يکشنبه 2 مرداد 1384-0:0
ازطبيعت بياموزيم
حميرا محبعلي
چند روزي بيشتر باقينمانده است تا نخستين ماه گرمترين فصل سال هم پايان پذيرد. روزهايي كه پيش رو است همواره وهميشه، از آن زمان كه نظام آموزشي ما به سبك نوين پا گرفته ا ست، با واژهيي به نام فراغت عجين بوده است، بيآنكه مفهوم فراغت برايمان مفهومي تعريف شده، روشن و صريح باشد.
از قرار معلوم و به قاعده معمول، فراغت يعني، رهايي از آموزش و به زعمي ديگر نيز استراحت و آسايش پس از آموزش است؛ دوراني كوتاه كه با اميد به روزهاي شيرين آغاز ميشود اما در اغلب مواقع بيهيچ خاطرهيي كه طعم شيريني با خود به همراه داشته باشد، پايان مييابد.
آن قدر كه ميتوان گفت، فراغت هويتي مبهم است كه از آن فقط اين جمله استنباط ميشود: فصل مدارس به پايان رسيده است. تابستان آغاز شده و تا سال تحصيلي جديد دو سه ماهي باقي است.
سالها هست كه سال از پس سال ميآيد. فرزند دانشآموز من در انتهاي بهار و نيمههاي نخستين ماه تابستان، بساط كيف و كتابش را جمع ميكند تا در فرصت ديگر بگشايد، سالها از پي هم ميرود و ميآيد و فرزند دانشآموز من، گاهي در كتاب علوم يا زيستشناسي خود چيزي از طبيعت يا محيط زيست ميخواند و در شب امتحان به حافظه كوتاه مدت خود ميسپارد و تمام.
اگر فرصت دست دهد امسال حتما"به شمال هم خواهيم رفت. ويلاي اختصاصي كرايه شده كنار ساحل، در سفري حداكثر به مدت يك هفته، نقصانهاي موجود در طرح سالمسازي دريا سالها است كه قربانيان بسيار ميگيرد. پس دريا هم اكراه دارد، مابقي تفريح در مسير جاده تهران شمال است كه اگر جاده چالوس باشد يعني يك طبيعتگردي درست و حسابي!
اين سه برداشت در اغلب مواقع تمامي آن چيزي است كه از فراغت و تفريح فرزند ما در يك تابستان جواني زندگي برجاي ميماند!
تا به حال انديشيدهايم كه فرزند ما در اين سالهايي كه ميآيد و ميرود تا چه حد به شناخت محيط طبيعي اطرافش يا سرزمينش نيازمند است.
تخريب طبيعي، آنچه كه امروز ما با آن دست به گريبانيم، حاصل عدم شناخت ما از محيط اطرافمان است. ما، انسانهايي كه از نقصان شناخت آزردهايم و به همين دليل بيآن كه بدانيم خود، ديگران و محيط مان را آزار ميدهيم، حالا مسووليت اين را بر عهده داريم كه به عنوان سرپرست خانواده به روزهاي تعطيل فرزندان خود هم رنگ و بويي تازه دهيم؛ روزهايي كه از پتانسيل بسيار قوي براي شناخت برخوردار است، روزهايي كه ميتوان در گذر بهترين فصل سال براي شناخت طبيعت، فرزندان را با بسياري مفاهيم طبيعي آشنا كرده،اما متاسفانه عدم وجود برنامهريزيهاي مناسب در اين خصوص موجب ميشود تا بهترين فرصتهاي آموزش براي شناخت محيط زيست را از دست بدهيم.
اين عدم برنامهريزي موجب ميشود تا در آيندهيي نه چندان دور، تاوان آنرا بپردازيم همان طور كه هماكنون تاوان گذشتههاي خود را پس ميدهيم.
در ميان انبوه تقاضاهاي مختلف و متعدد، آگهيها و تبليغات و ... براي آموزش انواع هنرهاي كاربردي و غيركاربردي در فضاي زندگي، جاي آموزش طبيعي و مسائل طبيعي در آموزشگاهها همواره خالي بوده است.
فرزند ما در هر شهري كه زندگي ميكند، در قريب به اتفاق مواقع از جاذبههاي آن شهر خبر ندارد. به ندرت نام درختان آن را ميشناسد، يا نام را با درخت تطبيق ميدهد.
اين موضوع در خصوص پوشش جانوري هم صادق است. او از گربهسانان فقط گربه را ميشناسد و از سگسانان فقط سگ را.
پرندگان هم دو دستهاند،كوچك جثهها گنجشكند و بزرگ جثهها كلاغ.
روباه را هرگز نديده است مگر تصوير موجودي مكار در ذهن. حس ميكند، هرجا گرگي است محكوم به كشته شدن است چرا كه از گرگ فقط موجود درندهيي ميشناسد كه از افسانههاي كودكي به خاطر دارد.
فرزند ما، اگر بسيار همت كند، راه جاده چالوس را كم و بيش ميشناسد. او، نه از البرز درست چيزي ميداند، نه از زاگرس چرا كه در كلاس جغرافيا هم آنچنان كه دوستداشتني باشد، به او چيزي نياموختهاند.
او ببر را در قصهها و بر فراز قلهها ديده است اما نميداند كه ساليان سال است كه ايران ببري به خود نديده است.
طبيعت ايران دنياي آموختن است. دنيايي از پديدههاي عجيب و غريب تمامنشدني، دنيايي كه ميتواند به اندازه تمامي اوقات فراغت تا پايان عمر، زندگي ما را پر كند.
طبيعت ايران، دنيايي از آموزشهاي مختلف است كه نه تنها در فصل تابستان بلكه در تمامي فصول ارزش آن را دارد كه براي شناخت آن سرمايهگذاريهاي كلان انجام شود.
آمار نشان ميدهد كه در سالهاي اخير شمار خانوادههايي كه فضاهاي تفريحي زندگي خود را با گردش در طبيعت پر كردهاند با سيري صعودي روبه افزايش است.
طبيعت گردي براي پر كردن اوقات فراغت نه يك سرگرمي بلكه دارد به يك نياز اساسي روحي و رواني براي آرامش انسان تبديل ميشود.
براي اين امر اگرچه دير نيست اما بايد آهنگ شتاب حركت را بسيار سريعتر از پيش كرد، چرا كه صنعتي شدن نيز شتاب خاص خودش را دارد. اگر دير بجنبيم ديگر فرصتي براي آموزش نميماند. شايد بسياري پديدههاي طبيعي و زيستمحيطي به افسانه ببر هيركاني بپيوندد.
سرمايهگذاري در اين حوزه ، سرمايهگذاري براي زندگي و حيات است. شايد اين آخرين فرصتها باشد.
فرصتهايي كه حالا در مقياس ثانيه ارزش پيدا كردهاند و نميتوان منتظر ماند تا دستي معجزهگر به اين موضوع سروسامان دهد! خانواده مهمترين جايي است كه فرزند ما رفتار با طبيعت و احترام به آن را ميآموزد.(etemaad)