع زبانی ،قومی،و...از هم جداشوند کشور باید به بیش از دویست استان تبدیل شود!/ آن ها فکر می کنند اگر جداشوند و چند ساختمان اداری در تنکابن احداث شود به سعادت و خوشبختی خواهند رسید/بسیاری از شهرها همچون مشهد ،شیراز،اصفهان و...مرکز امپراتوری های بزرگ ایران بودند و اگر این ها بودند شاید می گفتند تنکابن باید پایتخت ایران و شاید هم بالاتر!
مازندنومه،یادداشت مهمان،بهمن صادقی لاریمی:24 خرداد ماه یادداشتی از سوی صادقعلی رنجبر-فعال رسانه ای و عضو هیئت علمی دانشگاه- در وبلاگ انگیزه انتشار یافت با عنوان"خیال پردازی های پایان ناپذیر در بخش جدایی ناپذیر مازندران." آن نوشته به موضوع جدایی طلبی و سهم خواهی برخی در مناطق غربی مازندران و تشکیل استان مازندران غربی اشاره داشت. در همین راستا یادداشتی از بهمن صادقی لاریمی که اهل جویبار و ساکن اصفهان است، به دست ما رسید که در زیر می آید.
-----
جناب آقای رنجبر،نوشته های متعددی در خصوص تشکیل استان جدید در غرب مازندران،توسط جناب عالی و دیگران نوشته شده است،اما آن چه که برای من از مدت ها پیش به یقین تبدیل شده ، این است که آن ها یعنی عده بسیار معدودی از غرب استانی ها که قلمی در دست دارند، عزم خود را سال هاست جزم کرده اند تا به هرشکلی که شده از مازندران جدا شوند.
قبل از هر چیز از هم استانی های خوب و دوست داشتنی ام در غرب مازندران عذر خواهی کرده،سر تعظیم نسبت به همه آنها فرود می آورم؛ روی سخنم آن تعداد معدود از قلم بدستانی است که گه گاهی با هدف مشخص قلم فرسایی می کنند.
جناب رنجبر،آنها فکر می کنند شما یا بنده و یا هرکس دیگر که در این زمینه مطلبی می نویسند،منافعی داشته و یا در قبال دفاع از یکپارچگی استان چیزی نصیب مان می شود؛مثلا"فرح آباد شما با آن همه قدمت و روستای لاریم ما در قبال نزدیکی به مرکز استان و شهرهایی چون جویبار،سورک،نکا،قائم شهرو...که در نزدیکی مرکز استان واقع شده اند آن چنان غرق در ناز و نعمت اند که مرحله توسعه صنعتی و فراصنعتی را پشت سر گذاشته،به دوران مصرف انبوه رسیده اند و توسعه و آبادانی از سرو کول آنها بالا رفته و در سعادت و خوشبختی غرق شده اند!
برای آن عده معدود در غرب استان فرقی نمی کند که از چه امکاناتی برخوردارند، اصلا برخورداری و برخوردار نبودن مهم نیست؛دلیلش همین یادداشت شما و نامه سه تن از نمایندگان غرب استان به وزیر کشور مبنی بر در خواست استان جدید بود.
این نامه نشان داد که سطح برخورداری این مناطق به مراتب از دیگر مناطق استان بیشتر است که خوشبختانه هر سه نماینده سابق به دلیل همین شعارهای حاشیه ای و...رای نیاوردند.
برای این عده خاص فرقی نمی کند که چه تعداد از مسئولان طراز اول استان و کشور از غرب استان هستند-چه باشند یا نباشند-،آنها دنبال جدا شدن هستند.
به قول قدیمی ها اینان سوزن شان روی کلمه جدایی گیر کرده و به قول امروزی ها کامپیوترشان روی کلمه جدایی هنک کرده! آنها فکر می کنند چون تنکابن روزی مرکز یک منطقه بوده حالا هم باید مرکز استان شود.
جناب آقای رنجبر، ما مازندرانی ها شانس آوردیم که تنکابن قدمت هگمتانه قدیم و همدان امروزی را ندارد یا تنکابن قدمت شیراز، اصفهان مشهد، تبریز، شوش،کاشان،و یا همین آمل و ساری و سوادکوه خودمان را ندارد.
بسیاری از این شهرها همچون مشهد ،شیراز،اصفهان و...مرکز امپراتوری های بزرگ ایران بودند و اگر این ها بودند شاید می گفتند تنکابن باید پایتخت ایران و شاید هم بالاتر، پایتخت بخشی یا منطقه ای ازآسیا هم باشد!
شانس آوردیم که ساری با همه قدمت و سابقه مرکزیت یک دهم امکانات اصفهان،مشهد، تبریز، شیراز و.... را ندارد.
مازندرانی ها شانس آوردند که ساری مترو یا چند تیم دولتی لیگ برتری ندارد.
شانس آوردیم که فاصله برخورداری ساری به عنوان مرکز استان، با شهرهای درجه یک استان همچون دیگر کلان شهرهای کشور ده یا بیست برابر نیست و خوشبختانه تقریبا همه امکاناتی که در ساری موجود هست در بقیه شهرها هم وجود دارد و گرنه باور کنید ساری را برسر شهروندان شان خراب می کردند!
شانس آوردیم که مازندران بیش از یکصدهزار کیلومتر مربع وسعت و بیش از پنج میلیون نفر جمعیت ندارد و....
باید گفت آنها تحت هر شرایطی خواهان جدایی هستند.دربین ما عده ای هستند که حاضرند برای یک دستمال قیصریه ای را به آتش بکشند.
این داستان را شنیده اید که وقتی افغان ها به اصفهان حمله کردند،شاه صفوی مشغول مشق خط در مدرسه چارباغ بود.
هنگامی که به او حمله افغان ها را اطلاع دادند بی تفاوت به کار خود مشغول بود تا اینکه به او گفتند: هم اکنون در مدرسه را نیز کنده اند و وارد شده اند.
سلطان گفت: یک «ه»نوشته ام که به همه دنیا می ارزد!
حالا برای این عده خاص مهم نیست چه فرصت هایی را دارند از دست می دهند ،غرق در گذشته و مشغول احیای تنکابن بزرگ و افسانه ای هستند!
آن قدر مشغول حاشیه شدند که متن را فراموش کردند، حالا نشسته اند و اعلام می کنند ساری یا بابل حق شان را خورده اند!
تقریبا در تمامی حرف ها،مصاحبه ها و نوشته های شان کلمه جدایی و استان جدید را مشاهده می کنید.این موضوع از همان بدو الحاق آنها به مازندران وجود داشته و تاریخچه این بحث ها هم موجود است.به خاطر کوچک ترین موضوع هم گناه را برسر مازندران و نقشه آن خراب می کنند و....
آنها فراموش کردند زمانی که مرحوم نوشیروانی مشغول ساخت و ساز مراکز علمی و...در بابل بود که دانشگاه صنعتی نوشیروانی یکی از آن هاست، آنها مشغول عریضه نویسی و نامه نگاری برای استان جدید بودند!
یا زمانی که نمایندگان سابق بابل مشغول استخدام بیش از هزار نفر در وزارتخانه ها ی مختلف بودند و باتمام وجود دنبال ایجاد صنعت درآن شهرستان بودند،نمایندگان و بعضی از مسئولان محلی آنها مشغول نامه نگاری برای استان جدید وسرگرم برگزاری همایش های جدایی خواهانه بودند!
همان موقع که مردم سخت کوش بابل و دیگر شهرها مشغول سازندگی و تلاش برای عمران و آبادانی بودند آنها مشغول جمع آوری افراد در شوراهای محلی برای نامه نگاری و گردهمایی برای استان جدید بودند!
آنها به جای پیگیری جدی جهت اتمام پروژه های نیمه تمام بزرگ و ناثیر گذار و به جای فشار آوردن به مسئولان کشور جهت تحقق اهداف محقق نشده در غرب استان(که خوشبختانه بعضی از مسئولان طراز اول کشور مربوط به همان مناطق هستند)به حاشیه رفته، فکر و ذکرشان استان جدید به مرکزیت تنکابن بود و هست!نمی دانم این همه کینه و نفرت از مازندران از کجا آمده است؟
جالب تر و خنده آورتر این است که اعلام می دارند که این مناطق محروم است! شما در کجای دنیا سراغ دارید که مناطق محروم این قدر طرفدار داشته باشد و آرزوی هر ایرانی این باشد که در این مناطق به اصطلاح محروم چند متر مربع زمین داشته باشد!؟
شما در کجای دنیا سراغ دارید که مناطق محروم آن کشور گران ترین و لوکس ترین مناطق را داشته باشد؟
شما در کدام مناطق محروم سراغ دارید که بیشتر فصول سال در آن مناطق پر شده باشد از آدم های متمول و ماشین های لوکس و گران قیمت که ماشین های وطنی پیش آنها احساس حقارت کنند!؟
شما در کجا سراغ دارید بسیاری از مردم خانه ملکی در بعضی از شهرها نداشته باشند ولی برای کلاس گذاشتن، دراین مناطق به اصطلاح محروم ویلا داشته باشند!؟
در کجای دنیا مردمان متمول آن کشورها حاضرند ساعت ها پشت ترافیک گیر کنند تا خود را به اصطلاح به مناطق محروم برسانند!
چگونه این قابلیت و توانمندی ها برای دیگران شناخته شده ،ولی خودمان نمی توانیم از آنها استفاده کنیم؟
این آقایان کمی به خود زحمت بدهند و سری به مناطق محروم کشورو مردمان نجیب شان بزنند که چگونه زندگی می کنند تا شاید آن وقت قدر نعمت های بیکران خود را بیشتر بدانند و کفران نعمت نکنند.اگر مناطق محروم این است پس مناطق توسعه یافته ما کجاست ؟
آقای رنجبر ، هرکسی که از متن خارج و به حاشیه بچسبد سرنوشتی بهتر از این نخواهند داشت،حال نشستن و غصه خوردن و به یاد عظمت گذشته افتادن دردی از دردها را درمان نمی کند اصولا" اکثر ما در گذشته سیر می کنیم حال و آینده را فراموش کرده ایم.
البته بنده معتقدم از این به بعد وظیفه مسئولان استانی و کشوری است که با این موضوع چگونه برخورد کنند و همه هم می دانند مازندران که همین حالا هم جزء کوچک ترین استان های کشور است-یعنی تقریبا یک هشتادم مساحت کشور و نصف میانگین استان های کشور- دیگر به هیچ وجه توان و قابلیت نصف شدن مجدد را ندارد و اگر بار دیگر تحت عمل جراحی زایمان قرار گیرد هم زائو و هم نوزاد دارفانی را وداع خواهند گفت، اگر هم زنده مانند آن قدر ضعیف و نحیف خواهند بود که نمی توانند خودشان را هم نگهدارند!
اگر قرار باشد هر استانی به دلیل تنوع زبانی ،قومی،و...از هم جداشوند کشور باید به بیش از دویست استان تبدیل شود! البته جمع کردن و حفظ تعادل و یکپارچگی این گونه کشورها هم جای سئوال دارد.
آنها نمی دانند که زیبایی کشور عزیز ما ایران همین تنوع و رنگارنگی آن است و استانی نیست که این تنوع و رنگارنگی را نداشته باشد.
آن ها فکر می کنند اگر جداشوند و چند ساختمان اداری در تنکابن احداث شود به سعادت و خوشبختی خواهند رسید که اگر اینگونه بود الان باید ساری ،یاسوج ،سنندج،ایلام ،اردبیل و...جزء توسعه یافته ترین مناطق کشور بودند.
به نظر من اگر استان دوباره نصف شود بهتر است نام مازندران برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرده شود و اسم این دو استان جدید به دو دهستان سفلی و علیا تغییر یابد،چون هر چیز اشل و اندازه ای دارد که کوچک تر از آن شایسته نام مازندران نیست.
بنده به عنوان یک مازندرانی و شاغل در یکی از استان های مهم و بزرگ کشور در دهه هفتاد شاهد بودم که در هرجلسه برنامه ریزی و ارزیابی شاخص های استانی ،مازندران همیشه جزء چهار استان برتر کشور بود.
همیشه برخود می بالیدم از استانی هستم که دستیابی به شاخص های اقتصادی و اجتماعی،آرزوی بسیاری از استان های بزرگ کشوربود،اما بعد از جدایی گلستان از مازندران به یکباره از نظر رده بندی بین استان های طراز اول کشور ،مازندران سقوط آزاد داشت ؛ وای به روزی که بیش از این کوچک و کوچک تر شود که فکر می کنم باید در ته جدول به جستجوی آن پرداخت( اگرشانس با او یار باشد که به لیک دسته دوم سقوط نکند!)
لازم به یاد آوری است که این عده خاص جدایی طلب همیشه در نوشته های خود از غرب استان صحبت می کنند غافل از این که اصیل ترین مازنی ها و تبری ها در همان منطقه غرب که شامل نور،نوشهر،،چالوس و...است،زندگی می کنند و ریشه عمیق در تاریخ هزاران ساله مازندران دارند.
مازندران و مازندرانی آن چنان در آنها ریشه دارد که گسستنی نیست و آنها راه توسعه و شکوفایی را در قیچی زدن به نقشه استان نمی دانند، همانگونه که این عده از تنکابنی های جدایی خواه هرگز خود را مازنی و مازندرانی نمی دانند قطعا این حق طبیعی مازنی های غرب استان است که زیر بار آنها نروند.
این اندک تنکابنی های عزیز اگر خیلی ناراحت هستند خودشان می توانند مثل بعضی از استان ها با یک شهرستان تشکیل استان جدید بدهند و مرکز آن هم تنکابن باشد! زوری که نمی توان کسی را نگه داشت.
جناب آقای رنجبر ، نوشتن در این زمینه ها بی فایده است،حیف وقت. آنها تحت هر شرایطی خواهان استان جدید با مرکزیت تنکابن هستند. دنبال همان کلمه «ج» یعنی «جدایی» از استان.
ایمیل نویسنده:(SADEGHIL_BAHMAN@YAHOO.COM)