چهارشنبه 6 دی 1391-20:47

کارگاه شیشه

شعر طنز/امروز به مرزهاي ماصف بستند ، ازحومه قندهار زنبيل به دوش! / جوينده براي كار دركشورما ، امثال ولاسكو است وكارلوس كي روش!...


دركارگه شيشه گري رفتم دوش / ديدم همه مشغول خريدند و فروش

خوشحال كه اشتغال ايجاد شده است / نيروي جوان به شوق در جوش و خروش

 جمعي زشعف به رقص و آواز و طرب / جمع دگري زشدت كار خموش

 ازپنجره ها بخار مي زد بالا / مردان به تلاش همدل و دوشادوش

 درچرخه سوخت دختران غرقه به دود / درهم زدن آش شلي درهم جوش

 گفتم كه زفرط خودكفايي زده ايم مشتي / به دماغ كارتر و پوزه بوش

حيف است كه وابسته به بيگانه شويم / درصنعت شيشه دانش مرزنگوش!

امروز به مرزهاي ماصف بستند / ازحومه قندهار زنبيل به دوش!

جوينده براي كار دركشورما / امثال ولاسكو است وكارلوس كي روش!

پرگشته صنايع جديدالتاسيس / در خاك سفيد و قرچك و پونك وشوش!

*

 ناگاه زگوشه اي صدايي برخاست / خوابيد نواي شادي و نوشانوش

 شخصي به صداي نازكي نجواكرد: / شرباژرش تجشش نامحشوش!!

ديدم كه گروه ويژه اي پشت درند / باتوم گرفته دست و بي سيم به گوش

 گفتم كه براي بازديد آمده اند / درصنعت شيشه برده ايم عقل ازهوش

 اما همه ناگهان پريدند از جاي / بي شال و كلاه و دامن و بالاپوش

يك عده به تاخت سوي خرپشتك بام / يك عده به سمت سردر لانه موش!

قاطي شده بود سوت و آژير خطر / آهنگ متال و دود و آواي وحوش!

ديدم كه به جاي گردن آويزطلا / بردند به دست بند جمعي مدهوش!

 گفتند براي اين جوانان عزيز / آشي بپزيم يك وجب روغن روش!

*

يك هفته ي بعد باز مهتاب شبي / بگذشتم از آن كوچه خيالم مغشوش

غمگين كه چرابه نام قانون زده اند / بردرب چنين صنايعي قفل چموش

نيروي جوان چرا فراري شده است / آن كارگه شيشه اي زيبا كوش؟

 ناگاه دوباره دوستان را ديدم / سوگند و جواد و گيو و مهتاب و مموش!

 ازشدت كار همه در حال كما / دل داده به آواز شباهنگ گوگوش!

 درچرخه اقتصاد مي چرخيدند / هم شيشه گر و شيشه خر و شيشه فروش!

---------

مازندنومه،کیشو:با توجه به خبرهايي نظير كشف هر 3 روز يك كارگاه شيشه/ كسب مقام نخست در مصرف مواد مخدر/ فجايع مهلك هر روزه دراثر اين مواد از جمله كشتار كودك و همسر توسط يك معتاد متوهم شيشه در بهشهر و... توجه به اين موضوع بسيار حياتي است. اين طنز تلخ هم در همين رابطه سروده شده است.

ایمیل شاعر: (mehrdadhadi462@yahoo.com)