دوشنبه 8 مهر 1392-8:53
درباره تابویی که شکست
دو یادداشت از دکتر سیف الرضا شهابی/ به دنبال اظهار تمایل رئیس جمهوری ایران، آقاي اوباما و دولتمردان كاخ سفيد كه براي شكستن تابوی تماس هاي مقامات ارشد تهران و واشنگتن ساعت شماري مي كردند تا برگي برنده در ديپلماسي خارجي آمریکا در دوران حاکمیت دمکرات ها ثبت شود، سریعا دست به کار شدند و تماس تلفنی را برقرار کردند.
* یادداشت نخست: برای تماس تلفنی دکتر روحانی واوباما کدامیک اول پیشنهاد کردند؟
ضرب المثل معروف " كي بود كي بود، من نبودم " ظاهرا در مكالمه تلفني آقايان روحاني و اوباما مصداق پيدا كرده است.
روساي جمهور ايران و آمريكا در واپسين ساعات حضور اقاي روحاني در نيويورك و در حالي كه اقاي روحاني هتل را ترك كرده بود و درترافيك اين شهر به سمت فرودگاه درحال حركت بود، از داخل اتومبيل به مدت 15 دقيقه با اوباما مكالمه تلفني داشت؛ مكالمه اي كه به قول نزديكان دو طرف، بخشي عمده از آن را ترجمه پركرده بود. پایان بخش آن هم یک جمله انگلیسی از سوی روحانی و خداحافظی از سوی اوباما بود.
نكته مهم دراين مكالمه تلفني آن است كه مقامات آمريكائي مدعيند ايراني ها مكالمه با ریيس جمهور آمريكا را ها درخواست كردند و ازطرف ديگر مسئولان ايران هم ادعا مي كنند امريكائي ها بودند كه اعلام نمودند اوباما علاقه مند است با روحاني تماس تلفني داشته باشد.
از اين كه در مورد موضوعي به اين سادگي و پيش پا افتاده، اين قدر اختلاف و بی اعتمادی وجود دارد چگونه دوطرف خواهند توانست اين راه پر نشيب و فراز را ادامه دهند؟
به نظر نگارنده، در روزهاي نخستين حضور آقاي روحاني در مجمع عمومي سازمان ملل، ازطرف اوباما و دستيارانش پيشنهاد ديدار شد و اقاي روحاني موافقت نكرد؛ به اين دليل كه روحاني تصور مي كرد بعداز ديدار، ممكن است آمريكائي مسائلي را مطرح كنند كه بيش از پيش به ضرر ايران باشد و هيئت ايراني علاوه بر اين كه حتي كوچكترين دستاوردي از این سفر پر سروصدا نداشته باشد، حركتي را انجام دهد كه مورد اعتراضات و انتقاد جناح هاي داخلي قرار گيرد.
روي اين حساب آقای روحانی بهانه آورد و از دیدار سرباز زد و تماس هاي دو رئيس جمهور را موكول كرد به روزهاي پاياني و خصوصا بعد از ملاقات وزير خارجه ايران با وزراي خارجه گروه 5+1 .
بعداز اجلاس 5+1 و خصوصا ملاقات و مذاكره خصوصي آقايان دكتر محمد جواد ظريف و جان كري -وزراي خارجه ايران وآمريكا- آقاي ظریف به اطلاع آقای روحانی رساند اگر تماسی برقرار شود بلا مانع است و از اینجا بود که آقای روحاني اظهار تمايل كرد تماسي تلفنی با همتاي آمريكایيش داشته باشد .
به دنبال اظهار تمایل از سوی رئیس جمهوری ایران، آقاي اوباما و دولتمردان كاخ سفيد كه براي شكستن تابوی تماس هاي مقامات ارشد تهران وواشنگتن ساعت شماري مي كردند تا برگي برنده در ديپلماسي خارجي آمریکا در دوران حاکمیت دمکرات ها ثبت شود و در آينده از آن برخوردارشوند مبني بر اين كه بعد از 35 كه جمهوري اسلامي ايران، آمريكا را شيطان بزرگ خطاب مي كرد، اكنون حاضرشده تا با شيطان بزرگ تماس داشته باشد،سریعا دست به کار شدند وتماس تلفنی را برقرار کردند.
*یادداشت دوم: آیا ایران به همان راهی می رود که سادات در دهه 70 میلادی در مصر رفته است ؟
مرحوم جمال عبدالناصر كه به حق بايد او را با غيرت ترين رهبر جهان عرب حداقل درقرن بيستم بدانيم بعد از به قدرت رسيدن، استقلال واقعی مصر را در راس برنامه ها برون مرزي دولت خود قرار داده بود و براي تحقق آن تلاش هاي فراوان انجام داد؛ نابودی اسرائیل یکی از برنامه های سیاست خارجی ناصر بود.
اوج کار نیز جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل در ژوئن 1967 بود كه نتیجه آن شكست اعراب بود و بعداز اين نتيجه، عبدالناصر روش هاي خود را تغیير داد.
از آن پس ديگر شعارهاي تند عليه اسرائيل در دستگاه رهبري مصر كمتر به گوش مي رسيد و نرمش هائي در سياست خارجي مصر مشاهده شد تا اين كه در سپتامبر 1970 ميلادي عبدالناصر بر اثر ايست قلبي چشم ازجهان فرو بست و بلادرنگ انورسادات -معاون او كه جزء افسران آزادي بود كه در كودتا عليه ملك فاروق پادشاه مصر مشاركت داشت، جانشينش شد.
اقتصاد جنگي دوران ناصر سبب ايجاد مشكلات اقتصادي در مصر شد و همچنين شكست در جنگ 1967 ياس نظامي را بر ارتش مصر مستولی ساخت و در كنارش ياس سياسي هم بر دولتمردان مصري حاكم شده بود.
با روي كار آمدن سادات كه با انبوهي از مشكلات اقتصادي و سياسي و نظامي روبرو بود، محمد رضا پهلوي از سوي واشنگتن ماموريت پيدا كرد تا به سادات نزديك شود و او را از شوروي، كه در دوران ناصر روابط خوب وگرمي با قاهره داشتند، دور سازد و به واشنگتن نزديك نمايد. شاه ايران هم به لطائف الحيل در ماموريتش موفق شد .
با همه اين احوال سادات به هر دليلي جنگ اكتبر 1973 را راه انداخت و ارتش مصر خط دفاعي بارلو را شكست و در صحراي سينا موفقيت هائي كسب كرد، اگرچه پايان اين جنگ مورد دلخواه اعراب نبود .
از سال 1973 به بعد نگاه سادات به تدريج تغيیر كرد و علاوه بر اين كه سادات، سادات دوران جمال عبدالناصر نبود، سادات سال هاي 1973-1970 هم نبود.
ازاين سال به بعد هدف اوليه سادات آزادسازي صحراي سينا و خارج كردن اسرائيلي ها از اين صحرا بود كه در جنگ 1967 اشغال كرده بودند. هدف بعدي او هم توسعه اقتصادي و سياسي مصر بود.
استراتژي ای كه سادات تعريف كرده بود، بعد از نزديكي به آمريكا كه حامي سرسخت اسرائيل بود، نزديكي به تل آويو بود تا اين كه سادات در كمپ ديويد حاضر شد و جيمي كارتر -رئيس جمهور وقت دمكرات آمريكا- دست هاي سادات را در دست هاي مناخيم بگين -نخست وزير تندروي اسرائيل- قرار داد و پيمان موسوم به كمپ ديويد امضا شد که در پي آن سادات در كنست اسرائيل حاضر شد و موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت و سفير مبادله كرد.
اگرچه سادات براي همه اعمال و كردار وگفتارهاي خود توجيه داشت، مع الوصف امضاي پيمان كمپ ديويد و حضور او در پارلمان اسرائيل كه تا آن زمان اعراب و مسلمانان اسرائيل را دشمن شماره يك مي دانستند و به رسميت شناختن اين دشمن و مبادله سفير بين قاهره وتل آويو و رها كردن شعارهاي ضد اسرائيلي، شوكي بود كه براعراب و مسلمانان و حتي حاكمان ميانه روی كشورهاي عربي وارد ساخت؛ تا جائي كه مصر از اتحاديه عرب اخراج شد و تمام كشورهاي عربي سفراي خود را از قاهره فراخواندند و روابط شان را با مصر قطع كردند. در اين زمان جمهوري نوپاي اسلامي هم كه در نخستين ماه هاي پيروزي انقلاب بود، رابطه اش را با مصرقطع كرد.
آمريكا به مصر تعهد داد كه حاضر است براي رونق اقتصادي مصر هرسال يك ميليارد و سيصد ميليون دلار به این کشور كمك بلا عوض بكند و اسرائيل را وادار كند كه صحراي سينا را كه از 1967 به اشغال درآورده، به مصر بازگرداند به شرطي كه مصر تابوي قطع رابطه با اسرائيل را در بين اعراب بشكند، اسرائيل را به رسميت بشناسد و از نابودي اسرائيل سخني نگويد و تهديدي براي امنيت این کشور نباشد .
طبيعي است كه تحريم هاي يكجانبه آمريكا و چند جانبه و قطعنامه هاي شوراي امنيت به خاطر فعاليت هاي هسته اي ايران تضيیقاتي را براي جمهوري اسلامي فراهم كرده است و ايران، براي رفع تحريم ها و رهائي از فشارها، مجبور شد اقداماتي استراتژيك يا تاكتيكي انجام دهد؛ از جمله بين روساي جمهوری آمريكا و ايران پيام هاي محرمانه رد و بدل شده كه مردم ايران از محتواي اين مكاتبات بين دو دشمن 35 ساله بي اطلاعند.
در واشنگتن هم بين وزراي خارجه آمريكا و ايران جلسه محرمانه حتي بدون حضور معاونين و در پشت درهاي بسته انجام گرفت و بالاخره مکالمه تلفنی بین باراک اوباما و آقای روحانی در واپسین ساعات حضور رئیس جمهوری ایران در نیویورک برقرار شد.
با همه اين ها آيا آمريكایی ها، ايران را درهمان مسيري انداختند كه مصر را در دهه 70 ميلادي انداخته بودند؟ مصری که دردوران ناصر مخالف سرسخت اسرائیل بود به یک دوست وفادار درآمد و ایرانی که تا چند روز قبل مخالف سیاست های واشنگتن در تمام حوزه ها بود و در حال تبدیل شدن به دوستی برای آمریکاست؟