شنبه 25 دی 1395-9:11
«السابقون الاولون» انقلاب
حجت الاسلام صادقی، نویسنده و محقق مازندرانی: آيت الله هاشمي رفسنجاني بيهيچ ترديدي مصداق بارز «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» ياران امام راحل بوده است که نهتنها بر قاعدين عصر مبارزه و انقلابيون پس از انقلاب رجحان دارد، بلکه حتي در ميان انقلابيون پيش از فتح نيز کسي در رتبه و جايگاه، به ايشان نزديک نبوده است.
مازندنومه؛ سرویس سیاسی، سيد محمود صادقي، نویسنده و پژوهشگر مسایل دینی، اهل آمل و ساکن قم: 1. توجه و تأمل در آيات قرآن کريم، گاه حقايقي را به انسان مينماياند که در نگاه نخست از ديده پنهان ميماند؛ در مثل، با تدبر و تدقيق در آيه دوم سوره مبارکه حشر، ميتوان به قدر، منزلت و اهميت «مسئله تقدم» و «سبقت در امور خير» نزد خداي متعال پي برد: «هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الحشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يخرُجُواْ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونهُم مِّنَ الله».
اين آيه چنانکه مشهود است، به «نخستين» شکست يهوديان توجه مي دهد که بهوسيله مسلمانان بر ايشان تحميل شده است؛ با اين تأکيد که چنين شکستي در باور هيچيک از دوستان يا دشمنان اهل ايمان نميگنجيد و يهوديان مدينه نيز خود را شکستناپذير مطلق مي پنداشتند.
توجه و تأکيد خاص قرآن کريم بر شرايط ويژه اهل کتاب ساکن مدينه، خود نشان اهميت اين تقدم و سبقت است؛ گرچه ميزان قدر و منزلت مسئله تقدم و سبقت را ميتوان از آيات ديگر قرآن کريم نيز استنباط کرد: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه: 10و 11).
بااينهمه توجه به اين نکته نيز خالي از لطف نيست که آنچه در قرآن کريم در باب سبقت و تقدم مطرح است، تنها در دايره تنگ «سبق زماني» محدود نميشود، چراکه سبقت زماني گاه معلول عوامل طبيعي است که از اين نظر نميتوان شرافتي براي آن در نظر گرفت؛ ليکن اگر سبقت زماني با فهم، تشخيص و شهامت عمل همراه شود، ملاک و معيار شرافت قرار ميگيرد، چنانکه امير مؤمنان (عليهالسلام) «نخستين» بودن در اسلام را فخر خود معرفي ميکند و نبي مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله) نيز در بيانات خود، حق تقدم ايشان را ارج مينهد: «إِنَ عَلِيّاً أَعْظَمُ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي حَقّاً، وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً، و...». (الامالي للطوسي، ص607)
2. اين نکته تاريخي از نظر دور نيست که نهضت اسلامي ملت ايران به رهبري و قيادت امام خميني (س)، در قرون اخير سابقهاي ندارد و با توجه به آنچه در بند نخست گذشت، مي توان گفت که اين انقلاب و رهبري فقيد آن بر همه قيامهاي ديني و مردمي ديگر در عصرهاي آينده سبقت دارد و بهگونهاي بايد همه قيامهاي لاحق را تحت رهبري امام راحل تعريف کرد. التفات به اين نکته ضروري است که اگرچه نهضت اسلامي مردم ايران با رهبري حکيمانه و مدبرانه امام راحل به انجام مقصود رسيد؛ ليکن در شکلگيري و تحقق يک نهضت، افزون بر همدلي و همراهي مردم، مؤلفه ديگري هم وجود دارد. اين مؤلفه، به دليل جايگاه خاص خود، «رکن دوم انقلاب» خوانده مي شود.
در تحليل انقلاب اسلامي ايران نيز بايد به نقش و تأثير اين مؤلفه توجه بيشتري مبذول داشت. به عبارت روشن تر، «انقلابيون نخستين» که نخستين بار نداي حقطلبانه رهبري نهضت را به گوش جان شنيدند و با تشخيص درست راه و شهامت خويش، به منويات رهبري نهضت، جامه عمل پوشاندند و راه ارتباط مردم و رهبري نهضت را هموار ساختند و در همه سالهاي عسرت، استقامت ورزيده، رنج زندان و شکنجه و تبعيد، و هجران از اهل و عيال را به جان خريدند، همان رکن دوم انقلاب اسلامي ايران محسوب مي شوند: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَئكَةُ أَلَّا تخَافُواْ وَ لَا تحَزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالجْنَّةِ الَّتىِ كُنتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30).
3. به جرأت ميتوان مدعي بود که علت اصلي عدم توفيق (ظاهري) حکومت علوي و در امتداد آن خلافت کوتاه امام حسن و در نهايت قيام حسيني (عليهمالسلام)، نبود يا فقدان انقلابيون نخستينِ وفادار يا تعداد اندک ايشان است؛ امير مؤمنان و امام حسن (عليهماالسلام)، چونان طبيباني بودند که راه درمان جامعه بيمار زمان خود را ميشناختند و البته داروي مناسب را نيز در اختيار داشتند؛ ليکن نبود دستياراني حاذق (که البته خود اين دستياران نيز بيمار بودند)، ايشان را از ايصال به مطلوب بازميداشت: «أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا» (نهجالبلاغه، خطبه 121).
با اين توضيح ميتوان علت اصلي عدم توفيق حکومت علوي و حسني (عليهماالسلام) را در «رکن دوم» و انقلابيون نخستين وفادار جستوجو کرد؛ چراکه در اين حکومت ها رهبري و زعامت معصوم در نصاب کامل قرار داشت و دشمن نيز اگرچه زيرک و حيلهگر، در صورت حضور ياران همدل، توان مقابله با ايشان را نداشت.
بيشک حرکت اسلامي مردم ايران را نيز، از قاعده کلي جدا نيست؛ به اين معني که اگر حکومت استوار بر عدالت معصوم (عليه السلام)، با از دست دادن رکن دوم خود، طعم تلخ شکست را مي چشد، حکومتي که بر پايه فقه مأثور پايه گرفته است هم (به طريق اولي) ميتواند، با وانهادن ارکان خود، ترکهاي شکلگرفته بر ديوارهاي خود را ببيند.
4. با توجه به نکات پيشگفته، علت عظمت و سترگي نام و ياد پيشگامان نهضت در قرآن کريم روشن ميگردد: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضىِ اللَّهُ عَنهمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ» (توبه:100).
در منطق قرآن کريم، همانگونه که عالم و جاهل در يک رتبه نمينشينند: «هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» (زمر:9)، مجاهدِ قائم نيز بر متهجّدِ قاعد برتري و رجحان دارد: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلىَ الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمً» (نساء:95) و به همين منوال انسان «انقلابي بعد از انقلاب» با آنکه پيش از آن جامه جهاد در برکرده و به وصف «انقلابي» ستوده شده، ، در يک رتبه و جايگاه قرار نميگيرد: «لَا يَسْتَوِى مِنكمُ مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُواْ وَ كلاً وَعَدَ اللَّهُ الحسْنىَ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير» (حديد:10)
5. به اين بيان در بررسي نهضت اسلامي ايران، به هيچ روي نميتوان، حضور کمنظير و جانفشاني بي بديلِ ياران مخلص امام را ناديده گرفت. مرداني باايمان که تا به امروز بر عهد خود با «امام»، «مردم» و «جمهوري اسلامي» باقي ماندند و رنج ناملايمات را در پناه شکوهِ پيشرفت و تعالي حکومت برآمده از نهضت، ناديده گرفتند.
مرحوم آيتالله هاشمي رفسنجاني در ميان ياران امام، در زمره مشاوران محرم و صاحبان سرّ امام جاي داشته است؛ نام اين مجاهد مظلوم با همه فراز و نشيبهاي نهضت گره خورده است؛ مردي که به تعبير رهبري معظم، براي پيشبرد نهضت بارها و بارها، تا پاي شهادت پيش رفته است.
مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني بيهيچ ترديدي مصداق بارز «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» ياران امام راحل بوده است که نهتنها بر قاعدين عصر مبارزه و انقلابيون پس از انقلاب رجحان دارد، بلکه حتي در ميان انقلابيون پيش از فتح نيز کسي در رتبه و جايگاه، به ايشان نزديک نبوده است. مجاهدي خستگي ناپذير که همه هستي خود را در سبد اخلاص نهاد و با خداي خود معامله کرد و در اين تجارت مربحه، از بذل جان و مال و آبرو دريغ نکرد و قريب به سه دهه، تلخ ترين زخمها را بر جان خريد و در اقيانوس وجود خود پنهان کرد و در نهايت نيز با عزت و اقتدار، بر دوش مردم داغدار و در پيش چشمان متحير بدخواهان خود، رخ در نقاب خاک کشيد.
نگارنده اين سطور بر اين باور است که تخريب ياران امام و رنج ديدگان نهضت (چون آيت الله هاشمي رفسنجاني)، و در نهايت از دست دادن ايشان، نهفقط تخريب چهره ايشان که وانهادن يکي از مهم ترين ارکان انقلاب اسلامي مردم ايران است که جز شکست نهضت، ثمر ديگري ندارد. کاش بينديشيم و زين پس غفلت نکنيم.