دوشنبه 7 اسفند 1391-21:48

با شرافت ملّی معامله نکنیم

سخنی با محمّد بنا/ما مردم به شخص آقای محّمد بنا بدهکاریم، قبول دارم، در المپیک برای مان افتخار آفرید، امّا ما و شخص آقای محمّد بنا اصلاً از ایران طلبکار نیستیم، ما همه به ایران بدهکاریم/محمّد بنا چرا به بهانه حتی بی مسئولیتی بعضی از مسئولان از ایران انتقام گرفت؟ چرا؟ آقای بنا ظاهراً به باشگاه هایی مثلاً حرفه ای فوتبال زیادی شیفته شد؟


مازندنومه؛حسین اسلامی ساروی:من ورزشکار نیستم،زیاد هم اهل ورزش هم نیستم. از میان این نمایش های ورزشی به نمایش فوتبال اصلاً روی خوش ندارم،البته حساب ورزش فوتبال چیز دیگری است.

 هنوز نتوانستم داخل استادیوم های آزادی و شیرودی را ببینم. آن زمان که دانشجو بودم(45 سال قبل)،مسابقه ی ایران و اسرائیل شد،خانه ام نزدیک استادیوم امجدیه( شهید شیرودی) بود، چند نفر مهمان برایم رسید که از ساری برای تماشای آن مسابقه آمدند، آن روز هم که جوان بودم حاضر نشدم نمایش فوتبال تماشا کنم، از همان ابتدا از این که وقت بگذارم که چند نفر برای کار و کاسبی خودشان دنبال یک توپ بروند و به هم آزار جسمانی و زبانی برسانند و من آتش بیار معرکه آنها بشوم خوش نداشتم.

 اصلاً پیگیر برد و باخت این معرکه نیستم، البته نسبت به کشتی علاقه دارم، تماشا می کنم، در رشته های دیگر ورزشی غیر از نمایش فوتبال وقتی ایران برنده می شود خوشحال می شوم.

امّا وقتی پای عزّت و سربلندی ایران در میان باشد ، حالا دیگه اصلاً تعارف هم ندارم ، برای سرافرازی ایران با جان و دل حاضرم سر بدهم.

سر که نه در راه عزیزان بود /  بار گرانی است کشیدن به دوش

مگر از ایران عزیزتر هم داریم؟ ایران و عزت و سربلندی ایران چیزی نیست که بر سر آن بشود چانه زد، بحث قیمت و ارزانی و گرانی نیست، لذا در بزنگاه ها هر کسی که ایرانی است و بخواهد به هر دلیل ، گردی به دامن ایران بنشاند و با عزّت و سربلندی ایران با پول و امکانات مادّی معامله کند ، معامله گر نادان است.

 قطعاً آقای محّمد بنا حرف و حدیثی شنیدنی هم دارد که مسئولان نشنیدند. قطعاً مسئولان هم حرف و حدیث شنیدنی داشتند که محّمد بنا نشنید.

 همه ی حرف و حدیث ها هم با زیاد کردن آب و روغن ظاهراً حل می شد. مثلاً اگر کشتی فرنگی را در حدّ یک باشگاه فوتبال هم می دیدند مسئله حل بود، از اینکه میلیارد میلیارد پول بی زبان ملّت در چاه ویل فوتبال ریخته می شود و ناز و غمزه بیگانگان را هم به جان می خرند، امّا با کشتی نا مهربان هستند و فقط مدال می خواهند، یک داستان کهنه و رنج آور است.

 امّا همه ی اینها یک روی سکه است ، روی دیگر سکّه نام مقدس ایران است. تحت هیچ شرایطی و با هیچ بهانه ای ما به عنوان یک ایرانی ، حق نداریم که ایران را تنها بگذاریم.

 محّمد بنا حتی اگر می شد  زار می زد، التماس می کرد، گریه می کرد، تا در خدمت تیم ملّی باشد.محّمد بنا اگر در این راه جان هم می داد فقط در حّد یک انجام وظیفه می شد نه بیشتر، محمّد بنا و پهلوانان کشتی فرنگی حقّ قهر کردن از ایران و ایرانی را ندارند.

اگر مسئولان به حرف محّمد بنا گوش نکردند و آقای محمّد بنا با دست خالی نمی توانست کاری بکند، آیا نمی توانست مثل پهلوان تختی به همراه پهلوانان المپیکی کشتی به بازار می رفت و گل ریزان می کرد؟

 محمّد بنا چه می شد که فقط از مردم کشتی دوست مازندران استمداد می کرد و در یک جشن گل ریزان مشکل مادّی را حل می کرد؟

 چه می شد که محّمد بنا باز هم دندان روی جگر می گذاشت و بعد از جام جهانی سفره دلش را خالی می کرد؟

مگر بچه های محّمد بنا که از خاک و سرزمین محّمد بنا دفاع کردند و داوطلبانه حتی روی مین رفتند به شرط مهّیا شدن آب و نان بود؟

مگر آدم به فرزندانش و یا پدر و مادرش به شرط جبران و تلافی خدمت می کند؟

 قهرمان شدن آسان است و پهلوان شدن گذشت و ایثار و آگاهی و معرفت می خواهد، ما مردم به شخص آقای محّمد بنا بدهکاریم، قبول دارم، در المپیک برای مان افتخار آفرید، امّا ما و شخص آقای محمّد بنا اصلاً از ایران طلبکار نیستیم، ما همه به ایران بدهکاریم.

محمّد بنا چرا به بهانه حتی  بی مسئولیتی بعضی از مسئولان از ایران انتقام گرفت؟ چرا؟ آقای بنا ظاهراً به باشگاه هایی مثلاً حرفه ای فوتبال زیادی شیفته شد؟و...!

پاینده ایران