يکشنبه 17 آذر 1392-9:18
نقد فصل جوانی در ساریمنتظریم آقای فراست، یک جنگ و صلح بنویسد
کارگاه نقد همنگر با حضور قاسمعلی فراست، رمان « فصل جوانی» از آثار این نویسنده را مورد نقد قرار داد/کسانی که فصل جوانی را خواندند معتقد هستند که کلیشهای از فیلم اخراجیها است، انساهای هفت خطی که در این عرصه ذوب میشوند و لباس عافیت بر تن میکنند و عاقبت بخیر میشوند+عکس
مازندنومه، کلثوم فلاحی: فصل جوانی، رمانی با موضوع جنگ است. پسربچهای (امیر) که به عشق موتور، هوای رفتن به سمت جبهههای جنگ دارد، از دوست خود (بهادر) شنیده است که آنجا میتواند با خیال راحت موتورسواری کند، نه گواهینامه نیاز است و نه جریمهای در کار است.
مادر امیر قول داده اگر امیر شاگرد اول شد، اجازه دهد پیش بهادر برود، امیر شاگرد اول میشود و مادر به هر وسیلهای متوصل میشود تا مانع از رفتن فرزندش شود ...
... امیر به جبهه میرود، با تعداد دیگری از رزمندگان، توسط کومله اسیر میشود، از اسارت رهایی مییابد، بعد از یک عملیات، چند روزی با بهادر در منطقهای گرفتار میشود، بهادر زخمی است، هیچ غذایی ندارند بخورند به ناچار از برگ درختان تغذیه میکنند، وضعیت بهادر هر روز بدتر میشود.
از این وضعیت هم نجات پیدا میکنند و تعدادی از نیروهای خودی، آنها را به بیمارستان میرسانند...
این کتاب توسط انتشارات عصر داستان در 240 صفحه در تیراژ 2100 نسخه به چاپ رسیده است.
در بخشهایی از این داستان، آنجا که دست بهادر بر اثر جراحت، کرم آورده انزجار به خواننده دست میدهد، وقتی بهادر را به بیمارستان میبرند و قبل از جراحی نباید غذایی بخورد در حالی که 2 هفته گرسنه بوده و در بیمارستان، بوی قیمه پیچیده و بهادر یاد قیمههایی میافتد که مادرش میپخته و به پرستار التماس میکند که بگذارد فقط یک قاشق از قیمه بخورد و پرستار ممانعت میکند، خواننده اشک میریزد، در بخش دیگری که امیر عاشق دختری میشود، دل خواننده به جای امیر برای روژان تنگ میشود و در بخشی که روژان به تهران آمده و امیر در جبهه است و روژان نمیداند چه بر سر امیر آمده، خواننده به جای روژان دلواپس امیر میشود؛ درگیریهایی که خواننده با این رمان دارد را میتوان نقطه قوت این اثر دانست.
قاسمعلی فراست در ابتدای این نشست از قول یکی از نویسندگان گفت: با عقیده تو مخالفم اما حاضرم خونم را برای تو بریزم تا تو آزادانه حرف خودت را بزنی، سپس ادامه داد: خواهش میکنم راحت راحت راحت، این کتاب را نقد کنید.
حسین اعتمادزاده در این نشست اظهار داشت: جنگ پدیدهای نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت چون تاثیری که بر جامعه میگذارد موقتی نیست و سالهای سال ادامه دارد.
مسئول کارگاه نقد همنگر، افزود: این استمرار به این دلیل است که در همه فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... جامعه ریشه دوانده است.
وی با بیان اینکه جنگ برای هنرمند و نویسنده، درونمایه جدید به بار میآورد، گفت: این درون مایه تازه، نیاز به سختار و تکنیک دارد و برای مطرح شدن باید قالبهای گوناگون را در ادبیات بیاوریم.
اعتمادزاده خاطرنشان کرد: زیستن در شرایط تازه، نگاه تازه میخواهد.
وی با اشاره به تفاوت ادبیات جنگ در دنیا و ایران، گفت: 2500 داستان کوتاه و رمان درباره جنگ داریم و با کمال تاسف باید بگوییم هنوز آثار ماندگار مثل جنگ و صلح خلق نشده است.
اعتمادزاده یادآور شد: جنگ ما جنگی نبود که نتوانیم این آثار را خلق کنیم.
وی با بیان اینکه 2 مشکلی میتواند به داستاننویسی لطمه بزند اهمیت ندادن به ویراستار یا شتاب در نوشتن و توجه نکردن به بازنویسی است، افزود: چخوف هفت ویراستار داشته است که این افراد به ترتیب اثر را خوانده و بازنویسی میکردند و اینگونه است که آثار چخوف میماند.
اعتمادزاده با اشاره به پدیده شتاب در نوشتن، تصریح کرد: جنگ و صلح 220 بار بازنویسی شده است.
وی ادامه داد: منتظر هستیم آقای فراست، یک جنگ و صلح بنویسد.
اعتمادزاده در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه نویسندگان حوزه جنگ را میتوان به سه گروه تقسیم کرد، گفت: عدهای جنگ را مثبت میبینند و عدهای منفی و گروه سوم هم نگاه میانی به جنگ دارند.
وی ادامه داد: نویسندگانی که نگاه مثبت به جنگ دارند داستانهایی مینویسند که شخصیت انها زمینی نیست، الهی هستند و همیشه پیروز و امداد غیبی به آنها کمک میکند، همه برای رضای خدا به جنگ رفتند و میخواهند کشته یا شهید شوند، دولتی و انقلابی هم هستند.
اعتمادزاده با بیان اینکه این نگاه، مخاطب ندارد، تصریح کرد: وقتی اثر، فصل جوانی باشد خواننده دارد.
وی گفت: این گروه نه ساختار میشناسند و نه داستان، فقط شعار میدهند و به دنبال نوشتن داستان سفارشی و عوامپسند هستند.
اعتمادزاده با بیان اینکه گروهی که نگاه منفی به جنگ دارند معتقد هستند افرادی که به دنبال منافع بودند به جنگ رفتند و به دنبال گرفتن پست و مقام بودند، اظهار داشت: درست است که این افراد را هم داریم که امروز هم از موقعیت حنگ استفاده می کنند اما افرادی که به جنگ وفادار بودند را هم داشتیم، امروز مجروح جنگی را داریم که که نیاز مادی دارد و هستند کسانی که مجروح نیستند اما از این امتیاز استفاده میکنند.
وی ادامه داد: نگاه خاکستری هم نگاه بیطرفانه و منصفانهای است که به دنبال هنر است و به دنبال امتیاز دیگری نیست و میخواهد واقعیتها را به درستی انتقال دهد.
اعتمادزاده با بیان اینکه فصل جوانی، افرادی را انتخاب کرده که در کوچه بازار هستند، خاطرنشان کرد: در این داستان، مهم است رزمندهای که فکر میکنند باید فرشته و الهی باشد و بوی گلاب دهد اما بر اثر جراحت، کرم به دستش میافتد؛ انسان است و وقتی به جنگ میرود چنین مسائلی هم اتفاق میافتد، مخاطب باید بداند رزمنده مشکلات زیادی کشیده است.
وی یادآور شد: فراست سعی کرده به سمت واقعیتهای جامعه نگاه کند.
در بخش دیگری از این نشست یکی از منتقدان اظهار داشت: جنگ، عرصه ادبی گستردهای است که خود را به هنر تحمیل کرده است.
عرب افزود: درصد بالایی از آثار فراست، ایدئولوژیکی است و بیشتر این آثار درباره جنگ است.
وی ادامه داد: کسانی که فصل جوانی را خواندند معتقد هستند که کلیشهای از فیلم اخراجیها است، انساهای هفت خطی که در این عرصه ذوب میشوند و لباس عافیت بر تن میکنند و عاقبت بخیر میشوند.
عرب تصریح کرد: از سال 1360 که نخستین اثر فراست به نام «نخلهای بیسر» چاپ شد تا به امروز، شخصیت ادبی و داستانی فراست رو به رشد، بهبود و تحول است.
وی گفت: فراست از معدود نویسندههایی است که نوشتن، همه زندگیاش را پر کرده است.
عرب خاطرنشان کرد: مهمترین تغییر در آثار فراست، این است که نویسنده دارد از حوزه فکری محدود کنده شده و به عرصه فراتری به نام انسانیت میرود.
وی افزود: پذیرفتن اینکه دنیای هنر و فرهنگ، دنیای تکثر است، سخت است و لازمه این تکثر، شنیدن و نقد کردن است؛ دفاع از تفکر، قدرت هنری میخواهد تا مخاطب ببیند، بشنود و انتخاب کند.
ناهید گرامیان در ادامه این نشست، اظهار داشت: در این اثر، کار نویسنده از حرف گذشته و به فریاد رسیده است.
وی با بیان اینکه جنگ، چالش بزرگی است، گفت: کششی که در خواندن این اثر ایجاد شده، از رمزهای موفقیت کتاب است و به نظرم نویسنده خیلی قصد شخصیتسازی نداشته است.
گرامیان با اشاره به اینکه زبان داستان، باید متناسب با زمان آن باشد، تصریح کرد: واژههایی در این کتاب به کار برده شده که این اصل را نقض میکند.
در این نشست حمزه شربتی در سخنانی، اظهار داشت: «فصلجوانی» داستان بسیار جالبی است.
وی با بیان اینکه نویسنده از سه تکنیک مدرن داستاننویسی استفاده کرده است، گفت: تعویض راویها، استفاده از زمان حال ساده و ادغام ساختار کلاسیک و مدرن، بسیار جالب است.
شربتی با اشاره به اینکه این اثر، کلاسیک و قهرمانمحور است، ادامه داد: تاکید بر حوادث داستان و پایان بسته؛ شخصیتها از نقطه الف شروع شده و به نقطه ب ختم میشوند.
وی با بیان اینکه مخاطب وقتی به سراغ کتابی میرود، از نویسنده خواستار ارائه نگاه جدید است تا با زاویه جدیدی به جنگ نگاه کند، اظهار داشت: حداقل اینکه من این نگاه را در این کتاب نداشتم.
شربتی یادآور شد: از صفحه نخست تا صفحه 40 این کتاب، همان نگاه اخراجیها است.
قاسمعلی فراست در این نشست گفت: داستان همین است، یا میتواند اثر بگذارد یا نمیتواند؛ تیری است که شلیک میشود و نویسنده تا قبل از چاپ، میتواند نقش اثرگذار داشته باشد، بعد از چاپ کتاب، این داستان است که اثر میگذارد.
وی با بیان اینکه بعد از پدر و مادرم، دست 2 گروه را با تمام وجود میبوسم، اظهار داشت: کسانی که هرچه مینویسند اما فقط بنویسند، کسانی که اندیشه بیافرینند و دوم کسانی که راه را برای کتاب، قلم و اندیشه باز میکنند.
فراست ادامه داد: برآوردم از این نشست، این است که خیلی صمیمانه و صادقانه بود، 95 درصد بدون تعارف حرف زدند.
وی درباره زبان حاکم بر این داستان، اظهار داشت: در این زمینه 2 نظریه وجود دارد، عدهای معتقدند زبان داستان باید همانگونهای باشد که افراد حرف میزنند و گروه دوم میگویند ادبیات تعریفی دارد و ارزش گفتار به ادبی بودن آن گفتار است.
فراست با اشاره به اینکه نویسنده واقعی کسی است که بتواند بین گفتار معمولی و تبدیل آن به ادبیات و مرز دیالوگنویسی محاوره و تبدیل آن به دیالوگ رسمی، به گونهای عمل کند که واژه در دهان بچرخد، یادآور شد: در اینکه جمله وجه ادبی خود را حفظ میکند، من هم بپذیرم.
وی با بیان اینکه عامه نویسی، سادهترین شکل دیالوگ نویسی است، تصریح کرد: سعی کردم زبان غیرمحاورهنویسی را انتخاب کنم که به ادبیات نزدیکتر باشد؛ اگر هرجا دیدید که دیالوگ در دهان نمیچرخد، ضعف نویسنده است و تعارف هم نداریم.
فراست با اشاره به اینکه پدر خودم را درآوردم که ابوالفضل( پسردایی امیر که امیر او را دایی صدا می کند) با ادبیات تهرانی قدیم داش مشتی باشد، افزود: اگر اینگونه درنیامده باشد «نا مرده بر او نماز باید خواند».
وی ادامه داد: تنها کسی که در این داستان، واقعی است، شخصیت «دکتر» است که منظورم همان دکتر چمران بوده است.
فراست خاطرنشان کرد: اگر این داستان، ذرهای ایدئولوژیک باشد، بسیار از خودم بدم میآید چون جای این چیزها در داستان نیست.
وی افزود: خستگی من زمانی رفع میشود که ببینم کسی قصه را خوانده و خوب فهمیده باشد.
فراست با بیان اینکه ای کاش برگزاری این جلسات، زیاد باشد، خاطرنشان کرد: در دنیایی که به شدت زندگی ما را مشغول چیزهای دیگری کرده است، ای کاش برمیگشتیم به اصل و ذات خودمان که همان همدلی، دیالوگ و گفتو گو است.