پنجشنبه 10 ارديبهشت 1394-1:14

مدارا و مدنیت در حاشیه

 پزشکِ نازنین! ارزشِ خدماتِ شما هرگز از چشمِ کسی دور نمی ماند. مردم سپاسگزارِ شمایند ولی اگر دوست دارید زمامداران، اهلِ مدارا و مهربانی و پاسخگویی و دموکراسی باشند، به یاد بیاورید که زمامداران از آسمان نازل نمی شوند. شما بر ظرفیتِ وجودی تان بیفزایید.


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، اسحاق کشاورز: مهران مدیری در دهه ی هفتاد و حدود 15 سال پس از انقلاب، در تلویزیونِ ایران با برنامه های شاد پدیدار شد.

مدیریِ جوان و جویایِ نام، دیری نپایید که علاوه بر تلویزیون، در سینمای ایران نیز چهره شد.

او با گذرِ زمان و با اندوختنِ دانش و تجربه، وزن و اعتباری خاص به سینمای طنزِ ایران بخشید. از میانِ آثارِ این هنرمندِ نامبُردار، سه اثر بیش از بقیه درخشید: «شبهای برره»، «قهوه ی تلخ» و «شوخی کردم».

«شبهای برره» و «شوخی کردم» نقدِ فرهنگِ اجتماعی بود و «قهوه ی تلخ» نقدِ نهادِ سیاست.

در شبهای برره، مردمِ فرو ررفته در اعماقِ سنتهای بَدوی، به لایه های متراکمِ رفتارهای عُرفی متداول و جاری جامعه ی خود به شدت دلبستگی داشته و به هیچ روی به تحول و تغییر و دستاوردهای دنیای جدید، روی خوش نشان نمی دهند. آنها حتی در مواجهه با یک روزنامه نگار که از سرِ تصادف، در میانِ آنها رها شد، به استحاله اش پرداخته، نه آنکه هیچ اعتنایی به اندیشه و سخنانش نمی کنند که به مرور، او را وا می دارند چون آنان بخورد و بیاشامد و بپوشد و حرف بزند.

آنان حتی راهِ فرار را نیز بر این مهمانِ ناخوانده بستند تا از آنان به جبر و اکراه، زنی بستاند و اندک نشانه های مدنیت را نیز به زندانِ خاطره ببرد.

پیکارِ پیوسته ی اهالی بالا برره و پایین برره، ضعفِ شناختِ بَدویان را نسبت به قابلیت های دماغی و گفتاری انسان برملا می سازد؛ اینکه آنان چون نمی توانند با هم از سرِ خِرد سخن بگویند و چون قادر به استدلال و گفتگو نیستند، مدام با هم در حالِ نزاع و کشمکش اند.

در قهوه ی تلخ اما یک پژوهشگرِ تاریخ درباره ی سده های اخیرِ تاریخِ سیاسی ایران، مشغولِ تحقیق است که در همان حال، متوجه حلقه ای مفقوده در میانه ی دو سلسله ی سلطانی می شود.

بر این اساس تکلیفِ حکومت در یک دوره ی 5 ساله، نامعلوم است. دو محقق، در پیِ گره گشایی از این معمایند.

پژوهشگرِ نگون بخت که به دلیلِ ضعفِ مالی، کتابهایش را به حراج می-گذارد و در اوجِ تهیدستی، به دنبالِ رفعِ عطشِ تحقیقِ خود است، به یک دخترِ دانشجوی ارشدِ رشته ی تاریخ برمی خورد و موضوع را با او در میان می گذارد.

این دو با هم به ادامه ی تحقیق می¬پردازند. فقرِ دانش پژوه در این بخش، تلخی، گزندگی و واژگونگی رابطه ی معیوبِ دارایی و دانایی را می نمایاند.

سعدی می گوید: توانا بود، هر که دانا بود، ز دانش، دلِ پیر بُرنا بود

در اینجا اما، بینِ دانایی و دارایی، رابطه ی عکس وجود دارد. پیشرفت و بالندگی در دنیای متمدن، نتیجه رابطه ی سازنده ی دانشمندی و دارندگی است.

دو جوانِ محقق و دلداده برای کشفِ معمایِ تاریخی، متوجه ی وجودِ مورخی پیر و بِنام شده و به سراغش می روند تا گره از کارشان بگشاید. اقامتگاهِ مورخ، به کاخی پر از دالانها و پستوهای رازآلود شبیه است و صاحبِ آن، نمادِ همه ی خودکامگی های جاری. گویا همه ی ابعادِ خودخواهی و خودشیفتگی و خودکامگی در تار و پودِ روانِ این مورخِ پیر تنیده شده بود.

او خود، اصلاً تاریخِ خودکامگی بود که از درازنای گذشته های دور به اینجا و اکنون کوچ کرده بود. او دیکتاتورِ درونِ مردمی است که از زمانی به زمانِ دیگر و از مکانی به مکانِ دیگر جابجا می شوند.

او در درونِ تک تکِ ما جاخوش کرده است و هر گاه، فرصت بیابد، قامت برمی افرازد. او بختکی است که پیوسته بر سرشت و سرنوشتِ ما خیمه می زند. او کسی نیست جز درونِ خودِ ما. درونی که میلی مفرط به خودستایی و خودخواهی دارد.

او عجیب به ستایش و کرنشِ دیگران، محتاج است لکن هیچ علاقه و گرایشی به پذیرشِ کاستی ها و عیوبِ خود نشان نمی دهد. کمترین نقدی، او را برمی آشوبد. گویا او هیچ عیبی و نقصی ندارد بلکه سراسر خوبی و زیبایی است.

هر چه حُسن را نزد او باید جست و هر چه عیب را نزدِ دیگران. چه فرقی می کند؟ گاهی هم این دیکتاتور از اعماقِ وجودِ صنفی از اصنافِ جامعه ی مدرن برمی جهد! جامعه ی پزشکان!

آنان مگر چه عیبی دارند؟! آنان، سراسر خوبی و خدمت اند! آنان، سراسر حُسن اند! آنان از هر چه ایراد و اِشکال به دوراند و ساحتِ ارجمندشان مبرای از هر گونه خطا و نادانی!

چرا باید به این ساحتِ شکوهمند، جسارت کرد و آنان را آماجِ نقادی قرار داد؟! معلمان، دانشگاهیان، حوزویان، کارمندان، صنعتگران، پیشه وران، نظامیان و ... نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

آنان نیز پیراسته از هر خطایی و آراسته به انواعِ درستی ها و راستی هایند! گویا فقط زمامداران نباید و اصلاً حق ندارند خودکامه باشند! آنان باید مدرن و مدنی باشند! باید نقدپذیر باشند! باید پاسخگو باشند! باید دموکرات باشند و ... !

هموطنِ خوبِ من! پزشکِ نازنین! ارزشِ خدماتِ شما هرگز از چشمِ کسی دور نمی ماند. مردم سپاسگزارِ شمایند ولی اگر دوست دارید زمامداران، اهلِ مدارا و مهربانی و پاسخگویی و دموکراسی باشند، به یاد بیاورید که زمامداران از آسمان نازل نمی شوند و نیز از ژرفای زمین نمی رویند. آنان یکی از همین شمایانند. شما بر ظرفیتِ وجودی تان بیفزایید تا از هم افزایی انبوهِ ظرفیتهای اجتماعی بردبار و از دلِ زمینه ی صبورتان، مدیران و زمامدارانِ شکیبا و دموکرات برویند.

دموکراسی آن نیست که هر کس تحققِ آن را به التزامِ دیگران به شروط و موازینش متوقف کند. زیرا در این صورت، هر کس به انتظارِ دیگری خواهد نشست و نتیجه، آن خواهد بود که دموکراسی در دالانهای اذهان و آرزوها، سرگردان بماند.

ظهور و بروزِ دموکراسی، مشروط به پایبندی و التزامِ عملی تک تکِ شهروندان به موازینِ آن است. اثرِ هنریِ طنزِ مهران مدیری، می خواهد بینِ مدارا و مدیریت پیوند بزند. مُهرِ سکوت بر دهانِ خالقِ این اثر، تأیید و تقویتِ نامُدارایی مدیران است.

شما سهمِ خود را برای کاهشِ درد و رنجِ مردم، با افزایشِ ظرفیتِ نقدپذیری خود، اَدا کنید. مردمِ ما، هم به آگاهی بیشتر نیاز دارند و هم به خوشی بیشتر.

شما می توانید علاوه بر سلامتِ تن، به سلامتِ روانِ مردم نیز مدد برسانید. زمامدارانِ خودکامه ی قهوه ی تلخ از پشتِ کوهِ طبیعت نیامده بودند، آنان درست در پشتِ کوهِ خودخواهی های ما پنهانند. با کمترین زحمت، قله ها و سپس دامنه ها و دشتها را فتح می کنند. آنان نَفْسْ های خودمانند. نفسِ اژدرهاست، او کی مرده است، از غمِ بی آلتــی، افسرده است