دوشنبه 14 مرداد 1392-11:58
آنچه كردي تو به ما...
در پايان هشت سال ديگر نه ما حرف هاي دولتيان را مي فهميديم و نه دولتيان حرف هاي ما را،تو گويي هركدام در فضاي ديگري سير مي كرديم.نمونه بارزش اين بود كه مردم در مشكلات اقتصادي دست و پا مي زدند و رئيس دولت مدام آمارهايي ارائه مي داد كه انگار بيشتر آمال هايش بود!
مازندنومه؛یادداشت مهمان،سیامک حبیبی:تمام شد. مهر ورزي دولت پاك دست تمام شد تا عصر تدبير آغاز شود.
چه بسيار از ما كه براي رسيدن به اين روز لحظه شماري كرديم، اما سوال طعنه آميز اينجاست كه در مهرورزي پاك دستان چه اشكالي وجود داشت تا كشور اين چنين نيازمند حماسه سازي،تدبير و اميد شود؟
پاسخ به اين پرسش گره بسياري از مشكلات را باز مي كرد اما نشد. حتي يك سوال ساده هم از آن دريغ شد و به عوض آن، مدارايي بود كه صورت مي گرفت.
اين روزها اگر هر روزنامه اي را باز كنيد(به جز كيهان ) پر است از انتقاد از دو دولت خدمتگزار نهم و دهم.همه هم با آمار و ارقام حرف مي زنند.
پرچم هم در دست مدعيان گفتمان اصولگرايي ست كه حالا ديگر به خاك افتاده اند و لابد نمي خواهند از قافله تدبير و اميد( تو بخوان سهم خواهي در دولت آينده )عقب بمانند.
جديدترين شان احمد توكلي ست. "استاد" مصاحبه كرده و با تريلي از روي اصولگرايان رد شده است:«مردم ناله مي كردند و اصولگرايان ماله مي كشيدند.»
از اين دست جملات تا دلت بخواهد مي بيني؛ جملاتي كه اگرچه دير اما سرانجام بر زبان آورده شدند.روزها روزهاي اعترافاتي ست كه بسياري از آنها را پيش از اين از زبان اصلاح طلبان شنيده بوديم اما احتمالا بر اساس آن قانون نانوشته،تا اصولگرايان نگويند،سياه نمايي ست.
سابقه بيش از يك قرن
اصولگرايي يكي از دو جناح اصلي در سياست ايران است،با سابقه اي بيش از 107 سال، سابقه اي كه به دوران پيروزي انقلاب مشروطه باز مي گردد.
جايي كه آنها به رهبري شيخ فضل الله نوري و اصلاح طلبان به رهبري آخوند خراساني دو جناح اصلي در جبهه اسلام گرايي ايراني را تشكيل مي دادند:اولي بنام مشروعه خواه و ديگري تحت عنوان مشروطه خواه.
حالا اما آنچه در اين روزها مي بينيم ميراث همان تحركات است.با اين حال براي اصولگرايان هشت سال گذشته رويايي ترين سال هاي تاريخ دوران فعاليت شان بود،چرا كه اركان قدرت را به طور كامل از آن خود ديدند و اين تا آنجا پيش رفت كه در مجلس نهم حتي امكان تشكيل فراكسيون اقليت هم به وجود نيامد.
با اين همه و به رغم ظاهر ماجرا شرايط در نهايت وراي تصور اصولگرايان بود، چرا كه «معجزه هزاره سوم» پس از عبور از پل انتخابات 84 به تدريج از پل آنها هم عبور كرد، بلكه بتواند خود را به عنوان يك قطب در فضاي سياسي ايران مطرح كند.
تلاش دو طرفه او و اصولگرايان در نهايت فضا را براي تنفس اصلاح طلبان باز كرد، اما تفكر اصولگرايي نتوانست از يك دستي قدرت به نفع خود و تثبيت گفتمان خود سودي ببرد و پروژه هايش را آن چنان كه بايد به پايان برساند تا آن جا كه در نهايت و در مقابل گزينه هاي حداقلي اصلاح طلبان شكست را به طور كامل پذيرا شد.اما شكست آن ها نه در صحنه انتخابات بلكه در جاي ديگري رقم خورده بود.
حرف يكديگر را نمي فهميديم
اصولگرايان زماني موفق به شكست اصلاح طلبان شدند كه در فضاي سياست زده عصر اصلاحات حرف هايي از جنس مردم زدند تا ديگر جايي براي اقبال عمومي به نخبگان به وجود نيايد.
از طرفي تصور شكست براي اصلاح طلباني كه دو نهاد تاثيرگذار قدرت (مجلس و دولت) را در اختيار داشتند ممكن نبود و اين تا آنجا پيش رفت كه اصلاح طلبان بدون توافق بر سر يك گزينه و با ارتكاب اشتباهي استراتژيك با چند گزينه پا به عرصه انتخابات گذاشتند.
اما اختلافات داخلي ،تغيير گفتمان در گذر زمان،نارضايتي عمومي خصوصا از مديران مياني آنها در كنار تعدد گزينه ها، اصلاح طلبان را از رسيدن مجدد به صندلي پاستور محروم كرد.
این سرنوشت محتوم اصولگرایان هم بود. آن ها هم در نهايت دچار اختلافات داخلي شدند و نتوانستد حول يك كانديدا اجماع كنند.
آن ها هم گفتمان شان در گذر زمان تغيير كرد تا سرانجام آن شود كه شد. اصولگرايان شكست خوردند و اصلاح طلبان احيا شدند، چرا كه اولي در باد بي تجربگي اش خوابيده بود،اما دومي درك كرد كه براي بازگشت نبايد در« گذشته» درجا بزند.
اين همان تجربه اي بود كه طرفداران گفتمان سوم تير پس از هشت سال به شدت محتاج آن بودند. در پايان هشت سال ديگر نه ما حرف هاي دولتيان را مي فهميديم و نه دولتيان حرف هاي ما را،تو گويي هركدام در فضاي ديگري سير مي كرديم.نمونه بارزش اين بود كه مردم در مشكلات اقتصادي دست و پا مي زدند و رئيس دولت مدام آمارهايي ارائه مي داد كه انگار بيشتر آمال هايش بود!
آنچه كردي تو به ما...
سايت هاي خبري از افزايش بي رويه قيمت ها ( برخي مانند پنير تا بيش از 2500 درصد) در طول هشت سال گذشته خبر مي دهند، از قانون گريزي دولت حرف مي زنند، از اختلاس بزرگي مي گويند كه انگار فراموش شده و جالب تر اين جاست كه سيگنال هاي جامعه هم نسبت به آنها بي تفاوت است.
رئيس دولت در حراجي كه ضرغامي و دوستانش در رسانه ملي برايش ترتيب دادند، علنی در چشم 50 ميليون نفر نگاه مي كند و مي گويد :«اين اولين دولتي ست كه كانديدايي در انتخابات نداشت» و عجب اینکه در این کشور یک نفر هم پیدا نشد تا به او بگويد چه كسي دست مشايي را در وزارت كشور گرفته بود و مي گفت مشايي يعني احمدي نژاد؟ بله او این چنین کرد که کشور را نیاز به «دولت راستگویان» پدید آمد.
احمدی نژاد رفته اما روحاني هنوز کاملا روی صندلی اش جابه جا نشده است،با اين حال آرامشي كه از راه رسيده هم غنيمتي ست.