پنجشنبه 9 خرداد 1392-14:12
گذرگاه پاستور 2
تحلیلی بر رقابت 4 نامزد انتخابات ریاست جمهوری:ولایتی،قالیباف،عارف و غرضی/ ولایتی بیماریهای کودکان را خوب تشخیص میدهد،اما به نظر نمیرسد او برای هدایت سکان ریاست جمهوری بتواند با همان شم پزشکی خود موفق باشد/قالیباف نگاه بخشی به کشور دارد و این آفتی است که اگر جناب سردار به ریاست برسند،او را دچار مشکل میسازد/غرضی چون میداند رأیای که برای او به صندوق ریخته میشود زیاد نیست، به همین دلیل زیاد هم نمیخواهد هزینه کند/عارف در صورتی میتواند خود را به پاستور برساند که بتواند موج رأیدهندگان سال 88را به دنبال خود بکشاند.
مازندنومه؛یادداشت مهمان،رسول معصومی:بخش نخست تحلیل حاضر،سوم خردادماه تقدیم خوانندگان شد:(http://www.mazandnume.com/?PNID=V15402) که در آن 4 گزینه انتخابات ریاست جمهوری یعنی حدادعادل،جلیلی،رضایی و روحانی مورد بررسی قرار گرفتند. اینک بررسی 4 نامزد دیگر:
*علی اکبر ولایتی/در پس حرفهای او آن قدرت و برنامهای که باید دیده شود،وجود ندارد
علیاکبر ولایتی را خیلیها میشناسند. علاوه بر آنکه پزشک است، سالهای سال سکان وزارت خارجه جمهوری اسلامی در دست او بود.
ولایتی سیاستمداری یک وجهی است، مثل نامزدهای دیگر چند وجهی نیست. قبل از آنکه به اصطلاح صلاحیت نامزدها اعلام شود، او به همراه آقای حدادعادل با آقای قالیباف ائتلاف 2+1 را تشکیل داده بودند و بعد از اعلام اسامی نامزدها از فیلتر شورای نگهبان نگاهها به سمت او و 2نامزد دیگر معطوف شده بود که بالاخره کدامیک میخواهند عطای «ریاست جمهوری» را بر لقای «رفاقت جمهوری» ترجیح بدهند.
ولایتی اعلام کرده است که نمیخواهد از لاین این ماراتن خستهکننده ولی دلانگیز جدا شود. وی درست یک روز قبل از اعلام اسامی در ساری گفته بود که «اسم این ائتلاف اصلا 2+1 نبود و این موضوع را برای اولین بار سایت تابناک منتشر و روی آن مانور داد.»
به هر حال، شاید برخی گمان کنند که چون ولایتی سالهای سال در هرم قدرت اجرایی کشور بود، میتواند سکان اصلی اجرایی کشور را -که ریاستجمهوری است- به عهده بگیرد.
البته اداره این سکان آن قدر به ظاهر ساده و راحت است که در کشور ما هر کس به خودش اجازه میدهد به سوی آن خیز بردارد!
نامنویسی بیش از 600نفر نه آنکه نشاندهنده اهمیت آن باشد، بلکه نشانگر این است که خیلیها همه شایسته نشستن روی این صندلی هستند!
البته در روان شناسی ما ایرانیها این ویژگی وجود دارد که اگر همین امروز به هر کدام از ایرانیها پیشنهاد بدهند که برای ریاست جمهوری ایالات متحده یا روسیه یا آنکه برای ریاست کردن بر سازمان ملل آماده شود، همه آماده میشوند؛ یعنی هیچ سمتی در جهان نیست که ایرانیها فکر بکنند نمیتوانند آن را به عهده بگیرند.
البته باید نسبت به آقای دکتر ولایتی واقعبین بود. او سالهاست که از چموخم کار آگاه است و 16سال وزیر خارجه ایران بود، اما آیا واقعاً آقای ولایتی میتواند رئیسجمهوری قوی باشد؟
دوران وزارت خارجه آقای ولایتی را باید دوران پرهیاهو و مهم در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی دانست. 8سال جنگ و سالهایی که سازندگی معروف شد، دورانی بود که میبایست در وزارت خارجه مدیریتی اعمال شود که بتواند توازنی بین روابط ایران با کشورهای دوست یا متخاصم برقرار کند، ولایتی این دوران را پشت سرگذاشت، حال چه با عیب و انتقاد و چه با درستی.
در دوران مدیریت او کشور ما البته با برخی کشورها سرتخاصم داشت یا میتوان گفت که کشورهای بزرگ با ایران سر دشمنی داشتند.
در دوران وزارت آقای ولایتی ما بیش از آنکه کشورهایی را پیدا کنیم که داشتن رابطه با آنها به سود ما باشد، سر از کشورهای بینام و نشانی در میآوردیم که چه بسا داشتن رابطه با آنها اصلا حتی یک ریال هم سود نداشته است.
فکر میکنید پیدا کردن کشورهایی مثل بنین و فیجی و کشورهای کوچکتر و بینامونشانتر خیلی راحت بود، نه، خیلی سخت بود و آقای ولایتی آنها را کشف میکرد!
شاید تراژدی بزرگ در زمان مدیریت ایشان بر وزارت خارجه، آخرین سفر رئیسجمهور رومانی یعنی چائوشسکو به خارج از کشورش و آن هم ایران بود که ما افتخار داشتیم آخرین روز زندگی او را در 4راه پارکوی تهران ببینیم.
هنگامی که آقای چائوشسکو از کاخ سعدآباد به سوی –احتمالاً مهرآباد- میرفت و چند ثانیهای که ماشینهای تشریفات در پارکوی توقف کردند، برای ما که زیر باران ایستاده بودیم، دست تکان میدادند، نمیدانستیم که آخرین روز یک رئیس جمهور، یک تاریخ و یک حکومت را داریم تماشا میکنیم.
فردای آن روز چائوشسکو در فرودگاه پایتخت رومانی دستگیر و بعد به همراه همسرش اعدام شد و بعد مجلس ایران آقای ولایتی را به مجلس فراخواند و بعد دفاع آقای ولایتی.
آقای ولایتی بیماریهای کودکان را خوب تشخیص میدهد و در این زمینه پزشک حاذقی است، اما به نظر نمیرسد او برای هدایت سکان ریاست جمهوری بتواند با همان شم پزشکی خود موفق باشد.
برنامههای ولایتی مثل برنامههای دوستان دیگر تأیید صلاحیت شده ما بیشتر کلی است تا راهبردی و کارکردی.
صحبتهای او با تلویزیون ایران و در گفتوگوی ویژه خبری موید این نکته است که او مصمم است مشکلات کشور را حل کند، اما در پس حرفهای او آن قدرت و برنامهای که باید دیده شود، وجود ندارد.
او برای آنکه خود را از اتهام ضعف جسمانی مبرا بسازد – همان اتهامی که مدعی بودند هاشمی نباید به آن دلیل رئیس جمهور شود!- مدعی شد که روزی 16تا 17ساعت کار میکند و به پرکاری عادت دارد. اما دکتر ولایتی کلیاتش بر ایدهالهایش قرار دارد تا واقعیت.
وقتی او میگوید«باید شفافسازی در دولت صورت گیرد و جلوی رانتخواری گرفته شود» این جمله بیش از آنکه یک کار قابل اجرا باشد، بیشتر شعار است تا واقعیتپذیری. به این دلیل که جایگاه دکتر ولایتی در کشور، خیلی هم پایین نیست که اتفاقا خیلی بالاست.
موضوع دیگری که آقای ولایتی – مثل دیگران- آن را مهم میداند معیشت مردم است. اما معلوم نیست آقای ولایتی چرا تاکنون این مشکل را ندیده بودند، فقط وقتی که رئیس دولت دهم در مسائل خارجی پا را از حوزه اختیارات خود بیرون میگذاشتند، حساسیت نشان میدادند.
«مشکلات گرانی و تورم روزافزون است و کاهش پول ملی کشور از شرایط حساس کنونی است و ما باید سریعا به وضعیت سامان دهیم»
این گفته آقای ولایتی هم جالب است:«من یک پزشکم وقتی تب یک مریض بالا میرود و شرایط حادی بر وی حاکم میشود حتماً باید قبل از علل بیماری، سریع تب را پائین آورد و تشنج را کنترل کرد و بعد دنبال درمانهای اساسی رفت بنابر این امروز نیز لازم است یک کار فوری صورت بگیرد.»
اما آقای دکتر نسخهای ندادند که چگونه میشود بیماریای که باعث بالا رفتن تب گرانی، بیکاری، رکود و... در کشور شد را درمان کرد.
از آنجا که آقای دکتر خوب میدانند مشکل کجاست، همانجایی که میگوید «باید روابط خارجی را از انجماد و رکود خارج کرده و تجدید بنا کنیم. راه باز است و می توانیم دلارهای مانده در خارج از کشور را به داخل بیاوریم.» پرسش این است که آقای دکتر: این انجماد چگونه شکل گرفت و شما برای آب کردن این یخفشرده و قطور چرا تاکنون نسخهای ندادید؟
مشکلی که آقای ولایتی به آن گرفتار خواهد شد، اتفاقا در همین سرفصلهای گفته شده است. مشکل آقای دکتر فقط خوب تشخیص دادن بیماری کودکان نیست، توان مدیریتی او در حدی نیست که بتواند با چالشهای بزرگی که پیش پای اوست، با توجه به تعدد تصمیمگیریها و در عین حال شکافی که در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد را ترمیم کند.
به هر حال امیدواریم در دوران ریاست جمهوری آقای ولایتی کشور به سوی آرامش پیش برود.
*محمدباقر قالیباف/او آمد که رئیس جمهور شود
شهردار فعلی تهران این بخت و اقبال را دارد که با حمایت روزنامه همشهری و هیاهوی صداوسیما روی موج تبلیغات قرار گیرد و برخی از نظرها را به سوی خود جلب کند.
در باره دکتر قالیباف زیر مطلب «کیش و مات» قالیباف به نشانی http://www.mazandnume.com/?PNID=V15378 چند پاراگراف نوشتم که میتوانید به آن مراجعه کنید.
اما آن زمان هنوز تبلیغات انتخاباتی این آقایان شروع نشده بود و قرار هم نبود روی حرفهای آنها قضاوتی صورت گیرد، ولی واقعیت این است اکنون که تنور تبلیغات داغ است، منطقی است برای نسوختن هم که شده، کمی به آنها نگاهی بیندازیم.
در میان نامزدهای فعلی مصممتر از آقای قالیباف برای ریاستجمهوری وجود ندارد. گرچه آقای دکتر رضایی هم چند دوره پشت سر هم برای تکیه بر صندلی ریاست جمهوری ثبت نام کرده بودند و حتی کتاب و جزوه و طرح وبرنامه داده بودند، اما چون تشکیلات منسجمی مثل آقای قالیباف نداشتند، در نتیجه کمتر مانور انتخاباتی او نمود داشته است.
شاید بدشانسی آقای رضایی این بوده که وزارت یا سازمان متمولی نداشت که متولی ریختوپاشهای او شود، اما قالیباف این بخت را داشت که پیشتر از یک سال قبل در استانهای مختلف کشور نشستهایی برگزار و نیروهای خود را بسیج کند.
به هرحال شهرداری تهران امکان مجانی و مفتی را به آقای قالیباف داده است و ایشان هم قدر این نعمت را میدانست و میداند.
به هر حال قالیباف آمد که رئیس جمهور شود، شاید گمان میکرد دست وحدت دادن به آقایان حداد و ولایتی باعث میشود آرای این دو یا طیفهایی که به این دو دل بسته هستند را به خود اختصاص دهد و مشکل چندانی برای صعود به مقام اولی نداشته باشد، حال که یاران اهل ائتلاف به اختلاف زدند، خود به خود چراغ بخت آقای قالیباف کمفروغ شده است.
از سوی دیگر آقای جلیلی هم وارد دوی ماراتنی شد که قالیباف فکر میکرد، خودش برنده آن است، اما حالا چالشهای جدیدی پیش پای آقای خلبان است.
قالیباف یک نگاه بخشی به کشور دارد و این آفتی است که اگر جناب سردار به ریاست برسند، تردید نباید کرد که او را دچار مشکل میسازد.
او تا زمانی که فکر میکند میتواند با کشور ایران مثل تهران برخورد کند و پل بسازد و جدولها را با دلیل و بیدلیل تعویض کند و سنگفرشها را رنگی سازد، دچار اشتباه است.
البته در صحبتهایش هم متأسفانه همین فاکتورها را تأکید میکند. ادعای اینکه اقتصاد کشور را طی 2سال از آشفتگی نجات میدهد، سنگین است.
او اگر رئیس جمهور شد باید در سال 94 به این ادعایش پاسخ دهد. همانطور که قبلا نوشتم(در همان لینک قبلی) مشکل او این است که مدام به این در و آن در میزند.
در صحبتهای تلویزیونیاش یک جا تقریبا هاشمی را تأیید میکند، اما در همان لحظه میگوید به او انتقاداتی هم وارد است.
قالیباف دلش میخواهد آرای طرفداران هاشمی را در صندوق خود ببیند. البته درعین حال دوست دارد آرای طرفداران آقای خاتمی به صندوق او ریخته شود. در حالی که امکان این موضوع خیلی راحت نیست.
او وقتی به دوران اصلاحات میرسد، ناگهان «به توسعه سیاسی و رویکردهای سیاسی آن دوران میتازد» این اتفاقا پاشنه آشیل جناب سردار است.
رویکردهای سیاسی آقای خاتمی همان چیزی است که امروز خیلی از علاقهمندان آقای هاشمی به آن دل بسته بودند و بعد از 12سال هنوز بخشی از چالش اصلی کشور و به نوعی خواست قشر جوان را تشکیل میدهد.
کسی که شاهبیت برنامههایش-حالا اگر با شاه موافق باشد- برگرداندن آرامش طی 2 سال به کشور است، نمیتواند همه را پشت پا بزند، همانکاری را که آقای احمدینژاد کرد و فضایی را بهوجود آورد که همه میخواهند از شر این فضا راحت شوند.
آقای قالیباف نیک میداند قدرت چه ویژگیای دارد و این را هم نیک میداند به راحتی نمیتوان بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را، که هر کدام جایگاه محکمی در جامعه دارند، به راحتی مطیع و مطاع خویش سازد.
قالیباف میگوید«به دلیل سبک مدیریتی و باوری که خودم دارم یک زمانبندی مشخص کردم و گفتم ظرف مدت 2سال ما یک ساماندهی و آرامش در اقتصاد وارد میکنیم. این جانب برنامه مشخص و مدونی دارم؛ ما برنامه مشخصی را با کمک نخبگان آماده کردیم.»
این را راست میگوید که برنامه را مشخص کردند، اما مشکل ایشان این است که همین برنامه را با سبک تهرانیزهشده نگاه کردهاند.
بیانصافی است که نگوییم تهران امروز در دوران مدیریت آقای قالیباف زیباتر شده است. بیانصافی اگر نگوییم کارهای خوبی در شهر تهران صورت گرفته است. بیانصافی که نگوییم فضای سبز در تهران افزایش یافت و به همان نسبت –شاید چند 10برابر- تراکمفروشی غیراصولی در تهران اتفاق افتاد. اما اینکه ایشان میگوید«در شهرداری و شورای اسلامی شهر تهران افرادی با گرایشهای متعدد برخی اصلاحطلب، برخی اصولگرا و عدهای نیز اصولگرای منتقد دولت وجود دارند اما در این 8 سال خدمت تنشی با آنها نداشتهام.»
کاش این را هم با انصاف میگفت، نه در تلویزیونی که نه منتقدی هست و نه مخالفی. تازه، مجری هم عاشقانه با سردار صحبت میکند. برخلاف به چالش کشیدن نامزدهایی مثل روحانی و عارف. و قالیباف میگوید«رئیس جمهور نباید باندبازی و سیاستبازی کرده و پا روی قانون بگذارد.» درست میگوید. اما کاش این انصاف را داشت و باندبازیهای خود در شهرداری را هم یا تقبیح میکرد یا توجیه.
البته در کشور ما کسی با شایستهها و شایستهسالاری کاری ندارد، اصل باندبازی به هر قیمتی است. بسیاری از مدیران او اتفاقا با همین باندبازی مدیر شدند. بچههایی که کارکنان شایسته بخشهای شان شاید بیشتر از سن آنها تجربه داشته باشند.
قالیباف نگفت چگونه مشکل بیکاری را حل میکند، نگفت برای حل مشکلات سیاسی و بنبستهای مداوم یا گهگاهی خود چه کار میکند.
گرچه در این باره توضیحاتی داد، اما توضیحاتش کلی است تا واقعی. مثل همان کلیگویی رفع کردن مشکل اقتصاد در 2 سال.
اگر قالیباف رئیس جمهور شود، چند چالش او را تهدید میکند: اول از سمت همان کسانی که قرار بود او را حمایت کنند، اما کنار کشیدند ولی او –شاید – به هر ترتیبی میخواهد اعتماد مردم را جلب کند.
او خوب میداند آرای مردم شاید فقط به درد صندوق بخورد، اما برای ادامه کار به آرای مردم نیاز ندارد، به آرایی نیاز دارد که او را پشتیابی مالی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بدهند. به کسانی نیاز دارد که مدیرانی توانمند و خبره باشند.
گرچه مدیران جوان آقای قالیباف- جوانتر و گاهی کمتجربهتر از مدیران آقای جلیلی- شاید فردا چالش دوم او شوند.
چالش بعدی آقای قالیباف، باور نداشتن او به گروههای خاکستری جامعه است یا به قول معروف گروههای خاموش.
این گروههای خاموش در قدرت هم هستند، چون قالیباف، بافت و ساخت دلبستگیهایش از هم تنیده است، این چالش را باید جدی بگیرد.
امیدواریم آقای قالیباف دردوران ریاستجمهوریاش به جمهور مردم و آزادی رسانهها، آزادی بیان هم معتقد باشد. چیزی که الآن نیست. البته این مشکل فقط مختص او نیست، میتوان این مشکل را در دوران آقای جلیلی، رضایی، دکتر ولایتی و حداد هم دید.
«امروز تقریباً خانوادهای را پیدا نمیکنید که مشکلی به نام بیکاری نداشته باشد؛ یعنی همه دنبال اشتغال هستند چه آنهایی که تحصیل کرده هستند و چه آنهایی که تحصیلات عالیه نداشته باشند و این مشکل برای آنها هم وجود دارد.»
این حرف آقای قالیباف خیلی جالب است، اگر ایشان میگفت در دوران خدمتش در شهرداری چقدر برای مردم کار ایجاد کرد بد نبود. او چقدر به کاریابی اعتقاد دارد؟
شاید بگوید خیلیها برای ساختن پلها و خیابانهای جدید مشغول کار شدند! بله. کار غیرپایدار. نه شغل پایدار.
به هر حال امیدواریم در دوران دکتر قالیباف فضای باندبازی بیشتر نشود- چیزی که در تهران شد- مردم بین خودی و غیر خودی تقسیم نشوند-چیزی که در تهران شد- و او همانگونه که مدعی است همه چیز باید شفاف باشد، شفاف باشد.
*محمد غرضی/غرض فقط آمدن بود
تنها کسی که تأیید صلاحیت شدن او برای گمانهزنهای سیاسی یا تحلیلگران سیاسی ایران غیرمترقبه یا غیر منتظره بود، صلاحیت آقای غرضی بود.
غرضی تنها مهندس گروه نامزدهای ریاست جمهوری ایران است. حال برای این مهندس تنها مانده باید خیلی سخت باشد که بتواند با 7دکتر دیگر نبرد کند.
آقای غرضی به ظاهر مورد غرض و هدف کسی نیست. دوران وزارت را در کارنامهاش دارد. با دولت میرحسین موسوی در وزارت نفت و با دولت هاشمی در وزارت پست وتلگراف حضور داشته است.
در کارنامهاش البته استانداری 2استان ویک دوره نمایندگی در مجلس هم دیده میشود. آقای غرضی میگوید که «هدف من از کاندیدا شدن این است که رای مردم را بگیرم و دولت ضد تورم تشکیل دهم و خدمات را در زیرمجموعه این دولت ضد تورم انجام دهم؛ من میخواهم قدرت سیاسی امروز کشور را که مورد تهاجم دشمن قرار گرفته تقویت کنم.» البته نگفت چگونه و با کدام سازوکار میخواهد قدرت سیاسی امروز کشور را تقویت کند.
آقای غرضی هم مستقلانه آمده است و به درستی هم کسی را پشت سر خود ندارد. شاید بخشی از تکنوکراتهای سرمایهدار از او حمایت کنند، ولی در کل آقای غرضی برنامهای برای ریاست جمهوری نداشت.
به نظر او میخواست بیش از آنکه خود را محک بزند، دوست داشت نظر شورای نگهبان را نسبت به خود بداند. او اگر چه مدعی است 55میلیون رأی مردم را میگیرد که بیشتر به طنز شبیه است تا واقعیت، اما چون میداند رأیای که برای او به صندوق ریخته میشود زیاد نیست، به همین دلیل ظاهرا زیاد هم نمیخواهد هزینه کند.
به هر حال هر بازی هزینه دارد. اجازه بدهید، پرونده آقای غرضی را بدون غرض ببندیم. ولی اگر او رئیس جمهور شد، امیدواریم روزگار خوبی را برای مردم ما به ارمغان بیاورد.
*محمدرضاعارف/ او در حد و اندازه 7نفر دیگر نیست
دکتر محمدرضا عارف، اصلاحطلبی که هنوز در مجمع تشخیص مصلحت نظام هم هست و هنوز حکومت او را از بدنه خود خارج نکرد، بعد از 4سال وقتی قرار شد حرفی بزند- گمان نمیکنم تاکنون در باره جریان انتخابات 88حرفی زده باشد- شمشیر را از رو بست.
گرچه خودش معتقد است که باید حرمتداری کرد و از تهمت و افترا به دیگران جلوگیری کرد و اتفاقا این کار را کرد.
دکتر عارف را خیلیها میشناسند. مطمئناً شناختهشدهتر از قالیباف و جلیلی و رضایی و حتی حسن روحانی است، اما نباید فراموش کرد او بیش از آنکه یک چهره عامهپسند باشد، چهرهای دانشگاهی است.
حضورش در دولت اصلاحات از وزارت پست که امروز نیست و سازمان برنامه و بودجه که آن هم از بین رفت و بعد معاون اولی آقای خاتمی از او مدیری با ظرفیتهای فراوان را به نمایش گذاشت.
او مردی آرام و بدون حاشیه است. در دولت اصلاحات در حالی معاون اولی آقای خاتمی را به عهده داشت که چالشهای گوناگونی دولت را احاطه کرده بود، اما او با زیرکی از حواشی ماجراهای دولت کنار آمد بهگونهای که توانست جایگاه خود را در دانشگاه و حتی مجمع تشخیص مصلحت حفظ کند و به همان نسبت مورد تأیید شورای نگهبان قرار گیرد.
با این وجود به نظر نمیرسد دکتر عارف بتواند در شرایط فعلی در سمت ریاست جمهوری فردی موفق باشد، یا حداقل برنامههایش بدون مشکل و چالش از سوی مخالفانش اجرا شوند.
عارف در حالی در برنامه تلویزیونی تبلیغات انتخاباتی پشت تریبون قرار گرفت که تمام قد از مردان اصلاحات و علاوه بر آن از مردان سال 88دفاع کرد.
به نظر میرسد دفاع او از ماجرای 88 و با ادبیاتی بدون تهمت و اهانت، (برعکس آقای حسنروحانی که سعی میکرد به صورتی خود را از هشتادوهشتیها رها کند و نگذارد انتقادی به او در این زمینه وارد شود و اصطلاح «لشکرکشی خیابانی» را بر زبان آورد) تمام فرصتهایی را که احتمال دارد به او در صورت نشستن بر صندلی ریاستجمهوری داده شود، از او بگیرد.
برنامههای عارف بر اقتصاد متمرکز است و معتقد است که اول باید این مشکل را حل کرد و بعد به سراغ مسائل دیگر رفت. او تمام مشکلات فعلی کشور را و مقصر اصلی آن را هم اصولگراها میداند.
گویا اینگونه سخن گفتن میتواند ابتدای چالش آقای عارف با جناح اصولگرا شود که تمامی مصادر حکومت را در دست دارند.
او معتقد است: «عمده مشکلات امروز کشور که از آنان به عنوان چالش یاد میشود به بافت و ماهیت ناسالم سیاست اقتصادی دولت و بیتوجهی به ساختارهابازمیگردد.»(منبع روزنامه قانون)
«وضعیتی که اکنون داریم، ناشی از حاکمیت یکپارچه در کشور است و همه قبول داریم که جناح اصولگرا در برابر وضعیت فعلی مسئول است.»
عارف از آنجا که در مدیریت برنامهوبودجه حضور داشت، در صورتی که رئیس جمهور شود و دیگران چالشی برای او ایجاد نکنند، شاید بتواند راحتتر به اهداف خود برسد.
او خوب میگوید «در ابتدای دولت بعدی با شرایط بسیار سخت و تورمهای بسیار تندی مواجه خواهیم بود که عمدتا ناشی از سیاستهای فعلی دولت دهم است. سیاستهای دولت من هم در صورت موفقیتم قاعدتا اثر خود را با یک وقفه یکی، دو ساله در اقتصاد ظاهر خواهد کرد.»
این چالشها چیزی نیست که دولت آینده بتواند به راحتی از یوغ آن خارج شود. دکتر عارف سخت است که بتواند در دولت خود موفق باشد.
وقتی عارف صراحتاً خود را از مجموعه اصلاحات و اصلاحطلبان میداند، حتما باید به فکر آینده کاریاش هم باشد. این جسارت عارف شاید در همین ابتدا مخالفانش را مشخصتر کند.
به نظر میرسد اگر عارف اصلاحطلبتر از اصلاحطلبان نباشد، حداقل به آن طیف اعتقاد و دلبستگی دارد. چیزی که در وجود آقای روحانی دیده نمیشود.
منطقی به نظر نمیرسد که در فضای سیاسی امروز آقای روحانی را هم اصلاحطلب بدانیم و آقای عارف را هم اصلاحطلب.
به هر حال چالشهای بزرگی که پیش پای عارف وجود دارند، برخی از آن چیزهایی است که آقای روحانی را هم تهدید میکند.
عارف در صورتی میتواند خود را به پاستور برساند که بتواند موج رأیدهندگان سال 88را به دنبال خود بکشاند.
به نظر میرسد که او توان جذب و گرم کردن این تنور راندارد، مگر آنکه اصلاحطلبان اعلام کنند که یکپارچه پشت سر عارف هستند.
منصفانه نیست که بگوییم عارف در حد و اندازه 7نفردیگر است، نیست. او قد وقواره و دانشش و تجربهاش شاید بتواند جلوی گسست مردم و دولت، جلوی گسست خانوادهها و جامعه را بگیرد.
تفاوت او با 7نامزد دیگر در این است که با خودش و با دیگران هم صادق است. شاید این نظر من به شکلی طرفداری از او تلقی شود، اما وقتی در کارنامه کاری و سیاسی کسی چیزی را میبینی، بیانصافی است که بخواهی قبای دروغ به تن کنی.
به هر حال امیدواریم درصورتی که آقای عارف به ریاست جمهوری رسید، روزهای خوب و شیرینی رابرای ملت ایران به ارمغان بیاورد.
*مطلب مرتبط:
-گذرگاه پاستور1 : http://www.mazandnume.com/?PNID=V15402