سه شنبه 9 مهر 1392-14:16
زمان کفش پرانی گذشته است
سخت ترین کار بشر فکر کردن است و نرمش قهرمانانه یعنی همین فکر کردن ، زمان داد و فریاد بیهوده و مُهر پرانی و کفش پرانی و تهمت پرانی و ... گذشته است/چرا بعضی ها عشق فحاشی و مُهر پرانی و سنگ پرانی، کفش پرانی و دیوار پریدن و ..... دارند؟ توی این کارها اگر نان هم باشد ، بدتر از زهر مار است.
مازندنومه، حسین اسلامی ساروی:کتابی داریم به اسم کلیله و دمنه، حداقل دو هزار سال پیشینه دارد، پند و اندرز و شیوه ی درست زیستن به زبان حیوانات است، در بخش شیر و گرگ آن داستانی دارد که خلاصه اش این است: در یک جنگل بسیار زیبا، انواع حیوانات زندگی می کردند، شیری در این جنگل بود که بلای جان دیگر حیوانات می شد.
هر چه کردند که از شرّ شیر رها شوند به زور بازو نشد، گفتند تدبیر کنیم ، نرمش در برابر شیر نشان می دهیم، فکر کردند، مشورت کردند، راه حل پیدا کردند، رفتند نزد شیر ، گفتند ای آقای شیر ، چرا این همه زحمت می کشی که ما را بخوری ، تو در جای خودت تشریف داشته باش، ما هر روز یک حیوان را برای شما می آوریم که آن را نوش جان کنی.
نوبت به خرگوش رسید که غذای شیر را ببرد، به دیگران گفت که من تنها نزد شیر می روم، نزد شیر رسید، شیر فریاد زد که پس غذای من کو!؟
خرگوش گزارش داد که خرگوشی دیگر همراه داشتم، شیری دیگر در راه از من گرفت. آن شیر برآشفت که کدام شیر؟ کجا؟
خرگوش شیر را بر سر چاهی برد و گفت شیر و خرگوش هر دو اینجا هستند، شیر درون چاه آب نگاه کرد، دید شیری و خرگوشی در درون چاه هستند. نعره زد، در همین لحظه خرگوش او را به درون چاه انداخت و همه از شرّ شیر خلاص شدند.
خرگوش در این داستان نماینده هوشمندی و خردورزی است و بقیه حیوانات که تسلیم شدند تا هر روز شکاری آماده برای شیر ببرند نماینده ضعف و سستی هستند.
درس اصلی آن است که در عرصه تنازع بقا هم متفکران و اندیشمندان پیروز می شوند و تهی مغزان زورمند به زانو در می آیند. ما آدمیزاد هستیم و باید تفاهم در بقا داشته باشیم.
مولوی در مثنوی معنوی این داستان را به شعر سرود و در لابلای مثنوی از احادیث استفاده کرد. از جمله از حدیث نبوی (ص) که « اهل ایمان هوشمند و مجرب اند»
گوش من لا یُلدَغُ المومِن شنید / قول پیغمبر به جان و دل گزید
و در بیتی دیگر به حدیث دیگر که « سر سخت ترین دشمن تو نفس تو است»
مردم نَفس از درونم در کمین / از همه مردم بتر در مکر و کین
از توکل کردن به خدا غافل نیست امّا سعی و تلاش را هم توصیه می کند:
رمز الکاسب حبیب ا... شنو / از توکل در سبب کاهل مشو
جالب است وقتی مولانا در همین داستان می گوید که انسان برای نیل به مقصود خود حیله ها به کار می برد و تدبیر ها می اندیشد، امّا با توکل و گام به گام به مصداق آیه ی قرآن که «اَتو البیوت من ابوابها»، از خانه ها به خانه ها در آئید، از دیوار بالا نروید، با نردبان پله به پله به جاهای بلند باید دست یافت، « پایه پایه رفت باید سویِ بام.»...
و در پایان کار، خداوند پاداش این سعی و تلاش را برای تو آَشکار می کند.
بس اشارت هایِ اسرارت دهد / بار بّرِ دارد زتو، کارت دهد
و مولانا از آیه ی« لئن شکرتم لا زیدنّکم» را به کار بستن قدرت خدادادی در خدمت می داند.
« شکر قدرت، قدرتت افزون کند»...
و اگر کفش پرتاب کنی و عقل و درایت را به کار نبندی، این عقل ناقص هم از سر بیرون رود.
« این قدر عقلی که داری گم شود»...
تا دنیا بوده و هست شیر بود و خواهد بود. شیر است و وحشی و هوس شکار در سر دارد، باید زیرک بود و اهل تدبیر. نرمش قهرمانانه یعنی شعور، نه فقط شعار.
سخت ترین کار بشر فکر کردن است و نرمش قهرمانانه یعنی همین فکر کردن ، زمان داد و فریاد بیهوده و مُهر پرانی و کفش پرانی و تهمت پرانی و ... گذشته است.
راستی تا یادم نرفته، در جریان سفرهای درون مرزی و برون مرزی پنجاه ساله ام، همین شهریور امسال در مسکو بودم.
به سیرک بزرگ مسکو هم رفتم. در آنجا شیر را رام کردند و سوارش شده بودند، اصلاً اصراری در بازی با شاخ گاو و یا حالا شیر را سر چاه ببرند و از پشت او را در چاه بیندازند ندیدم، روس ها را هم که می دانید، به ساختار تمدن بشری بدهکار هستند که طلبکار نیستند، و ما ایرانی ها که طلبکار از آدم سازی آدمها در تاریخ هستیم چرا بعضی ها به نام ما از دیوار بالا می روند؟ چرا عشق بازی با شاخ گاو دارند؟ چرا تقلید از ناکسان در لنگه کفش پرتاب کردن؟
راستی چرا بعضی ها عشق فحاشی و مُهر پرانی و سنگ پرانی، کفش پرانی و دیوار پریدن و ..... دارند؟ توی این کارها اگر نان هم باشد ، بدتر از زهر مار است، نان را که به خون مردم و با آبرو ریزی یک ملّت آغشته نمی کنند تا شکم خودشان را سیر کنند. کارد به این شکم بخورد .
دیروز که برای منافع عراق و افغانستان با شیر شیرینی خورده بودیم حرف و حدیث نداشت. حالا که برای منافع ملّی خودمان به میدان رفتیم، چرا دو جفت و یک پا آدم که خود را متولی اسلام و ایران می دانند پا برهنه شدند؟ که چه بشود؟