شنبه 30 مهر 1384-0:0

هر روز ِ من پُر از صدای پاهاست

چند شعر از ابوالفضل پاشا ، شاعر تنکابني


1

دیشب

قبل از تمام شب های پیش

به خواب رسیدم

حالا ولی خوابی شبیه صدا می بینم

 

دیشب را

مانند شب ها که گفته آمد

چهار بار تا کردم

زیر متکا گذاشتم

حالا ولی خودم میان صدا می پیچم

 

دیشب قرار بود کسی با کسانی

به خوابم بیاید

حالا ولی ساعت ِ صبح است

حالا ولي خواب مرا صدا کرده اند.

***

2

کلاغ : پَر

کسی که می سوزد کنار بایستد

انگشت: پَر

انگشت، دست، پا، همه جا

شقایق: پَر

به شقایق که می رسی بگو: پَر پَر

 

بعضی از نامه ها به مقصد نمی رسد

بعد از شقایق بنویسید: سابق

گاهی ما خانه های شما را پیدا نمی کنیم

این ها یعنی که نام های بعضی از کوچه ها

عوض شده است

 

شقایق ها که یکی پَر است ... دیگری پَر

کوچه ها نام شان شهید حسین خداپرست

حالا که شقایق ها همگی پَرپَر

تعداد کوچه ها کم آمده است

 

پس بیا کوچه پس کوچه های تازه ای بسازیم

نگاه کن:

کسی نمی آید!

چرا که این همه چیزها عوض شده است.

***

3

روزهامان

بین ما

نامه هامان همه فرسوده

 

عزیزم سلام و سخن  کوتاه!

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

روزهایم همه کاغذ!

مپرس،

حالم از این حرف ها گذشته است

اگر این سان که از تو بی خبر می مانم

روزهایم همه کاغذهایم سیاه!

 

بین ما هر روز

نامه ها همه فرسوده

ورق می زنم

شعری از ابوالفضل پاشا می خوانم

و بین ما

روزنامه ها همه فرسوده.

***

4

هر روز ِ من پُر از صدای پاهاست

از پله ها می گذرد

به خیابان می ریزد

در انبوه ِ ماشین ها مچاله می شود

 

 

شهر ِ ما پُر از ماشین های کوچک

و تو با کیسه‌ی زباله بیرون می روی

شهر ِ ما پُر از ماشین های بزرگ

من با زنبیلی از سبزی برمی‌گردم

و شهر ِ ما با همین بوق‌ ِ ماشین های کوچک است بزرگ می‌شود

 

 

من از خانه که خارج شدم

جریمه‌هایی از چراغ سبز یادم بود

قبض ِ آب و سکه‌های صنوق صدقه یادم رفت

و کاش اسکناس‌های من همگی با من می‌آمد

 

 

تو که از خانه می‌آمدی

پله‌ها یگی دو تا شمردی

در ِ خانه را باز تا ایستگاه ِ شلوغ دویدی

و با اتوبوس‌ها رسیدی که از روی بلیت می‌گذشت

 

 

شهر ِ ما خانه‌ی ما بین همین بوق‌ها گم می‌شود

شعر من از کاغذهای «آ-چهار» سر می‌رود

و من هرچه که شعر را ادامه می‌دهم

.بوق‌ها هم چنان ادامه دارد