شنبه 18 تير 1384-0:0
جدايى پس از تصادف در جاده چالوس
برگي از از آلبوم جويندگان عاطفه iran-newspaper.
مدارس تازه تعطيل شده بود. براى اين كه كمى خستگى بگيريم، سوار بر خودرومان شديم و به سوى شمال راه افتاديم.
پسرم سعيد شش ساله بود و دخترم ليلا تنها ۴ سال و نيم داشت. ساعت ۹ صبح بود كه در جاده چالوس ماشين را متوقف كردم، نيم ساعتى را بچه ها به شادى پرداختند و من استراحت كردم. دوباره سوار ماشين ام كه پيكان قرمز رنگى بود، شديم. ساعت ۱۰ صبح ۱۹ خرداد سال ۶۸ بود كه از محور هزار چم در حال عبور بوديم كه يكدفعه كنترل ماشين از دستم خارج شد و به درون دره اى سقوط كرده و بيهوش شدم.
وقتى چشم باز كردم متوجه شدم روى تخت بيمارستان طالقانى در چالوس هستم. همسرم هم پس از حادثه بيهوش شده بود. بلافاصله سراغ دو فرزندم را گرفتم و متوجه شدم كه دو بچه ام مجروح نشده و در هيچ بيمارستانى نيستند. در حالى كه جست وجوهاى پليس براى يافتن بچه هايم آغاز شده بود فردى به پاسگاه مرزن آباد مراجعه كرده و دخترم ليلا را تحويل داده و گفته بود او را پيدا كرده است. دخترم پس از اين كه مرا ديد، خودش را در آغوشم انداخت و گفت: من و سعيد در خانه اى كه يك زن و مرد در آنجا بودند، بوديم. آنها به ما شام و ناهار دادند و صبح بود كه مرا پيش پليس آوردند.
او گفت: من و سعيد در خانه آن زن و شوهر با هم بازى مى كرديم.
پليس با حرف هاى دخترم به جست وجو پرداخت ولى كسى كه دخترم را به پاسگاه آورده بود آدرس نادرستى از خانه اش داده بود.
هرچه تلاش كردم و در منطقه جست و جو كردم بلكه پسرم سعيد را پيدا كنم موفق نشدم. از آن زمان تاكنون ۱۶ سال مى گذرد و پسرم سعيد الآن بايد ۲۲ سال داشته باشد، در تمام اين سال ها لحظه اى از فكر او كه نخستين پسرمان بود بيرون نيامده ايم و به ياد او و به آياتى از قرآن كه در كودكى حفظ كرده بود، آرام گرفته ايم.
كسانى كه در اين مورد اطلاعاتى دارند با شماره تلفن ۸۷۶۱۶۲۱ تماس بگيرند.