دوشنبه 25 مهر 1384-0:0
جنايت
غلام عباس شمس
اشاره:
مطلبي كه ميخوانيد، يكي از اين حوادث نادر است كه معلول عدم اعتقاد وباورهاي ديني و برخورداري از فرهنگ ضعيفي است كه در آن خانواده معناي واقعياش را از دست دادهاست، به اين اميد كه هرگز شاهد چنين حوادثي در كشورمان، نباشيم.
عكس برداري كمي طول ميكشد. جسد اول، دختري جوان است، سيزده، چهارده سال بيشتر ندارد. ازگوني كه خارجش ميكنند، آثار ضرباتي بر سرش، نشان از يك درگيري ميدهد. موسوي، مامور ادارهتشخيص هويت پليس آگاهي ساري عكسبرداري را كه تمام ميكند، جسد دوم را از گوني خارج ميكنند،دومي، زني است با بيش از سي سال سن، غير از خراشها و زخمها، آثار خون مردگي گردن، نشانميدهد پس از درگيري خفه شده است.
هنوز زمان زيادي نميگذرد كه توسط پليس 110 به پليس آگاهيساري اطلاع داده شد، روبه روي خيابان شصد دستگاه، باغبان باغي كه در انتهاي باغ سكونت دارد وجوددو گوني، كه در آن جسد دو زن هستند را ديده و اطلاع داده است، سرهنگ پاسدار، «قاسم حسني»رئيس آگاهي ساري، شخصا به همراه اكيپ بررسي صحنه جرم دايره تشخيص هويت پليس آگاهي ساري وسروان «عيسي فيروزي» رئيس دايره ويژه قتل و جرائم جنايي به همراه اكيپ كاراگاهان همان دايرهجهت بررسي، عازم صحنه قتل ميشود.
زماني نميگذرد كه قاضي «تقوي»، قاضي ويژه قتل و رئيس شعبهدو دادگاه عمومي ساري هم در صحنه حضور مييابد. بررسيها، آغاز ميشود. مقتولين داخل گوني، يكزن حدود 30، 35 ساله و يك دختر حدود 12، 15 ساله را كه سر و وضع ظاهري آنان نشان ميدهد كهاز كوليهاي اطراف هستند كه اغلب شان اسفند و كولك (به زبان محلي گلپر) دود ميكنند و با موهاي مشكرده و سر و وضع مشخصي گدايي هم ميكردند، پيدا ميكنند.
قاضي تقوي، پس از رايزني با سرهنگحسني رئيس دايره ويژه، دستورات لازم را داده و پس از ثبت صحنه قتل و تحقيقات لازم، اجساد كه مدتزيادي از قتلشان نميگذرد به پزشكي قانوني ساري جهت معاينه و تعيين قطعي علت مرگ، منتقل ميشوند،اكيپ، بلافاصله تحقيقات وسيعي را جهت شناسايي مقتولان، آغاز ميكنند. گروه اطلاعاتي اكيپ بابهرهگيري از عوامل فجر، متوجه ميشوند، زني با مشخصات جسد زن يافته شده، به همراه برادرزادهسيزده سالهاش، در حوالي بهشهر مفقود شدهاند. زن مقتول شده از طايفهاي است كه كوليان متكديهستند.
شوهر زن به ساري احضار ميشود. هنوز 24 ساعت از كشف اجساد نگذشته كه شعبان. ش، شوهرزن مفقود شده به سوالات سروان فيروزنيا، پاسخ ميدهد:
ـ همسرم رعنا، 31 ساله، ساكن «زاغمرز» با برادرزاده 13 سالهاش مهناز براي كار دو روزه از خانه بيرونرفتند و ديگه برنگشتند.
مشخصاتي كه شعبان ميدهد، با مشخصات دو جسد يافته شده، مطابقت دارد، به همين جهت شعبان راجهت شناسايي اجساد، به سردخانه پزشكي قانوني ميفرستند. شعبان اجساد را شناسايي ميكند و مشخصميگردد اجساد، متعلق به رعنا شكارچي مفرد 31 ساله و مهناز شكارچي مطلق 13 ساله هستند. با رايزنيسرهنگ حسني و سرگرد نيازي، مسئول اكيپ تحقيق، سروان فيروزنيا، اين بار تحقيقات را، به طرف راغمرزو پيرامون محل زندگي مقتول چرخش ميدهد و اين در حاليست كه نظريه پزشكي قانوني در مورد مهناز13 ساله ازاله بكارت او را يك هفته قبل از مرگ مشخص نموده است. تحقيقات نشان ميدهد رعنا، 31ساله، عمه مهناز بوده. رعنا با همسر و خانوادهاش در زاغمرز زندگي ميكردند، خانوادهاي كه همگيمتكدي و اغلب نيز معتاد بودند، و خود رعنا هم اعتياد داشته.
مهناز، با مادر بزرگش، زندگي ميكرده كه اونيز معتاد است، مهناز و رعنا، با هم به گدايي ميرفتهاند و هر دو نيز، از كوليان متكدي بودهاند، يعني درحين گدايي از فروش خرده مواد مخدر و در صورت لزوم اعمال خلاف، ابايي نداشتهاند. هر دو آنانساعت 8 روز جمعه از زاغمرز بهشهر به قصد روستاي طبقده، منزل داماد رعنا حركت كرده و جسد آنان،روز شنبه كنار باغي در يك جاده فرعي بن بست روبروي شصد دستگاه ساري، كشف ميشود.
از طرفي پدر و مادر مهناز نيز يك ماه است درتهران هستند.
روز آخر، آنان به همراه زني ديگر، جهتگدايي رفته بودند. معصومه، زن گدا همراه آنان،نيز به بازجوئي فراخوانده ميشود و دربازجوئياظهار ميدارد:
ـ آنان، گاهي همراه من به گدايي ميآمدند وبعضي روزها هم، همراه معصومه مادربزرگ مهنازبه گدايي ميرفتند. در روز جمعه، آنها، همراه«معصومه. ش» مادربزرگ مهناز رفته بود در حاليكه عوامل اطلاعاتي اكيپ، به زاغمرز و طبقده درتحقيقات نامحسوس ميپردازند و سرنخهايي ازافرادي كه با خانواده رعنا و مهناز، رفت و آمدداشتهاند به دست ميآورند، معصومه برايبازجويي با هماهنگيهاي قضايي، احضارميشود.
او در بازجويي ميگويد: «در روز جمعه،رعنا و مهناز از منزل خارج شدند و قصد داشتند بهطبقده بروند. من، بعضي روزها، همراه آنان به نكاو ساري ميرفتم، گاهي در پمپ بنزين فيروز آبادو گاهي هم در جاهاي ديگر گدايي ميكرديم.گاهي هم به روستاي عباس آباد ميرفتيم. روزپنجشنبه در عباس آباد، شخصي به نام اكبر با رعنا ومهناز، صحبتهايي ميكرد البته من فهميدم، چهميگويند ولي صحبت از دوستي و اين حرفهابود. بعد، اكبر و دوست همراهش، هر سه نفر ما راتهديد كردند. روز جمعه من منتظر رعنا و مهنازبودم كه به طبقده رفته بودند اما برنگشتند، بهدنبالشان به نكا، عباس آباد رفتم كه اكبر را ديدم.وقتي از او پرسيدم از رعنا و مهناز خبري داري؟
او اظهار بياطلاعي كرد، ولي گريه ميكرد.
اكبر، نامي است كه طبق اطلاعات نامحسوس،رفت و آمدهايي به منزل رعنا دارد. به همينعلت، شعبان. ش، شوهر رعنا مجددا احضار وبازجوئي ميشود. او در مورد رفت و آمد، بادوستان و آشنايانش، يكي از اسمهايي كه اعلامميكند، «علي اكبر. الف» 35 ساله ساكن عباسآباد است، تحقيقات غير محسوس كارآگاهان، بهسمت عباس آباد منحرف ميگردد.
در آنجا وزاغمرز، بين افراد محلي در مورد روابط غيرمعمولي اكبر و خانواده شعبان و همسرش رعناشايعاتي وجود دارد. ديگر شكي باقي نميماند كهاكبر يا در قتل دست داشته و يا از آن اطلاع دارد،مراتب به رئيس شعبه دوم، قاضي تقوي گزارشميشود. كه قاضي با ديدن مدارك اوليهكارآگاهان حكم جلب «علي اكبر. الف» صادر وعلي اكبر در منزلش دستگير ميشود. علي اكبر دربازجوئي پس از اين كه متوجه ادله و مدارككارآگاهان ميگردد، اعتراف ميكند:
من خانواده «شعبان. ش» را ميشناسم. سه بار«به منزل آنان، در زاغمرز رفته بودم. اين سه بارهم بنا به درخواست رعنا بوده. آنها با منزل مادرمرفت و آمد ميكردند. رعنا و مهناز را ميشناختم.هر دو معتاد بودند و مواد مخدر مصرف ميكردند،مادر و پدر مهناز را ميشناختم. آنها مهناز را بهمادر بزرگش كه مادر رعنا نيز هست سپرده وخودشان به تهران رفتهاند.»
اكبر چه ميگويد؟
در روز سه شنبه من، رعنا، مهناز و مادر رعنا رادر عباس آباد ديدم. رعنا از من درخواست پولكرد كه به او دادم. آنها مرا به زاغمرز برده كه شب،منزل آنان ماندم. رعنا، شوهرش، مهناز، و مادررعنا هم بودند، همگي ترياك كشيديم. اما پس ازمدتي شاهد مشاجره رعنا و شوهرش شدم و آنهاناگهان با هم شديدا دعوا كردند و به علت مداخلهمن، شوهر او، مرا از خانه بيرون كرد. بعد، شعبان بهعباس آباد آمد و گفت: به خاطر مسائلي كه نبايدفاش شود از من خواست كمك كند تا رعنا رابكشيم، من و او، هم نقشه قتل رعنا را كشيديم، روزپنج شنبه، در نكا يكديگر را ديديم. قرار گذاشتيممن در ميدان خزر ساري توقف كنم تا آنها بيايند،شعبان و مهناز و رعنا آمدند.
يك پيكان سواريدربست گرفتيم و به طرف جاده خزر آباد رفتيم.شعبان به آنان گفت ميخواهم خانه فاميلخودمان برويم. به طرف باغ در يك كوچه حركتكرده و از جاده كه دور شديم، من به رعنا حملهكرده با روسري خفهاش كردم. شعبان هم به مهنازحمله كرد و او را كشت، چون اگر او زنده ميماندباز راز شعبان فاش ميشد. جسدها را رها كرده وهر كدام به منزل خودمان برگشتيم.
اين اعتراف از نظر اكيپ و افسر پرونده دارايابهاماتي بود و آن چه در تحقيقات اطلاعاتي وتخصصي در محل و حتي صحنه قتل بود با همهمخواني نداشت. در حالي كه شعبان و علي اكبردر بازداشت بودند تحقيقات ديگري به طور غيرمحسوسي انجام شد كه نشان داد شعبان، در قتلدست ندارد. با ارائه مدارك جديد، بازجوئيمجدد از علي اكبر آغاز شد. در اين بازجوئيبالاخره علي اكبر اعتراف كرد:
ـ رعنا مرا تحت فشار گذاشته بود كه با همازدواج كنيم، از طرفي زنم به من بي اعتماد شدهبود و به حالت قهر از خانهام رفت. رعنا هم خيليمرا در تنگنا گذاشته بود كه حتما با او ازدواج كنم.اين بود كه به اتفاق برادرم اصغر تصميم گرفتيمرعنا را بكشيم.
روز پنج شنبه من، رعنا و مهناز راديدم. با هم به ميدان خزر ساري آمديم. هواتاريك شده بود. در آنجا با هم ساندويچخورديم. برادرم هم آمد. يك پيكان به طوردربست كرايه كرديم. به رعنا و مهناز گفتيمميخواهيم به يك باغ برويم و ترياك بكشيم. قبلاهم دو كيسه در آخر كوچه همان باغ گذاشتهبوديم. آنها را به داخل باغ برديم. در آلونكانتهاي باغ كسي نبود، يك دفعه من با يك چوب بهرعنا حمله كردم و بر سرش، ضربه زدم كه افتاد،بلافاصله با روسري خودش، خفهاش كردم.
برادرم، اصغر با مهناز درگير بود. با چوب به سرمهناز كوبيدم كه او هم افتاد. بعد من و اصغر(برادرم)، هر دو به اتفاق، مهناز را هم كشتيم. بعد،آنها را در كيسه هايي كه از قبل آماده كرده بوديمگذاشته و همانجا رها كرديم و رفتيم. نميخواستمبرادرم درگير شود براي همين دربازجوئي اول ودرست 12 روز پس از ارتكاب به قتل، علي اكبرالف، 30 ساله و برادرش علي اصغر به اتهام قتلرعنا و مهناز با قرار بازداشت موقت رئيس شعبهدوم دادگستري ساري و قاضي ويژه قتل، قاضيتقوي جهت تحقيقات بيشتر و بازسازي صحنه دراختيار كارآگاهان قرار گرفتند و قاضي از معاونتآگاهي استان، شهرستان ساري، رئيس آگاهيساري و رئيس دايره ويژه مبارزه با قتل و جرائمجنايي و اكيپ در گير پرونده به علت سرعت عملدر كشف قتل تشكر كرد.
چرا جرم؟
سرهنگ سيد «داود احمدي» مدير آگاهياستان مازندران در مورد اين پرونده ميگويد:
در كالبد شكافي يك ناهنجاري اجتماعي و يكجرم، عوامل مختلفي دست دارد. در اين پروندهبا جواني روبرو هستيم كه اين جوان هيچگونهسنخيتي با اين متكديان كه در جامعه به آنها«كولي» اطلاق ميشود ندارد. مقتولين از يكطايفهاند. اين طايفه، همانطور كه در پرونده بود،همگي گدايي را به عنوان شغل اول و اعمالخلاف ديگر را به عنوان شغل هاي جنبي انجامميدهند و ابائي هم ندارند كه اين خود، يكمعضل است و لازم است مسئولان زيربط در اينمورد اقدام لازم را انجام دهند، و نيروي انتظامينيز كمك كرده و اين معضلات از سطح شهرهاجمع آوري گردند.
به هر حال، قاتل با مقتوليناصلا سنخيتي نداشته، چون قاتل، علي اكبر،جواني كارگر و زحمتكش اما اسير در دام اعتياد وبا وجود داشتن همسري خوب و نجيب ازخانوادهاي اصيل و خوب، متاسفانه اسير هواهاينفساني و شهواني كه با يكي از همان كوليان كهعرض شد، ايجاد رابطه ميكند، آنهم با زنيشوهردار، در اينجا متاسفانه فاكتور مهم تري كهبايد به آن عميقتر پرداخت، فاكتور اعتقاداتمذهبي است، اگر كسي داراي اعتقادات مذهبيصحيح بوده و به وظايف شرعيش عمل كند، اينفرد به خودش اجازه انجام خيلي از منكرات رانميدهد و چنين فردي مسلما به زني متكدي كهداراي همسر و همچنين مشكلات عديده است رونميآورد.
اين فرد براي اساس و بنيان خانوادهخودش و ديگران احترام قائل است و همانطوركه اجازه نميدهد به حريم خانوادهاش، تجاوزشود به حريم ديگران تجاوز و تعدي نميكند.چنين فردي، همسر وجيه و عفيفه خود رانميگذارد و به سراغ زنان ديگر، آنهم چنين زنانيبرود. همچنين مسئله ديگر مواد مخدر است كهعامل بر هم خوردن خانواده ميشود كه متاسفانهبين برخي از جوانان ما شايع است. خانوادهها،لازم است به اين معضل، به چشم يك معضلخانمان برانداز نگاه كنند و با تربيتي صحيح،جوانان و فرزندان خود را از اين معضل دور نگاهدارند تا در چنين مهلكه هايي اسير نشوند، به هرحال، لازم است در جامعه نيز در مورد متكديانمخصوصا متكديان كولي بررسيهاي تخصصي وجامعه شناسانهتري صورت گيرد، چون متاسفانهاينان، لطمات فراواني برپيكر جامعه وارد ميكنند.جا دارد سازمانهاي زيربط بسيار جديتر با اينمعضل اجتماعي برخورد نمايند. (ksabz)