پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396-10:39

برگی دیگر از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم

اصول گرایان و پارادوکس رقابت اخلاقی

دکتر علی کریمی مله:  اصول گرایان با هر نتیجه ای در انتخابات، قدر مسلم اخلاق را باخته اند و خود را به مثابه کنش گری معرفی کرده اند که برای رسیدن به قدرت به هر ترفند و ابزاری متوسل می شوند و این ترجمان ماکیاولیسمی است که سال ها و بلکه قرن ها در نکوهش آن سخن ها گفته اند.


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، دکتر علی کریمی(مله)، عضو هیات علمی دانشگاه مازندران: اگر پارادوکس یا متناقض‌نما را هر گزاره ای بدانیم که با دیگر گزاره‌های قبلی همان نظریه یا رویکرد در تناقض باشد، یا وضعیتی باشد که عملیاتی شدن و تحقق یک بعد موضوع با طرف دیگر آن تعارض پیدا می کند. ایده این یادداشت این است که اصول گرایان برای انجام رقابتی پرشور، ناگزیرند دمادم در موج احساسات توده مردم بدمند اما دمیدن در این موج  با التزام آنان به قواعد اخلاقی تعارض پیدا می کند. یادداشت زیر ایده بالا و صورت مسئله را شرح می دهد.

      آنچه از خرداد 1392 تاکنون و به ویژه از زمان آغاز و شدت یابی رقابت های انتخاباتی، در اردوگاه اصول گرایان علیه نماینده اردوگاه تحول خواهی اعتدالی -آقای روحانی- رخ داده است، ترسیم یک نقشه شناختی پیچیده و طراحی یک منظومه احساسی است تا با بسیج احساسات توده های مردم، مانع ورود دوباره روحانی به پاستور شود.

برای دستیابی به این هدف، بازیگران متنوع جریان اصول گرا با تمام توان و در حرکتی هماهنگ، هرچند با لحن و بیانی متفاوت، کوشیده اند تا شخص روحانی، رویکرد و  شیوه مدیریت او را مسئله بزرگ جامعه و مسئله ساز برای آن معرفی کنند و از این راه منافع خود را مستتر و نارضایتی و اعتراض مردم را برانگیزند.

     آنان برای اینکه حامیان خود را شناسایی، جمع آوری و سازماندهی کنند و روح اعتراض، عصیان و احساس خشم علیه وضع موجود را در آنان بدمند، ناگزیرند چارچوب های معنایی و ادراکی نوینی را تعریف کنند و تعریف مشترکی از مسأله بزرگ اجتماعی و سیاسی ارائه دهند.

برای رسیدن به هدف خود به طور ناروا روحانی را نماد و مدافع وضع موجود و خود را منادی تغییر و پیشگام تحول خواهی معرفی می کنند تا از این راه  ناظران و منتقدان را تحریک، خفتگان را بیدار و مخاطبان را بسیج کنند.

اصول گرایان در مرحله اول که می توان آن را مرحله تشخیصی نام نهاد، می کوشند افراد جامعه را متقاعد کنند که شرایط فعلی دشوار، نفس گیر، ناموجه، غیرقابل دفاع، تحمل ناپذیر و غیرعادی است که هرچه سریع تر  باید حل و رفع شود.

      در مرحله دوم در صددند نگاه و احساس منفی و خشم آلود اعضا و هواداران شان را نسبت به فرد یا افرادی که مسئول ایجاد شرایط ناعادلانه و طاقت فرسای کنونی معرفی می کنند، برانگیزند.

اصول گرایان صریح تر و بی پرواتر از هر زمان دیگری روحانی را مسئول مستقیم نارسایی ها، نابرابری ها و بی عدالتی های موجود در جامعه و در نتیجه شایسته سرزنش معرفی می کنند و  می کوشند با بسیج احساس بی عدالتی، ناکارآمدی، خسته و بسته خواندن دولتش، بر خرمن روح مخاطبان آتش نفرت برپا کنند.

آنان برای بسیج حداکثری مردم و برانگیختن تندترین خشم و تنفر علیه هدف خویش، حتی به بهره برداری و واردکردن شوک های اخلاقی به جامعه نیز متوسل می شوند. مانند بهره برداری از حادثه کارناوال عصر عاشوا در سال 1376 برای بسیج احساسات مذهبی مردم بر ضد آقای خاتمی یا استفاده از حادثه انفجار معدن در استان گلستان به مثابه یک حادثه غیرمنتظره و غیرمتعارف، تا خشم و عصبانیت اخلاقی مردم را نسبت به هدف سیاسی تحریک کنند.

وقتی دو مرحله نخست به خوبی طی شد سرانجام مرحله انگیزش را کلید می زنند تا موج مخالفان احساساتی را به سوی رفتار سیاسی مطلوب که همانا حرکت جنبش گونه به سمت صندوق های رأی است، هدایت و نتیجه دلخواه را رقم بزنند.

بدیهی است که برداشتن گام های اول و دوم بر عهده نامزدهای اصول گرای انتخابات ریاست جمهوری و دستگاه عریض و طویل احساس پروری و نفرت انگیزی سیاسی پرشمارشان است اما گام سوم با مردم است که از خرداد 76 تاکنون نشان داده اند که موم دستان اصول گرایان نیستند و این بار نیز آزمونی سخت در پیش دارند.

     اما پارادوکس اینجا ظهور می کند که منطق بسیج احساسات حکم می کند نامزدهای رنگارنگ اصول گرایان حاضر، نه تنها این روند احساس انگیزی را متوقف نکنند، بلکه بر شدت و سرعت آن بیفزایند و  در روانه کردن سیل اتهامات و انتسابات ناروا به آقای روحانی که هدف اصلی سیاسی آنان است، از یکدیگر سبقت بگیرند. آنان که خود را نماد اخلاق و دیانت می دانند، برای دستیابی به هدف پیروزی و کسب کرسی قدرت، مرزهای اخلاق، انصاف و مروت را درمی نوردند و راست گویی را به قربانگاه می برند.

آنان با ترفندهای غیراخلاقی می کوشند از مسئولیت پذیری و پاسخ گویی طفره بروند و سهم خود را در ایجاد نابسامانی های کنونی مانند بیکاری، اعتیاد، رکود، حاشیه نشینی، فساد و دهها آسیب دیگر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، کتمان و ذهن جامعه را دستکاری و منحرف کنند.

آنان با به مسلخ بردن انصاف که عنصر مفقود رقابت سیاسی کنونی است، ضعف ها را برجسته و از کنار نقاط قوت و کارنامه مثبت روحانی عبور می کنند و آن ها را به حاشیه می کشانند.

آنان که در حقیقت به دلیل سال های طولانی مدیریت در سطوح عالی اجرایی و نظارتی باید در جایگاه متهم بایستند و از کارنامه ضعیف و سراسر پرسش برانگیز هشت ساله دولت خود و آسیبی که بر روح و جان و جیب  و توان جامعه زده اند، و زخم ها و دردهایی که بر آن تحمیل کرده اند- که قطعاً یک دوره چهار ساله برای ترمیم و بهبود آن زخم ها و درمان آسیب های وارده کافی نخواهد بود- دفاع کنند، در مقام مطالبه جویی و پرسش گری برآمده اند و نقش عوض کرده اند.

آنان که خود پیشگام، طراح و مجری پروژه پیچیده قطبی سازی، رادیکال کردن فضای سیاسی، تمایزگذاری، شکاف سازی و صف بندی های غیرواقعی، نفرت پراکنی سیاسی و احساس پروری در جامعه به منظور حذف دموکراتیک روحانی هستند، وقتی با پاسخ آقای روحانی روبرو می شوند، بر می آشوبند و فریاد می کشند که پروژه رقیب هراسی کلید خورده است، در حالی که روحانی به درستی رقیب شناسی را در دستور کار خود گذاشته است.

خلاصه سخن اینکه اصول گرایان با هر نتیجه ای در انتخابات، قدر مسلم اخلاق را باخته اند و خود را به مثابه کنش گری معرفی کرده اند که برای رسیدن به قدرت به هر ترفند و ابزاری متوسل می شوند و این ترجمان ماکیاولیسمی است که سال ها و بلکه قرن ها در نکوهش آن سخن ها گفته اند.

ظهور گونه های نوین ماکیاولیسم در لباس، چهره  و بیان جدید به هوشمندسازی و روشنگری بیش از پیش نیازمند است. انسان های هوشمند ارزش زمان را می دانند و امور مهم امروز را به فرداها واگذار نمی کنند.