دوشنبه 20 شهريور 1391-11:42

چون کسی را شغلی دهی نیک بنگر

درباره استاندار سابق گیلان/فشارها باعث شد سردار سعادتی از استانداری گیلان برود و فردی بومی به این سمت گمارده شود.حال باید این گفته سعدی بزرگ را به سردار گوشزد کرد که:"گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام!"او در گیلان بدفرجام بود/دولت کنونی آن قدر در زمینه انتصابات بدون قاعده و ضعیف عمل کرده که هر ایرانی با داشتن حداقل شرایط به خود می گوید اگر این شیوه مدیریت است،پس من هم می توانم مدیر و و مسئول باشم،مگر بقیه چه کار می کنند!؟


مازندنومه،سردبیر:روی سخن من در این نوشته مهدی(بهرام)سعادتی-استاندار مازندرانی و برکنار شده ی گیلان و افرادی چون اوست؛می خواهم بگویم چرا در این ملک،به هر کسی هر پستی پیشنهاد داده شود،می پذیرد؛حتی اگر خود بداند توانایی انجامش را ندارد.حال اگر وقت و حوصله دارید بقیه نوشته را بخوانید و اگر ندارید از این پست خارج شوید و به سراغ بقیه مطالب سایت بروید.

*گیلان هم چنان استان آخر است!

«ایرانی ها دوستدار افتخار و خواهان تبختر-که صورت کاذب آن است-می باشند.فی الجمله ایرانیان به مانند دیگر خلقت های جهان دارای افراد بسیار هنرمند و مستعد بالطبع می باشند،ولی در میان مردمان عالم هیچ قومی به قدر آنان استعداد طبیعی خود را فاسد و تباه نمی سازد!»(سیاحتنامه شاردن،جلد چهارم،صفحه 143)

دهه هفتاد خورشیدی در مجله وزین "گیله وا" سلسله مطالبی منتشر می شد با عنوان"گیلان استان آخر." نویسندگان آن یادداشت ها و مقاله ها با دلیل و برهان ثابت می کردند که بین استان ها ایران،گیلان آخر است.

آن زمان کشور حدود 24 استان داشت و الان با ایجاد چند استان جدید،گمان برم گیلان هم چنان استان آخر است!

* "سعادت"ی برای مازنی ها ،نه گیلانی ها!

نیمه اسفندماه سال 89 بود که سردار مهدی(بهرام)سعادتی از سوی هیات دولت،به عنوان استاندار گیلان منصوب شد.

سعادتي، متولد سال 1340 بابل و فرمانده جنگ است و برای ما که آن زمان ، دو همزبان دیگر را در سکان استانداری (ابوطالب شفقت و عباس رهی استانداران خراسان شمالی و سمنان)داشتیم،جای افتخار بود که بالاخره فضا برای مدیریت مازندرانی ها باز شده است؛غافل از این که همان زمان رسانه های گیلان از انتصاب استانداری صفر کیلومتر و بدون تجربه انتقاد و آن را در راستای "مازنیزه کردن کشور"به وسیله رییس دفتر رییس جمهوری قلمداد کرده و گفته بودند: چرا گیلان آزمایشگاه مدیریت شده و همواره بین سردار(عبداللهی و سعادتی) و مهندس(قهرمانی چابک) معلق مانده است!؟

سعادتی در میان استقبال منتقدانش به ساختمان استانداری گیلان پا نهاد.سردار تلاش کرد ثابت کند همه قضاوت ها راجع به او اشتباه است و قصد داشت نامش را در میان استانداران و مدیران خوش نام و مانا در تاریخ گیلان ثبت کند؛به همین دلیل یک راست به سراغ عزل و نصب ها رفت و از مازندران نیروی کمکی گرفت و همین بزرگ ترین اشتباه و چشم اسفندیارش شد.

او خود غیر بومی بود و در مظان اتهام رسانه ها قرار داشت،لیکن به جای بهره گیری از نیروهای مستعد بومی و آرام کردن فضا،به نوشته سایت گیلانی"لاهیگ" فقط برای 24 مشاور حکم زد که بیشترش مازنی و از دوستان و آشنایان بودند و البته مازندرانی های ناشناخته و کم تجربه!

همین شد که بلافاصله استاندار جدید گیلان-هاشم نیا- به یکباره "همه این مشاوران را که به نوشته سایت "گیلانیان"ماهانه از ۷۰۰ هزار تا ۳ میلیون تومان حقوق می گرفتند و امکاناتی مثل خانه سازمانی و خودرو داشتند،برکنار کرد.

*دارید انقلاب ما را از بین می‌برید!؟

انتصابات غیر معمول سردار و مازنیزه کردن گیلان،اعتراض ها را برانگیخت و غیر از رسانه ها،حتی چهره های مقبول نیز زبان به انتقاد گشودند؛تا جایی که آیت الله قربانی- نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت- در دیدار با مسئولان حجاب و عفاف گیلان گفت: "...دریافت بودجه و امکانات را هم خودتان باید تعقیب کنید. فعلاً که استان ما بزرگ تر ندارد و کارها در دست آدم‌های نااهل است...

من در سمینار ائمه جمعه استان یک جمله‌ای گفتم و آن این بود: آیت‌الله هاشمی وقتی رئیس جمهور شد، دکتر حبیبی را رئيس دفتر خود كرد.

دكتر حبيبي، رئیس فرهنگستان علوم، متخصص حقوق و دانشمند است و قانون اساسی ایران را به درخواست آیت‌الله شهید بهشتی تنظیم کرده و ما وقتی در مجلس بودیم، ایشان را به عنوان وزیر دادگستری معرفی کرده بودند که 143 نفر به ایشان رأی دادیم و دلیلش هم حرف آقای هاشمی درباره ایشان بود که گفت آقای دکتر حبیبی هفت سال در يك جایي از فرانسه تحصيل كرده كه در آن‌جا ذبیحه شرعی پيدا نمي‌شد و ايشان براي حفظ شريعت، هفت سال گوشت نخورد.

این خیلی ایمان می‌خواهد که آدم این‌قدر پایبند به دین باشد... ایشان را رئیس دفتر خود کردند، ولي در مقابل، شماها يك ديپلمه‌اي را رئیس دفتر خود کرده‌اید که آدم رغبت نمی‌کند با ایشان صحبت کند.

یک استان به این فرهیختگی را می‌خواهید همين‌طوري اداره کنید؟!... من در آن سمينار گفتم دری به تخته‌ای خورد، شما، محافظ آیت‌الله روحانی بابل بودید، شديد استاندار و من بچه یتیم دهاتي آمدم نماینده ولی فقیه شدم.

باید قدر این نعمت را بدانیم. این نعمت به خاطر امام است که امروز روز تولدش است. امام از ما انتظار دارد که ما از ذلت بیرون بياييم. این انقلاب را امام برای ما به‌وجود آورد و ما باید کاری نکنیم که امام آزرده خاطر شود و بگوید: من این‌همه زحمت را کشیدم و شما هنوز چیزی نگذشته، دارید انقلاب ما را از بین می‌برید!؟" (23 اردیبهشت 1391)

البته نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت چند هفته پیش تر در جلسه شورای فرهنگ عمومی استان گیلان-که بدون حضور استاندار یا نماینده استانداری برگزار شد- از سعادتی به صراحت انتقاد کرده بود:

"جلسه‌ای به این مهمی، هیچ مورد توجه استانداری نیست و نماینده‌ای هم در این جلسه ندارد تا مسائل را منعکس نماید...

یکی از مشکلاتی که الآن در استان داریم، ضعف مدیریتی است که باید فکری به حالش بکنیم. اگر وضع به همین منوال بماند، استان ویران می‌شود. فصل کشاورزی است و برخی از زمین‌ها بایر مانده است، به دلیل این‌که توجهی به این مهم نمی‌شود.

تا دیروز که زمین‌ها را به مناصفه می‌دادند، امروز به مثالثه هم قبول نمی‌کنند که مسئول رفع این مشکل، استاندار است...

با این شرایط چگونه می‌توانیم به فرمایشات آقا جامه عمل بپوشانیم؟ مدیریت استان درحال گشت و گذار است و ما می‌خواهیم فرمایش آقا را جامه عمل بپوشانیم. ابزار لازم در اختیار نداریم، فقط باید بیاییم این‌جا بنشینیم و حرف بزنیم و وقت ما را تلف کنیم... استاندار گاهی شلمچه است، گاهی تهران است، گاهی قم است و گاهی هم داغستان هستند. پس گیلانستان چه؟ آیا گیلانستان حق ندارد؟ ما این را نمی‌توانیم تحمل کنیم!" (1 اردیبهشت 1391)

*چه ضرورتی دارد مدیر از بیرون وارد کنیم؟

از بالاترین مسئول مذهبی استان که بگذریم دامنه انتقادها از ضعف آشکار سردار سعادتی به نماینده های مجلس هم کشیده شد.

به نوشته سایت"لاهیگ"غلامعلی جعفرزاده ـ منتخب مردم رشت در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی ـ یکی از کسانی ست که بهار امسال تند و تیز از عملکرد استاندار انتقاد کرد:"من با ضرس قاطع به عنوان کسی که ۲۴ سال در گیلان، حداقل با ۹ استاندار کار کرده‌ام... معتقدم در شأن ما نیست که نرخ سوم بیکاری کشور را داشته ‌باشیم.

ما باید نیروهای کاردان و فرهیخته استان را جمع و از فکرشان استفاده کنیم. در وضعیت کنونی در این بخش با خلاء مواجهیم، فرآیندهای تصمیم‌سازی ما دچار اشکال است، عموماً مسئولان ما فی‌البداهه تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند.

ما به مجموعه مشاورانی نیازمندیم که بتوانند برای پیشرفت و توسعه گیلان فکر بدهند، نه مثل این اتاق‌های فکری که این روزها آن‌هم تبلیغاتی و ناکارآمد شده است.

بماند که بخشی از این معضلات هم به خاطر مجموعه مدیران غیربومی‌ای است که به‌کار گرفته‌اند... من می‌گویم برای تصدی منصبی مشخص وقتی در گیلان فرد یا افراد شایسته‌ای از جمیع جهات داریم، چه ضرورتی دارد مدیر از بیرون وارد کنیم؟

مدیران وارداتی می‌آیند سر سفره ما می‌نشینند، بعضاً هم به مردم ما توهین می‌کنند و کارآیی هم ندارند؛ عموماً هم کارنامه‌شان ناموفق است.

حال که چنین است، چرا استعدادهای استان خودمان را پرورش ندهیم و از آنان حمایت نکنیم؟... اصلاً بحث تضعیف مطرح نیست. ما دستان خادمان واقعی را می‌بوسیم، اما همیشه این انتقاد را به همه دولت‌ها داشتیم که چرا برای گیلان استاندار صفر کیلومتر می‌آورند؟

استانداری بیاورند که در جاهای دیگر کار کرده باشد، تجاربش را برای این استان بیاورد تا گیلان بدل به یک کارگاه آموزشی نشود که بخواهند مدیریت را با روش سعی و خطا یاد بگیرند...

من با همه احترامی که برای شخص ایشان قائلم، انصافاً ایشان را در حد و اندازه استان گیلان نمی‌دانم. شاید استاندار باشد، اما برای استان‌هایی نه مثل استان ما، آن‌هم با این درجه فرهیختگی. حالا ایشان آمده کارنامه موفقی هم که ارائه نکرده است..."

*محمود احمدی نژاد،محمود کبیر می شود!

انتقادهای علنی و شفاف از ناتوانی سردار در مدیریت گیلان،غیر از تجربه نخستش در آزمایشگاه گیلان،به نوعی تحت تاثیر اظهارات و موضع گیری های بعضا" جنجالی او نیز قرار داشت.

سایت گیلانی "لاهیگ"،تعددی از این گاف ها لیست کرد:


الف) ناآشنایی و افتادن در گل و لای شالیزار هنگام عملیات کاشت برنج (در مقایسه با تسلط استاندار سابق بر نشای برنج و چیدن برگ سبز چای)

ب) مصاحبه نیمه فارسی ـ نیمه مازندرانی با ادعای گویش گیلکی در شبکه باران

پ) نمایش حضور غیرمعمول، بی‌سابقه و غیرقانونی و دست دادن با نیمکت نشینان وسط بازی تیم‌های داماش ـ پرسپولیس در برنامه تلویزیونی نود

ت) نمایش استاندار خطاب کردن رئیس جمهوری در مراسم افتتاح 40 طرح عمرانی، صنعتی و پزشکی در جمع ده‌ها تن از وزرا و مدیران ملی و استانی در خبر 20:30 تلویزیون و قطع شدن چندین باره ویدئو کنفرانس افتتاح همزمان طرح‌ها در سالن اصلی

ث) سفر جنجال‌برانگیز یک هفته‌ای استاندار، معاونان، مدیران، مشاوران، دوستان و برخی از فعالان اقتصادی و مدیران دستگاه‌های اجرایی استان به کشور داغستان و بر زمین ماندن امور مردم

ج- تداوم روند ضعیف اطلاع‌رسانی و پوشش تبلیغاتی فعالیت‌های استاندار گیلان، رئیس دفتر و تیم همراه او را به صرافت انداخت که سایت خبری جدیدی با عنوان "پاگ" (پایگاه اطلاع‌رسانی گیلان) را با تخصیص اعتبار 200 میلیون تومانی از سوی سازمان‌ها و نهادهای استان راه‌اندازی نماید که ماهیت وجودی و بدسلیقگی نامگذاری توهین‌آمیز آن (پاگ به معنی نژادی از سگ)، مدت‌ها نقل محافل خبری و سیاسی گیلان شد و سرانجام مسکوت ماند!

از فهرست بالا که بگذریم،اظهارات سعادتی در نشست مشترك هیأت دولت و مدیران اجرایی كشور جنجالی شد،زمانی که او در جمله‌ای تاریخی گفت: "قبلاً دنیا ایران را به كوروش كبیر می‌شناختند، ولی الآن به محمود كبیر می‌شناسند!"

البته احمدی‌نژاد به این سخنان نیز اعتراضی نكرد ولی به قول "آتی نیوز"این جمله مهدی سعادتی که تعجب بسیاری از استانداران و مدیران اجرایی را درپی داشت، همهمه سنگینی را در سالن برگزاری همایش به‌وجود آورد.

*اهل افراط و تفریطیم!

بالاخره فشارها باعث شد سردار سعادتی از استانداری گیلان برود و فردی بومی به این سمت گمارده شود.حال باید این گفته سعدی بزرگ را به سردار گوشزد کرد که:"گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام!"او در گیلان بدفرجام بود.

باید گفت ما ایرانی ها اهل افراط و تفریطیم و این بعد از خصلت های ما ریشه تاریخی نیز دارد.افراط و تفریط ساختی را ایجاد می کند که به آن ساخت تشدید کننده می گویند.

در این وضعیت گروه های اصلی جامعه منفعل باقی می مانند و نمی توانند از خود واکنش مفیدی نشان دهند و جامعه دو قطبی شده، افراد میانه در این وسط لگدمال می شوند.دو قطبی شدن جامعه نیز تزلزل و شکنندگی اجتماعی را سبب می شود.(نگاه کنید به افراط و تفریط در سیاست،سخنرانی عباس عبدی در دانشگاه تبریز،تیر1372)

در کشور ما حداقل در زمینه پدیده عزل و نصب ها قاعده ای وجود ندارد و هر دولتی با افراط و تفریط عمل می کند.همین می شود که گروه های اصلی جامعه و میانه ها لگدمال می شوند.

از بسته بودن حلقه مدیریتی در دولت های گذشته تا افراط در شکستن این حلقه و ورود هر چهره ی تازه ای به حلقه مدیریت کشور در این دولت،حاکی از این است که ما همچنان به رفیق و فامیل و هم حزب مان اعتماد داریم نه به متخصص و اندیشمند و مدیر پیش برنده.

دولت کنونی آن قدر در زمینه انتصابات بدون قاعده و ضعیف عمل کرده که هر ایرانی با داشتن حداقل شرایط به خود می گوید اگر این شیوه مدیریت است،پس من هم می توانم مدیر و و مسئول باشم،مگر بقیه چه کار می کنند!؟

*هر کاری به هر کسی نتوان داد

عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر در قابوس نامه به نکته هایی پرداخت و روشنگری هایی کرد که ما هنوز پس از هزار سال آن ها نخوانده ایم و آن پندها را به کار نمی بندیم؛از جمله در باب چهل و دوم،آن جا که می گوید:

"...ولکن چون کسی را شغلی دهی نیک بنگر،شغل به سزاوار مرد ده و بدانچه تو در باب چاکری معنی باشی شغلی که نه مستحق آن باشد وی را مفرمای.

کسی که فراشی را شاید شراب داری مفرمای و آن که خازنی را شاید حاجبی مده که هر کاری به هر کسی نتوان داد،چنان که گفته اند:"لکل عمل رجال"(برای هر کاری مردانی شایسته اند)...پس کار به کاردان سپار تا از دردسر رسته باشی:

ولکن ز یزدان همی خواه توفیق/که به کاردانان دهی کارداری

از سپردن کارها به ناکارآمدان و بی تجربه ها که بگذریم،نمی دانم چرا به ما هرکاری پیشنهاد می شود می پذیریم،حتی اگر توان انجامش را نداشته باشیم.حداقل سعادتی و سعادتی ها از این پس فکورانه تر عمل کنند و به هر پیشنهاد انتصابی بله نگویند و هر جا واقعا" توانایی دارند،خدمت کنند.

می گویند یعقوب لیث صفار پیش از سلطنت مردی فقیر و نیازمند بود.هنگام پادشاهی یکی از توانگران سیستان را مواخذه کرد و مال او را به طور کامل ضبط کرد.

مدتی بعد آن مرد نزد یعقوب آمد و یعقوب از او پرسید:امروز حال تو چگونه است؟

گفت:به مانند حال دیروز تو!

یعقوب گفت:دیروز حال من چگونه بود؟

گفت:به مانند حال امروز من!