سه شنبه 10 ارديبهشت 1392-1:21
ما چه کرده ایم؟
به بهانه 10 اردی بهشت،روز ملی-میهنی شاخآب پارس (خلیج فارس)/ ما چه کرده ایم ...؟! مانندی کار ما، بسان میزبانی ست که کلید در دست دارد و دزدان در خانه ی او مهمانند و او برای شدن به درون خانه ی خـود از آنان اجازه گرفته و با ارج و احترام در می زند...!
مازندنومه؛یادداشت مهمان،علیرضا صادقی امیری:چیرگی و دستیابی ایران بر شاخاب پارس(خلیج فارس) را می توان به سه هزار سال پیش بازگرداند!
نخستین گزارشی که از فرمانرانی ایرانیان بر کرانه های نیلگون دریای پارس می شود، بازمی گردد به فرمانروایی ایلامیان که از نیم روز(جنوب) رشته کوه های زاگرس تا نیم روز جلگه ی شوش مرزهای خود را گسترانده بودند.
کرانه های نیلگون دریای پارس همواره به زیر درفش ایلامیان بود تا این که به سال 645 پی .ز (ق.م) به دست آشوریان از رویه روزگار برچیده گشتند، پس از چندی مادها که مرزهای فرمانروایی آن ها بخش های هـَنگ متانه(همدان) آذربادگان(آذربایجان) و کوردستان (کردستان) را در بر می گرفت ، آغاز به گسترش قلمرو خویش به سوی نیم روز سرزمین شان یعنی بخش های انزان و پرسوا (پارس) نمودند و پس از چیرگی بر آنان دامنه مرزهای شان به کرانه های دریای پارس رسید.
پس از به پادشاهی رسیدن کوروش بزرگ، که بنیان گذار نخستین شاهنشاهی جهان و گستراننده داد و دهش نیک بشری است، مرزهای ایران در هر سو به بیشترین پهنای خود رسیده بود؛« منم کوروش، شاه شاهان، شاه هخامنشی ... ، شاه چهار گوشه جهان، ... » در دوره ی پادشاهی هخامنشی نه تنها دریای پارس همچنان ازآن ایران بود، بل که مصر نیز به آن پیوست.
داریوش که پس از کمبوجیه به پادشاهی خاندان هخامنشی رسیده بود در سنگ نبشته ای که در مصر در کنار کانال ترعه (سوئز) به یادگار گذاشته است، در بند دهم آن به روشنی از دریای پارس به نام « درَیَ ت یَ هچا پـارسـا » سخن می راند، پس از فرو پاشی هخامنشیان به دست اسکندر ابالیش، دوره کوتاهی را سلوکیان در ایران فرمان راندند که با نیرومند گشتن اشکانیان ( پارت ها ) که یکی از سه خاندان بزرگ ایرانی تبار بودند، دگربار دریای پارس بدست اربابان راستین خود یعنی ایرانیان بازگشت.
پس از اشکانیان، ساسانیان که خود را از بازماندگان و جانشینان کیانیان (هخامنشیان) می شمردند، گستره قلمرو ایران را به اوج شکوه پیشین باز گرداندند و دگر بار نه تنها دریای پارس بل که همه ی خشکی های نیم روز این دریا نیز به دامان ایران بازگشت.
پس از گذشت نزدیک به پنج سده شکوه فرمانروایی ایران، توفان خانمان برانداز بیگانه وزیدن گرفت و تازیان بیابان گرد به ایران یورش بردند.
پس از گذشت کوتاهی از یورش دردبار تازیان بر ایران، همان گونه که تاریخ، پیش از آن هم گواه بود، فرهنگ بی گانه در فرهنگ کهن و چند هزارساله ایران فروکش نمود و از میان رفت و با سر کار آمدن سامانیان که از تیره ی ایرانی تباران بودند، پای بی گانگان از این سرزمین کوتاه گشت.
هرچند که در دوره هایی کوتاه، دگر بار گواه یورش گروه هایی بیابان گرد و بی فرهنگ همچون تاتارها و مغول ها بودیم اما باز هم پس از زمانی کوتاه ترک های تاتار که از تیره ی آلتاییک های زرد پوست بودند، ددمئشی و خون خواری آنان در فرهنگ با زیب و فر ایرانی گم گشت.
در دوره ی صفویه پس از چیرگی کوتاه پرتغالی ها بر آبخست های(جزایر) ایرانی، مانند بحرین،مسقط، عمان،هرمز که با نیرنگ و خیانت، در زمان شاه اسماعیل به فرنود جنگ های درونی و یورش ترکان عثمانی ؛ دگر بار دریای پارس،لاور و بحرین در زمان شاه عباس بزرگ پس از گذشت یک سده با فرماندهی ا... وردی خان به ایران بازگشت.
به گفته استاد پیرنیا در کتاب سترگ « تاریخ ایران » اسپانیایی ها چندین بار پیک هایی نزد شاه عباس بزرگ با پیش کش هایی گران بها فرستادند، که پرتغالی ها دگر بار اجازه آمد و شد به میان دریا را داشته باشند، با آنکه شاه عباس آنان را به گرمی پذیرا شد هرگز درخواست آنان را برآورده نکرد و تنها از محاصره «جرون» بگذشت؛ و پس از درگذشت ا...وردی خان و روی کار آمدن امام قلی خان، «جرون» هم به دامان ایران بازگشت و قلعه پرتغالی ها در – جرون - ویران و یک دژ ایرانی آنجا ساخته شد.
پس از درگیری میان دربار ایران و اسپانیا شاه عباس با کمک نیروی دریایی انگلستان و با خرید چند کشتی جنگی به پرتغالی ها یورش برد و قشم و هرمز را از پرتغالی ها باز پس گرفت.
با این شکست، پرتغالی ها با اجازه صید مروارید در بحرین از همه ی بخش های اشغال شده ی ایران چشم پوشی کرده و مسقط و عمان را نیز به ایران باز گرداندند.
پس از رسیدن پادشاهی به شاه سلطان حسین، شاه بی کفایت صفوی، ایران از چند سو مورد یورش بیگانگان قرار گرفت و بحرین، به دست مشتی اعراب اشغال شد.
پس از روی کار آمدن نادر شاه بزرگ، پادشاه افشاریه نخستین کاری که پس از تاج گذاری و برون ساختن افاغنه،روس ها و ترکان عثمانی نمود، باز پس گرفتن عمان،مسقط و بحرین بود.
در پایان زندگانی نادر اختلافاتی پیش آمد و دوباره آرام آرام اعراب و شیوخ به دست درازی عمان و بحرین زدند تا اینکه کریم خان پادشاه زندیه پس از رها گشتن از درگیری های برون مرزی به اندیشه باز پس گرفتن آبخست های ایرانی و عمان و بحرین شد، و برای اینکه درسی به شیوخ اشغال گر تازی و گوشمالی ای به دخالت های دولت بریتانیا بدهد، سپاهی را از خشکی و دریا به سوی آبخست های ایرانی فرستاد که در این لشکر کشی بصره نیز به زیر پرچم ایران درآمد.
همان گونه که در دوره های پر فراز و نشیب تاریخ ایران بزرگ دیدیم، ایران از سه هزار سال پیش تا کنون خودسرانگی خود را نگاه داشته بود، تا اینکه بلای خانمان سوز بر سر ایران فرود آمد، و ترکان زرد پوستی که سال ها پیش، از تنگی جا و گرسنگی و به زور زندگی به سوی فلات ایران کوچ کرده بودند و تا کناره های دریای مازندران رسیده و گروهی نیز در زمان خلفای تازی بفرنام برده و غلامک به ایران و بغداد و شام آورده شده بودند.
اینان با دغل و نیرنگ برای خود، در دربار خلافت جا و مکانی باز کرده و بر سر کار آمدند و قاجاریه این بلای جان کاه ایران زمین، ذره ذره این خاک را از نابکاری به دشمن داد.
کنون بر ماست که همانند فرزندانی شایسته برای پدافند از کیان و شکوه ملی - میهنی خویش در برابر بیگانگان بایستیم.
این بسیار دردآور و ناخرسند است که با داشتن چنین سندها و گواه های پویا و بارز تاریخی، کشورهای بی گانه ی باختری و کشور های کوچک و ناچیز تازی، که به گواه تاریخ ایران، از قلمرو های ایرانی بودند، امروز با بی شرمی هرچه تمام و نابخردی، اندیشه ی خام و نابکار خویش را می پرورانند و تا جایی پیش می روند که در نقشه های بین المللی نیز دست به دروغ و ناراستی زده و شاخاب پارس(خلیج فارس) را خلیج العربی می نامند، و امارات نیز تا آن اندازه بی پروا گشته که حتا آبخست های تنب بزرگ و کوچک و بومسا(ابو موسی) را خواستار است، و وزیر خارجه بحرین به ایران بهتان اشغال زده و ایران را به رژیم اسرائیل مانند می زند!
ما چه کرده ایم ...؟! مانندی کار ما، بسان میزبانی ست که کلید در دست دارد و دزدان در خانه ی او مهمانند و او برای شدن به درون خانه ی خـود از آنان اجازه گرفته و با ارج و احترام در می زند...!
این بس نیست که ما تنها برای نشان دادن اینکه در اندیشه شاخاب پارس هستیم، چند خیابان و پل را به نام دریای پارس بنهیم و برای تهی نبودن سخن، چند همایش بر پا و یک روز را در گاه شمار دولتی به نام روز ملی خلیج فارس بنامیم. اینان همه در راستای پدافند از کیان میهنی ایران بزرگ، نیک است، اما، در خور پسند نیست.
کنون بر ما و دولت مردان ایران بزرگ شایست و بایست است که در برابر این تجاوزهای فرهنگی و سیاسی، موضعی روشن پیدا کرده و سرسختانه دستان بیگانه را نه تنها از شاخاب پارس و نیم روز آن که در اشغال شیوخ تازیست کوتاه کند، بل که در پدافند همه ی مرزهای فرهنگی و سیاسی ایران برآیند، و با برون ساختن دژخیمان از نیم روز ایران، به باز پس گیری سرزمین های اشغالی ایران (مسقط، عمان ، بحرین و اران ) دست یازیده و همچنین دستان نابکار و نابخرد ترکان آلتاییک را از حقوق دریای مازندران کوتاه کرده، تا دگر نیازی به نام گذاری خیابان ها و پل ها و برگزاری همایش به نام دریای مازندران از روی آزمندی نداشته باشیم.
باشد که روز ملی - دریای مازندران و شاخاب همیشگی پارس - روز جشن میهنی برای ایرانیان و روز باز گشت سرزمین های اشغال شده باشد، و این به انجام نخواهد رسید مگر آن که، تک تک ایرانیان و ایرانی تباران با هم به یک پارچگی ملی رسیده، و در کنار آنان نیز، دولت مردان مقتدرانه پا به پای مردم در برابر این تجاوز های فرهنگی و سیاسی بایستند.