چهارشنبه 14 دی 1384-0:0

هيچ‌كدام از پيروان نيما به راه نيما وفادار نبودند

«نيما» طبيعي ديدن در شعر را به شاعران آموخت.


علي باباچاهي-شاعر- اظهار داشت: آنچه مسلم است شعر فارسي گنجينه گران‌بهايي است كه در واقع معرفت شرقي را نشان مي‌دهد. در اعتبار ادب كلاسيك ترديدي نداريم، اما در اين هم ترديدي نداريم كه شعر كلاسيك فارسي در مقاطعي دچار تحجر و كليشه‌پردازي و رونويسي از دست همديگر شده است.
وي افزود: افزون به اين، بايد در نظر داشت كه قوالب كلاسيك هم ظرفيت‌هاي خاص بياني خودشان را داشتند. بنابراين نيما با توجه به حقايق جديد و نبض زندگي امروز دنيا و با توجه به محدوديت‌هاي قوالب كلاسيك شعر و نوعي اشباع‌شدگي و سنگ‌شدگي كه در جوانبي از شعر كلاسيك ايران به چشم مي‌خورد، دست به تحول زد.
باباچاهي ادامه داد: پيش از نيما تجربه‌هايي در زمينه شعر نو انجام شده بود، ولي نيما با توجه به شعري كه در دنيا مي‌گذشت، به خصوص شعر فرانسه و باز احاطه‌اي كه بر ادبيات كلاسيك فارسي داشت نياز به يك دگرگوني را احساس كرد. اين دگرگوني كه در واقع شكل جديدي را ارايه مي‌كرد، باعث شد روح عصر مدرن در قوالبي مدرن تجلي پيدا كند و ظرف و مظروف با هم تطابق بيشتري داشته باشند.
اين شاعر گفت: قبل از اينكه به شعر نيمايي بپردازيم، فكر مي‌كنم بايد بر محور نيماييت درنگ بورزيم. به اين معنا كه انقلاب نيما را در همه سطوح شعر امروز تعقيب كنيم. مثلا نيما را در كار شاملو و فروغ هم مي‌بينيم و در واقع انقلاب نيمايي باعث شد كه نگاه فروغ و شاملو و نگاه ديگراني كه از نيما تغذيه كردند، به طوري از او فراروي كنند.
وي افزود: اينكه شعر نيمايي در حال حاضر طرفداراني دارد يا نه، بايد با وسواس و دقت بگويم كه غرض از شعر نيمايي در اينجا شعري است كه به تساوي طولي مصرع‌ها عنايتي ندارد، ولي به لحاظ عمودي اصول عروضي را رعايت مي‌كند. بنابراين چيزي كه در اين كادر قرار بگيرد و هيچ‌گونه فراروي از وزن نيمايي و هيچ‌گونه تخطي عروضي از آن وجود نداشته باشد درحال حاضر كمتر مورد استقبال است. به همين دليل مي‌بينيم كه در محفل‌هاي حاشيه‌اي هنوز بر يك نوع خاصي از شعر نيمايي كه اشاره كردم مكث مي‌كنند و هرگونه عدول و فراروي از اين شيوه را مردود مي‌دانند.
باباچاهي ادامه داد: در واقع بايد گفت كه شعر نيمايي تكثير شده است و ديگر در يك شيوه يا قالب بياني مشخص كه سابقا زير عنوان شعر نو معرفي مي‌شد، نيست. بلكه ما تمام پيشنهادات نيما را در قوالب مختلف مي‌بينيم.
وي خاطر نشان كرد: نگاه نيما در فرم‌هاي متعدد متكثر شده است. مثلا اگر انقلاب نيما نبود، شعر بي‌وزني كه الان گفته مي‌شود، به اين شكل جا نمي‌افتاد. نگاه نيما هم در شعري كه از چند وزن تشكيل شده و هم حتي در شعرهايي كه از اوزان نيمايي خروج كرده‌اند، ديده مي‌شود. البته اين به اين معنا نيست كه نيما براي تمام ادوار شعر ايران، تئوريسين است. ولي نيما يك پديده شگفتي است كه مي‌شود از جسارت او استفاده كرد و آن جسارت را در شعر مد نظر قرار داد.
باباچاهي گفت: نگاه نيما در واقع يك فاصله‌گيري زيباشناختي از شعر كلاسيك ايران بود و اين موضوع را پاره‌اي از شاعران بعد از نيما به‌خوبي دريافتند.
وي ادامه داد: تمام شعرهايي كه تا حدود دهه هفتاد گفته شد، به تبعيت از نيما يا حتي در فراروي از شعر نيما، شعري است كه در «وضعيت مدرن» قرار مي‌گيرد؛ ما كاري به ضعف يا امتيازاتش نداريم. ولي در حال حاضر «شعر در وضعيت ديگر» قرار گرفته است. «شعر در وضعيت ديگر» مطلقا بي‌اعتنا به سنت‌هاي خودش كه نيما باشد، حركت نمي‌كند، اما يك فاصله‌گيري بينشي از وضعيت مدرن دارد. مثلا اينكه در امور اجتماعي و سياسي، سنويت‌گرا نيست و در شيوه نگارش تنها به روايت خطي اكتفا نمي‌كند.
اين شاعر گفت: به زعم نيما و نيما‌گراها شعر لزوما بايد داراي يك مركزيت باشد، اما «شعر در وضعيت ديگر» به اين اصل معتقد نيست و به چند مركزيتي در شعر هم اعتقاد دارد.
وي در پايان گفت: اين شعر گرچه واقعا وامدار نيما است، اما از آنجايي كه «شعر در وضعيت مدرن» دچار نوعي مطلق‌گرايي و يا نوعي جزم‌انديشي مي‌شود، «شعر در وضعيت ديگر» جزم‌انديشي و مطلق‌گرايي‌ها را به چالش مي‌گيرد.
هم چنين سيدعلي ميرباذل-شاعر- اظهار داشت: شعر نيمايي واقعا در انزوا قرار گرفته است و شاعران خصوصا شاعران جوان ما زياد به اين سبك توجه ندارد. البته دلايل متعددي در اين خصوص وجود دارد كه مي‌شود به آن اشاره كرد يكي از اين دلايل اين است كه بيشتر شاعران جوان ما به نوعي گذر از شعر كلاسيك نكرده‌اند و بدون آموختن وزن و قافيه و صنايع ادبي شروع به سرودن شعر بي‌وزن كرده‌اند.
وي افزود: اين موضوع خيلي مهم است كه شاعر يك گذر منطقي از سبك كلاسيك به شعر سپيد داشته باشد. ما مي‌توانيم با نيما و انقلاب ادبي‌اش آشنا شويم و به اين سبك روي بياوريم. خيلي از شاعران جوان حتي نام سبك‌هاي كلاسيك شعر فارسي را هم نمي‌دانند.
ميرباذل ادامه داد: مسئله ديگر خود شعر سپيد است. شعر سپيد باعث شده آن دسته از شاعران ما كه مي‌توانند نيماسراي خوبي باشند و مي‌توانند به نوعي به سبك نيما بسرايند، شعر نمي‌گويند. به خاطر اين كه خودشان را در شعر سپيد محصور كرده‌اند و اين محصور كردن هم دليل دارد به خاطر اين است كه فكر مي‌كنند در اين سبك فضا بازتر است و مي‌توانند عقيده‌شان را با كلمات بيشتر ارايه بدهند كه البته اين دليل، دليل متقني نيست.
اين شاعر گفت: كاري كه نيما انجام داد كار بسيار بزرگي در دوران ما بود، اما به اين معنا نبود كه نيما شعر كهن را ترك كرد. نيما حتي خودش قصيده، غزل و رباعي سرود. او در متون و شعر كهن كار كرد تا توانست به سنت شكني برسد. يكي ديگر از دلايلي كه فكر مي‌كنم شاعران ما به نيماسرايي روي نمي‌آورند، ضعف شاعران ما در نيماسرايي است.
وي اظهار داشت: نيما در اين سنت‌شكني يك سري قواعدي آورده است كه اين قواعد كار را سخت مي‌كند و من فكر مي كنم نيما بيشتر در اين سبك تمرين مي‌كرد تا شعر بگويد. شما اگر به شعرهاي نيما توجه كنيد مي‌بينيد حرف‌هايي كه به عنوان مانيفست دارد دقيقا منطق با شعرهايي كه سروده نيست.
ميرباذل خاطر نشان كرد: هيچ‌كدام از پيراوان نيما نتوانستند عقايد و طرز تلقي نيما را در شعر ادامه دهند، شاعران بعد از نيما نتوانستند به راه نيما وفادار باشند و دليل آن هم اين است كه آنها نمي‌خواستند زير مجموعه نيما باشند. آنها به نوعي مي‌خواستند خودشان زبان خاص خودشان را داشته باشند.
وي در پايان گفت: تنها كسي كه توانست شعر نيما را چه از لحاظ صورت و چه از لحاظ باطن درك كند، «مهدي اخوان ثالث» بود كه واقعا تكامل شعر نيمايي را مي توانيم در اشعار اخوان ثالث ببينيم و متاسفانه بعد از فوت اخوان شاعري نيامد كه به نوي مانيفست نيما را اجرا كند. (farsnews)