سه شنبه 26 آذر 1392-22:37
نقاش برجسته مازندرانی:باید زبان فرهنگی خودمان را پیدا کنیم
در گفت و گو با رحیم مولاییان -نقاش برجسته اهل بابل- مطرح شد:نگاه من شاخص کردن زنانگی نیست/جزو نخستین هایی بودم که روی سقانفارهای مازندران پژوهش کردم.فرد موفق کسی است که بتواند تجربیاتش را از فیلتر ذهن خود عبور دهد.
مازندنومه، اشکان جهان آرای: کمتر کسی است که در هنر معاصر ایران به ویژه در نقاشی و هنرهای تجسمی با نام «رحیم مولاییان» هنرمند 53 ساله اهل بابل آشنا نباشد. وی که در حوزه تئاتر نیز از پیشکسوتان استان محسوب می شود، تاکنون ده ها نمایشگاه در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است و از دید بسیاری از کارشناسان هنری امروز به عنوان یکی از نقاشان صاحب سبک کشور مطرح است. با این هنرمند برجسته مازندرانی به گفت و گو نشستیم.
جایگاه نقاشی در مازندران را چگونه ارزیابی می کنید و هنرمندان استان در چه جایگاهی قرار دارند؟
امروز بهترین نماد یا شاخصه ای که می تواند بیانگر رشد کیفی نقاشی و هنرهای تجسمی در مازندران باشد، افزایش تعداد گالری ها در استان است. این نشان دهنده استقبال از سوی نسل جوان تر برای ارائه آثار است. یک راهکرد اقتصادی هم به همراه دارد و بیانگر این است که توجه مخاطب هم زیاد شد. چون گالری بدون مخاطب کارآیی ندارد.
از سوی دیگر در نگاهی کلی تر امروز در کشور و دنیا در حیطه ارتباطی بسیاری قدرتمندی قرار داریم. همین سبب می شود که شخصاً چیزی به نام هنر مازندران یا هنر استان های دیگر نشناسم. هنرمند شاخصی که در مازندران زندگی می کند، از جدیدترین اطلاعات هنری در سطح کشور و دنیا به واسطه رسانه ها آگاه می شود و دیگر چیزی به نام شاخصه و هنر تفکیک شده مازندران نداریم. شاید 3 دهه پیش این موضوع وجود داشت که به دلیل محدودیت ارتباطی بود. اما امروز این مرزها شکسته شد. برای همین شاید بتوان گفت یکی از علل رشد کیفی این هنرها افزایش ارتباط مخاطب با هنرمند و خود هنرمندان با یکدیگر است.
این را بیشتر باید مرهون تلاش های بخش خصوصی و آموزش های آکادمیک حرفه ای در استان دانست که در مازندران بازتاب خوبی داشت. به جرأت می توان گفت یکی از استان های تراز اول در کشور به لحاظ اقبال همگانی مازندران است. همین نشان دهنده این است که رشد کیفی فضای تصویری و هنری مازندران در زمینه هنرهای تجسمی خیلی بالاست و خوشبختانه امروز در مازندران احساس تنهایی نمی کنیم. حتی از تجربیات نسل جدید هم بهره می گیریم و آموزش می بینیم که سرعت رشد کیفی نسل گذشته هنر را می تواند بالا ببرد. سال گذشته 6هنرجوی من در تهران نمایشگاه انفرادی داشتند و این رویداد بسیار خوبی برای هنر استان است که فعالان هنرهای تجسمی آن در سطح کشور دیده شوند.
معمولاً یک بخش از عوامل پیشرفت در این حوزه ها فراهم شدن محیط و بستر است. چرا معتقدید بیشتر مدیون بخش خصوصی هستیم و چه خلائی در بخش دولتی حس می کنید؟
این خلاء تاریخی است و محدود به ایران نیست. جون هنرمند آوانگارد است و نظام ها این نگرش را کمتر می پذیرند.از طرفی سازمان های اداری در شهرستان ها فعالیت چندانی در این زمینه ندارند.حداکثر نامه ای می دهند که راه برای ادامه فعالیت باز باشد. سهمی در پیشبرد کیفی هنری ندارند. البته گمان می کنند که تعیین کننده هستند، در حالی که عملاً بازدارنده اند. کاش مدیریت ما دارای شناخت فرهنگی بود که نقش خود را درست درک می کرد. نقش مدیریت امروز جهت دادن ارزش های فرهنگی است. منِ هنرمند کیفیت را تعریف می کنم. اما مدیریت و جهت دادن این تعریف به مدیر مربوط می شود.
مدیر باید سرمایه گذاری و حمایت کند تا ایده هنرمند مطرح شود و آثارش در نقاط مختلف کشور و خارج از کشوربه نمایش درآید. امروز نسل جوان هنر ما ونگوک را بیشتر از «رضا عباسی» و «میرک» می شناسند. اینجا خلاء حضور مدیران احساس می شود. مدیریت نقش خود را نشناخته است که فضا برای ورود نگرش های دیگر هنری باز مانده است. هر چه هنرمند در مازندران بیشتر مطرح شد، آسیب های بیشتری را متحمل شد. نمونه بارز خودم هستم که اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان 5 سال است مجوز گالری من را بدون ارائه توضیح قانونی تمدید نمی کند. اینجا اگر کسی به نماد فرهنگ و هنر بومی تبدیل شود باید در یک گوشه بنشیند.
با این شرایط علاوه بر گسترش نگرش ها و تعاریف هنری، در پیشرفت آموزش هنری در مازندران هم سهم بخش خصوصی را باید بیشتر دانست؟
بله. ما در آموزش عملاً مدیون بخش خصوصی هستیم. در مازندران آموزش دولتی نقاشی نداریم که ای کاش داشتیم. خاطرم هست اوایل انقلاب تعدادی از هنرمندان بزرگ زیر پوشش اداره ارشاد بودند و حمایت می شدند. اما امروز این ادارات عملاً فعالیت شان به صدور مجوز فعالیت محدود شده است. آن هم نه مجوز کیفیت ارزشی کار، گاهی به دنبال نقاطی برای حذف هنرمند از صحنه هستند. در حالی که ما اهل همین دیار هستیم و دغدغه فرهنگی مازندران را داریم. هنرمند وقتی فهمیده نشود به ناچار از حیطه توجه اداری حذف می شود.
این موضوعات شامل همه هنرها می شود؟
بله. نگاهی به تئاتر استان هم بر این موضوع مهر تایید می زند. ما تئاتر استان را مدیون فعالیت بخش خصوصی و هنرمندانی هستیم که بدون چشمداشت به آموزش هنرجو و تولید آثار می پردازند. در جشنواره تئاتر امسال مازندران یک نمایش 12 جایزه را دریافت کرد. این اثر چه در بحث تولید و چه در بخش آموزش هنرمندان حمایت دولتی نشده بود. در عکاسی هنرمندان ما بهترین عکاسان را پرورش می دهند. این خلاء در همه حیطه های هنری استان مشهود است.
نگاهی به آثار شما داشته باشیم. در آثار شما برخی نمادها بیشتر جلوه دارند. زن یکی از این نمادهاست که بیشتر به چشم می آید و قرار است مفهومی را منتقل کند. دلیل این حضور چیست؟ زن نماد انسان است یا به تعریف جایگاه خودش می پردازد؟
طبیعتاً نقش اساسی آثار من انسان است. اما وقتی به انسان می اندیشم ناخودآگاه یاد فیلم «مادر» زنه یاد «علی حاتمی» می افتم. ما فکر می کنیم که جامعه ما مردسالار است. اما معتقدم مدیریت فرهنگی و درونی جامعه ما عملاً در اختیار زنان بوده و هست. اصطلاحی در حیطه نقد نظری به نام «آنیمه» و «آنیموس» وجود دارد که می گوید جنس زن و مرد در همه ما وجود دارد. یعنی همه ما یک لایه زنانه و یک لایه مردانه در وجود خود داریم.
معتقدم در فرهنگ ما لایه زنانه منسجم تر و قوی تر است. در فیلم «مادر» تعادل ارتباط خانوادگی دست مادر است و اگر بمیرد تمام شخصیت ها به هم می ریزند. پس او نقش اصلی را ایفا می کند. این شخصیت سازی را به این معنا به کار بردم. برخی اصرار دارند که نگاه من فمنیستی است. در حالی که کاری به حرف های دموکراتیک جهان ندارم. اگر زن و مرد نوعی رابطه را تعریف کردند که خودشان با آن کنار می آین، یعنی یک ساختار قابل قبول برای خود تشکیل داده اند و اینجا دیگر کاری به مسائل اعتقادی مکاتب مختلف غربی نداریم.
نگاه من شاخص کردن زنانگی نیست. بلکه مدیریت اجتماعی و هستی شناسانه است که در شخصیت زنانه فرهنگ خودمان قوی تر می بینم. خدای جامعه خودم را به زن نزدیک تر می بینم و معتقدم خداگونگی در ملاحت، گذشت و ظرافت زنانه بیشتر یافت می شود. آسمانی بودن های ما با چهره زنانه تصویر می شود. همین باعث می شود که در اماکن مذهبی زنان بیشتر حضور یابند و در زمان بروز حادثه مادران و مادربزرگان بابلی دست به دامان پیر علم بابل شوند و بار انرژیکی که در فضای مذهبی-آیینی ما وجود دارد را مدام در جامعه تزریق کنند.
شاید بیشتر از این که زن و مرد در آثار من اهمیت داشته باشند، نمادها که عناصر زیستی ما هستند و «آدم سیه وار» های چند لایه اهمیت دارند. خود زن ها نقش چند لایه ایفا می کنند. تعریف ما از زن ساده نیست. جمله «از دامن زن مرد به معراج می رود» از نظر اجتماعی شاید ساده باشد، اما عملاً جمله ظریف و دقیقی است. من هنوز فکر می کنم چون مادرم خیاط و بافنده خوبی بود، میل و علاقه به هنرهای تجسمی در خانواده به وجود آمد.
نمادهای نقاشی شما بیشتر انسانی هستند. یک سری موجودات مانند همان «آدم سایه وار»ها نیز در آثار شما دیده می شوند. ماهیت این موجودات چیست؟
اعتقادم این است که جامعه ما یک جامعه کاملاً آیینی است. کاسه ای مسی که در چشمه ای در دل کوه برای آب خوردن رهگذران وقف می شود ما را به گذشته و باورهای ما پیوند می دهد. «مارسل دوشان» می گوید: «از زمانی که هنرمند شیئی بی خاصیت را انتخاب می کند، آن شیء خاصیت هنری پیدا می کند.» عناصر موجود در آثار من از یک سو ریشه در بنیان های آیینی جامعه من دارند. جامعه ما یک جامعه کاملاً سوررئالیسم و فراواقعیت است. همیشه با یک نگاه متافیزیک سر و کار دارد.
بخش دیگر این عناصر ریشه در چندلایگی فضای اجتماعی ما دارد. به نوعی زلالیت ارتباط اجتماعی ما دچار سکته شده و همه چیز دستخوش لایه های ناهنجاری شد. این ها آسیب های فرهنگی است. برای همین آدم سیاه هایی که پشت این آسیب ها وجود دارند در آثار من زیاد دیده می شوند.
در آثارتان نمادهای بومی چقدر اثرگذار هستند؟
سال ها پیش جزو نخستین هایی بودم که روی سقانفارهای مازندران پژوهش کردم. چند هزار عکس گرفتم و به بیشتر سقانفارهای مازندران رفتم. در سقف تکایای خودمان تصاویر زیادی دیدم که منحصر به فرد هستند. در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 سقانفارها مسیر دید من در نقاشی را تغییر دادند و کمک کردند داشته های فرهنگی خودم را مطرح کنم.
امروز هیچ کششی ندارم که کوبیسم کار کنم یا به سوررئالیسم اروپا فکر کنم. چون دغدغه من نیست. رویا بینی های من با گل بابونه و عناصری که روی دیوارها و بازارچه ها و سقانفارهای ما وجود دارد شکل می گیرد. برای همین در یک دوره به یک باره همه این سبک ها را کنار گذاشتم و به حرف یکی از اساتیدم که می گفت: «همه این ها را آموزش می دهیم که بدانید انجام شده و آن ها را انجام ندهید» عمل کردم. به داشته های خودمان توجه کردم و از نمادهای بومی اطراف خودم الهام گرفتم.
به سبک ها اشاره کردید. برخی معتقدند رحیم مولاییان به یک استقلال در سبک رسیده است. آیا این موضوع را تایید می کنید؟
حیطه تجربه در دنیا انقدر گسترده است که دسته بندی سبکی کار دشواری است. برای همین می گویم نگاه در دوره ای نگاه متاثر از اطراف است. اما پس از آن دوره بازگشت به درون داریم. با کنار گذاشتن سبک های دیگر داشته هایم را نمی توانم پاک کنم. اما مسیر ذهنم را تغییر می دهم. فرد موفق کسی است که بتواند تجربیاتش را از فیلتر ذهن خود عبور دهد و به کنش و واکنش های خودش تبدیل کند. در 5سال اخیر منتقدان و کارشناسان عنوان کرده اند که مولاییان شیوه وز بان خودش را پیدا کرد و انسجام نگاهش را می توان در مجموعه آثارش دید. اگر این باشد ساده به دست نیامد.
نمی توانم بگویم امروز به تکامل رسیدم. اما معتقدم امروز به جایی رسیدم که آثارم دغدغه های شخصی خودم هستند و تا جایی که می توانم سعی می کنم هرگونه تاثیر را از هر سبکی که از جای دیگر آمده است دور کنم. باید زبان فرهنگی خودمان را پیدا کنیم. این ناگریزی ماست و گرنه حرفی برای دنیا نداریم. برای همین دوست دارم نوع نگاه من در چارچوب ساختار اندیشگی جامعه خود من شکلش را پیدا کند و همین جا ثبت شود. می توانم رفتار جدید داشته باشم، اما زیرساخت عناصر فکری خودم را حفظ کنم. من روی مینیاتور، سقانفارها، گلیم، فرش ایرانی و حتی نقاشی های دهه 40 که روی هنر سنتی کار کردند پژوهش زیادی کردم، تا جایی که رسیدم به هنر بومی منطقه خودم و روی اسن مساله متمرکز شدم. حتی به آنالیز آثار سفالگران جویباری پرداختم. از همه این ها به جایی رسیدم که نگاه و بینش خودم را ارائه می دهم. اگر صاحب سبک شدم جای خوشحالی است.
فکر می کنید امروز هنرمندان چگونه باید نمادهای بومی اطراف خود را ببینند و از آن بهره بگیرند؟
در جامعه ما تک گویی وجود دارد و کار گروهی کمتر مشاهده می شود. اگر 50 نفر به محیط پیرامون ما بپردازند شاید 50 تعبیر از یک موتیف به دست بیاید و این همان ارزش و رشد فرهنگی است. یکی از ویژگی های فرهنگ و هنر غرب همین است که در قرن 19 می توان ده ها نقاش امپرسیونیسم یا کوبیسم را نام برد. این بستر فرهنگی باید فراهم شود و لازمه آن تعامل هنرمندان است. اما بیش از 3 دهه است که در مازندران انجمن و نشست هنری نداریم. هنرمندان به شکل پراکنده کار می کنند.
در حالی که کار هنری یک کار گروهی است. هم مخاطب گروهی می خواهد و هم ارتباط بین هنرمندان را لازم دارد. فرهنگ به گفت و گو نیاز دارد. بزرگان ادبیات ما در کافه نادری دور هم جمع می شدند و گفت و گو می کردند. اما اینجا این اتفاق نمی افتد. اگر به جایی می رسیدیم که مدیریت ما هنرمندان را مازم به ارتباط با هم می کرد این بستر فراهم می شد.
راهکار لازم و مفید گفت و گوی بین هنرمندان است. باید هنرمند نسل جوان را وادار و متقاعد کرد که کمی زاویه دید خود را بچرخاند و یاد بگیرد که حتی در و دیوارهای محیط پیرامونش شایسته دیدن و پژوهیدن است. البته نسل جوان هم خودش باید تجربه کند. ما خوشحال می شویم که روزی در 50 هنرمند استان این نگاه وجود داشته باشد. علاوه بر فراهم بودن بستر از سوی مدیریت، خود هنرمند هم باید به این ضرورت و شناخت برسد. اگر ما هنرمندان و رسانه ها بوانیم حتی یک نفر را به این جامعه و نگرش اضافه کنیم کار خود را درست انجام داده ایم.
*این گفت و گو در همشهری مازندران نیز منتشر شد که برای بازنشر در اختیار ما قرار گرفت.