سه شنبه 18 بهمن 1384-0:0

شب به خير استاندار

يادداشتي از:محمود مهرآفرين


 مي گويند استاندار مازندرانی است و از شهرستان بابل ؛ پس مي توان گفت که مازندران را به درستی مي شناسد و با مصائب و مشکلات و معضلات آن آشناست . احتمالا از خانواده ای کشاورز و روستايی به اين مقام رسیده و حداقل مي تواند شب های گرسنه به خواب رفتن را بفهمد ، اگر نه باز حکايت همان آش است و همان کاسه ، چه ديگران هم بوده اند که دست بر سرهاي مان کشيده اند؛ اما طاقت يک روز عصرانه ميل نکردن را نداشته اند !

مديری خواست ملت است که درد مردم کشيده باشد پله های ترقی را همانند ملت طی کرده باشد و برای رسيدن به عاليترين مقام استانی از هيچ رانتی استفاده نکرده باشد . هميشه در مساجد و تکايا حکومت علی (ع) را مظهر عدل و عدالت بر ايمان معنا کرده اند و امروز شعار علی(ع) شعار مسئولان شده است . حداقل اين بود که عدل علی (ع) حتی مخالفانش را نیز در بر مي گرفت و حتي اجازه فعاليت را به آنها می داد تا جايی که حريم امن جامعه مسلمين را مکدر نکند و موجب دست درازی آنها نشود .

علی (ع) خوارج را که خود را مسلمان ترين مسلمانان مي دانستند و دشمنان خونی او بودند ، آزاد و به حقوق شان احترام گذاشت اما آن گاه که اين کينه عملی شد آنها را قلع و قمع کرد اما ما نه مخالف هستيم و نه کينه ای ، شايد منتقد باشيم اما منصفيم و البته خاک پاک ايران و مازندران را به همه جا ترجيح مي دهيم و چون اين احساس به ما دست ميدهد که مي توانيم کشوری امن تر و پيشرو تر داشته باشيم تمام تلاش خود را مي کنيم . استاندار را مورد خطاب قرار مي دهم و صبح بخيری نثارش می کنم اما چه کنم که حال شب است و نوشته هايم در تاريکی شبهای بی کسی و تنهايی .

من پسر داريوشم ، دختر کوروشم ، من فرزند اميرکبيرم ، من با ياد ميرزای جنگلی زنده ام ، من سيد حسن مدرس را دارم ، امام خمينی هميشه در ذهنم ثبت شده است و حماسه های ستارخان و باقرخان ، مصدق و نواب صفوی هميشه در يادم مرور ميشود ، من زاده همين انقلابم که اصلاح امور مهم ترين جرقه آن بود است .

 من از استانی برايتان می نويسم که کشتزارهای به چشم زيبايش طعم سختی را به من مي چشاند ، دستهای پينه بسته پدر کشاورز و کارگرم صبوری را به من می آموزد و کوه های ريشه دارش پايمردی ، دليری و جوانمردی و دريای بزرگ و غرانش پيشرفت و حرکت به جلو را به من آموزش مي دهد .

من از اعماق دل مازندرانی ها مي نويسم ، از ميان جماعتی غرق در مشکلات روزمره ، افسرده دلسرده ، از ميان جوانی کاری ، مستعد ،ساعی اما شکوفا نشده ، از ميان قشری زحمت کش و رها شده اين سطور را مرقوم مي نمايم ، مردمانی که کم ترين اهميت را در ادارات و نهادهای دولتی برايشان قائل نيستند ، در بانکها آخر صفند ، در ادارات سرگردان اتاق هايند و سوژه خنده کارمندانی که خدمت به خلق را فراموش کرده اند ، مردمانی که وضع مناسبی ندارند ، خسته از روزگار نصحيت و اندرز و شعار را ندارند ، زجر کشيده از زمينهای سر سبز ، نای دولا و راست شدن برای هر کارمندی را ندارند ، ساده اند و از اتفاقات روزگار و حقايق کشور اطلاعات درستی ندارند ، بی غل و غش همان که خيلی ها مدعی آن هستند .

سرزمين من مهد استعدادهاست ، سرزمين من مهد بزرگان است ، سرزمين من مهد شکوفه ها و گل های متنوع است ، سرزمين من سرزمين فراموش شده وطن است و اين را به هيچ عنوان شعاری بزرگ مپنداريد ، سرزمين من نگين خاک اين کشور است که با دريا ، جنگل و مردمان بی آلايشش جلايی خاص می يابد . استعدادها و ثروت های بالقوه ازکوه ، جنگل دريا ، جلگه ، چمنزار ، کشتزار ، باغ ها و قطعه قطعه خاک آن مي بارد اما تنها مردمان سرزمين من از اين همه ثروت بی بهره اند ، چه ، هر که بر مسندی از قدرت تکيه ميزند فکر جديدی برای پيشرفت ندارد ، برنامه های پيشنهادی را انحصارگری می پندارد و کارشناسان را به روزمرگی تشويق می کنند و بدتر از همه ، فريب تلاش ،جهد کوشش مردمان خسته مازندرانی ،کشاورزان هميشه کاری استان را مي خورند و بر اين باورند اين مازندران خود می تواند کشوری مستقل باشد !

 اما با کدام برنامه ، با کدام هدف ، با چه وسايلی ، با چه نگاهی ، با کدام مدير و البته هدر دادن منابعی که شايد کشورهای اروپايی آرزوی داشتن آن را دارند . مازندران تا به حال صحنه آمد و شد مديران درجه دوم بوده است که می خواهند سابقه دار شوند و تبديل به مديری عالی و در اين رهگذر تنها مدت کوتاهی را در استان سپری کردند که حتی برنامه های کوتاه مدت هم جواب نمی دهد . شاخص مديريتی مازندران 2 سال است که جای تـاسف دارد .

 استان من محل رفت و آمد مديرانی شده است که از پست هاي شان متعجبند ، مديرانی که عقيده ای به « خرد جمعی » ندارند ، مشاوره را دخالت مي دانند و انتقاد به نحوه عملکردشان را توهين می پندارند . مديرانی که حفظ وضع موجود را مهمترين اصل می دانند چرا که مديريتی ساکن را تجربه کرده اند نه مديريتی پيشرو را . ريسک در کارشناسان محلی از اعراب ندارد و همه سعی شان اينست و « باطن » هر چه که می خواهد باشد . اين نوع مديريت Formalist Manangment نام دارد ، مديريت قالبی ، مديريت فرماليته ، در قالب فرو رفته ، فرماليته عمل کردن ، مديريتی که برنامه ريزی برای توسعه پايدار برايشان معنايی ندارد ، نگران ميزشان هستند و مثلا امروز که مي بينند مردمی بودن مهمترين اصل است در تمامی مجامع مردمی پر رنگ تر از قبل پيدايشان شده است . مديريت خنثی ، درد بزرگ جامعه امروز ، درد بزرگ فرهنگ مديريتی ، آيا استاندار جديد قادر به ساختار شکنی خواهد بود ؟ شب چگونه می گذرد استاندار ؟

بارها از خود پرسيده ام چرا مازندرانی که در همين حال دارای مناصب بيشمار دولتی و حکومتی بدست مديران اين خطه است همانند اراک ، سمنان ، اصفهان ، عسلويه و حتی يزد از نظر صنعتی شدن پيشرفت نکرده است و از تعداد بيکران نه تنها کاسته نشده بلکه بصورت نگران کننده ای افزايش يافته است . مگر سرسبزی مازندران با صنعت رابطه ای مستقيم دارد و يا اينکه راه حلی برای تعامل اين دو وجود ندارد که مديريت هايی که وصف شان رفت که اين سرسبزی از بين خواهد رفت .

پس کشورهای کوچک اروپايی که زيبايی شان چندين برابر مازندران است چگونه بزرگ ترين کارخانه های صنعتی را در آن ديار احداث نمودند و زمينه رشد و تعالی مملکت شان را آماده ساختند ؟ آيا مديران فکری می کنند کارخانه يعنی آلاينده محيط زيست ؟! همين محيط زيستی که جنگل هايش با سوداگران چوب از بين ميرود ، دريايش با ويلاهای قدرت طلبان ساحلی ندارد و کوه هايی که نابود می شوند و رودخانه هايی که با برداشت سنگ هايش خطرناک ميشود ؟

به نظر میرسد احتياج به رنسانس بزرگی در سطح فکری مديران احتياج است . نبود اجماع مديران استانی و تصميم گيری های با ثبات و نيز مديريت های بی ثبات از جمله مشکلات استان ماست .

رنجی که ما از اين مسائل مي کشيم ، رنجی که کشاورز از مسئول مي برد ، رنجی که مسئول از مدير ميکشد لاينحل باقی مانده است . مگر کشاورزی که مهم ترين بخش زندگی مازندرانی هاست چه اشتباهی در داشت ، کاشت و برداشت خود داشته است که در اقتصاد کشورمان انواع و اقسام محصولات اهم از پسته ، سيب و گلابی به قيمتی گزاف در اختيارشان قرار ميگيرد و حال که نوبت به عرضه محصولات مردمان اين خطه رسيد همه مديران به فکر تثبيت قيمت ها و يا واردات محصولات کشاورزی می افتند ؟! محصولاتی که برنجش آوازه جهانی دارد ، مرکباتش در ايران همتا ندارد و . . . .استاندار ، سر بر بالين گذاشته ايد ، خسته ايد مي دانم !

اما نمی دانم چندين بار با کشاورز بر خورد داشته ايد و زندگي شان را لمس کرده ايد ، خانه ای حقيرانه ، وسايلی ابتدايی و فضای اندوهناک و سرد که مطمئنا مديران امروز ، طاقت يک دقيقه قدم زدن در آن را بر خلاف تمامی ادعا هايشان ندارند ، آری کشاورزی که در زمين کار مي کند ، ديسک کمر ، آرتروز گردن و واريس پا مي گيرد ، دست هايش پينه ميبندد و عضلاتش کم توان و کرخت می شود ، امروز راهی جز فرار از زمين ها را در خود نمي بينند ، او زمين هايش را بايد با قيمتی خوب بفروشد تا زنده بماند ، تا آبرويش حفظ شود تا فرزندانش را بتواند سروسامان دهد ، تا اندکی رنگ لذت را حتی برای چند روز ببيند ، طعم راحت زندگی کردن و ماشين داشتن ، خانه داشتن ، وسايل جديد داشتن ، سختی های روزگار تابحال مجال فکر کردن به اين موارد را به او نداده بود ، اصلا مهم نيست که چندی بعد سرايدار خانه خريدار باشد ، برايش هم چند دقيقه راحت زندگی کردن است ، حقيقتی تلخ است ، اما واقيت همين است ، نکته ای که فرصت طلبان و سودجويان متوجه آن شده اند و به درستی شرابط را درک کردند اما بانيان استانی به آن نرسيده اند و مديران بی توجه به آن در حال پاک نمودن صورت مسئله و فهم معلول هستند ، حال آن که علت فراموش شده است . برخورد با پديده زمين خواری و نسيمی که گذرا بود ، هر که خواست توانست زمين بخرد اما پس از عادی شدن وضعيت پروژه بزرگ مبارزه با زمين خواری کليد خورد ، الحق و الانصاف چند درصد زمين خواران شناسايی شدند ، آيا اين موضوع به جاهای باريک کشيده شد ؟استاندار عزيز !

کشاورزان مأموران تقدير مرد مانند ، کشاورزان زحمتکشان وطن اند ، همان هايی که فرشتگان بر دست های پينه بسته ، تاول زده ، سخت شده و حالا کم توانشان بوسه مي زنند و آنها را ستايش می کنند ، عملکردها چگونه بوده است ؟

دير وقت است ،بايد خوابيد ، فردا روز ديگريست ، شايد فردا فکری به حال شان شود ، فردا خدا کريم است ، نشد پس فردا ، چشمانمان

همچنان گرم خواب است ، مشکلات آن قدر زياد است که فرصت فکر کردن را هم گرفته است ، حالا وقت خواب است ، خواب های خوش آبادانی ؛ پس : شب بخير استاندار ! (vangnews)