يکشنبه 14 آبان 1396-9:32

«روایت آخر» به روایت عبدالله روحی

محمد علی تقی زاده پاسندی، به مناسبت 23 آبان، نهمین سال درگذشت استاد عبدالله روحی، از این شاعر و نویسنده ساروی روایت می کند.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، محمدعلی تقی زاده پاسندی: کتاب "روایت آخر" (ساری: انتشارات پژوهش های فرهنگی، چاپ اول،1391) مجموعه ای است از دست نوشته های عبدالله روحی که بیشتر آنها در پنج سال آخر عمر ایشان به رشته تحریر در آمده و به همت و کوشش دکتر جواد روحی(تنها فرزند عبدالله روحی و از چهره های برجسته صنعت برق در ایران و جهان) به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل پنج بخش از جمله : 1- یادمان، برررسی احوال و... 2- آنچه در انجمن ادبی سروینه گذشت 3- روایت ها 4- سروده ها 5- نامه ها می باشد که به همت اعضای انجمن ادبی سروینه به صورت هفتگی بررسی و گزینش شده و در کتابی به نام "روایت آخر" به چاپ رسیده است.

در این مطلب کوتاه به شرح مختصری از زندگی و حوادث مهم به یادمانده از مؤلف "روایت آخر" با تکیه بر مطالب مندرج در کتاب پرداخته ایم.

عبدالله روحی فرزند شیخ اسدالله روحی(1317-1252خورشیدی) و نوه علامه محمدحُسین روحی، در17 آبان 1291 خورشیدی در شهر ساری به دنیا آمد.

شیخ محمدحسین، نخستین فرزند حاج محمدحسن بود. خانواده ی حاج محمدحَسن(پدر شیخ محمدحسین) از قرن دوازدهم خورشیدی در ساری سکونت داشتند.

حاج محمدحسن 114 سال زیست و در کنار پدر به پیشه ی تجارت مشغول بود. حجت الاسلام اشرفی که در بارفروش ساکن بود و مرجع بسیاری از مردم مازندران و خراسان بود از حاج محمدحسن در بسیاری از امورات شرعی کسب اجازه می کرد.

آیت الله کوهستانی(کوسانی) نیز شاگرد شیخ محمدحسین روحی بود. شیخ محمدحسین در امامزاده عباس ساری بعد از 77 سال زندگی دفن شد. بعد از او شیخ اسدالله روحی در راه پدر گام نهاد. عبدالله فرزند شیخ اسدالله است. شیخ اسدالله در سن 65 سالگی در سال 1317 خورشیدی در ساری درگذشت و در ملامجدالدین ساری دفن شد.

عبدالله تحصیلات ابتدایی را در خانواده و مدرسه فرا گرفت. در سال 1314خورشیدی پس از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی به خدمت سربازی رفت. پس از آن در آموزش و پرورش استخدام و معلم کلاس پنج ابتدایی و سپس مدتی در دادگستری شاغل شد.

در همین زمان در امتحان سردفتری اسناد رسمی قبول شد و دیپلم گرفت و در سال1330 در کنکور دانشگاه جزو نفرات مقدم پذیرفته شد.

در سال1336 از دانشگاه الهیات تهران در رشته معقول فارغ التحصیل شد و به ساری برگشت و سردفتر اسناد رسمی شد. در اواخر دهه هفتاد با حدود40 سال سابقه کار به افتخار بازنشستگی نائل شد.

او در کارهای عام المنفعه زیر نیز مشارکت فعال داشت :

1-    عضویت در انجمن ایالتی مازندران
2-    عضویت در جمعیت هواداران صلح
3-    عضویت در شورای حفاظت آثار باستانی مرکز استان مازندران
4-    عضویت در کمیته تربیتی آموزش و پرورش استان مازندران
5-    عضو مؤسسین کتابخانه ساری
6-    عضو و رئیس هیأت امنای امامزاده عباس ساری
7-    مؤسس مدرسه سقندین کلا
8-    مشارکت در بازسازی بقعه ملامجدالدین
9-    همکاری در تأسیس هلال احمر ساری
10-    مشارکت در برپایی و اداره جلسات شعر و ادب ساری
11-    مدیر و مؤسس روزنامه پیک شمال
12-    تلاش در تأسیس دانشگاه پیام نور ساری
13-    اقدام به تهیه و پیگیری سی ساله جهت تأسیس کتابخانه علامه روحی
14-    مؤسس مجمع ادبی سروینه

عبدالله روحی نخستین شعرش را زمانی سرود که در کلاس ششم ابتدایی مشغول تحصیل بود. کتابهای زیر نیز از ایشان ثبت ملی شده یا به چاپ رسیده است :

1-    شراره های عشق و احساس ( مجموعه شعر)
2-    اشک شوق ( مجموعه اشعار، ساری: چاپخانه پوریا، 1369)
3-    روایت خاطرات ( نثر و نظم قرن چهاردهم، 1379)
4-    بعد از نود ( نثر و نظم قسمت دوم روایت، 1382)

عبدالله روحی، مسلمان بود و شیعه و به پیروان ادیان الهی دیگر احترام می گذاشت و از خرافات دوری می جست. او نمازش را هرگز ترک نکرد و همواره نوشته هایش را با نام خدا آغاز می کرد. آزادمنش، وطن پرست و ایران دوستی پابرجا بود. همیشه ظاهری آراسته و پاکیزه داشت. در بیرون از منزل لباس رسمی می پوشید و با کت و شلوار و کراوات و کلاه ظاهر می شد.

عبدالله روحی در سن 27 سالگی با دختری خانزاده که 18ساله بود وصلت کرد و صاحب فرزند پسری به نام جواد شد. این ازدواج به دلیل تفاوت دیدگاه ها و طرز فکر بعد از 5 سال به جدایی انجامید و عبدالله بعد از به تنهایی همتش را برای تربیت تنها فرزندش (جواد) به کار گرفت.

دکتر جواد روحی

دکتر جواد روحی، در سال1321 خورشیدی در ساری به دنیا آمد و در سال 1344 فوق لیسانس برق را در تهران و در سال 1981 نیز از پاریس درجه دکترای برق گرفت. دوره فوق تخصص خود را در سال 1986 در فرانسه گذراند. از سال 1346 تا 1362 در وزارت نیرو و در شرکت برق منطقه ای مازندران استخدام بود. 

از سال 1362نیز استادیار دانشکده فنی و مهندسی بابل شد. او عضو شورای جهانی سیستم های بزرگ برق (سیگره) نیز می باشد. در بسیاری از همایش های بین المللی به عنوان ارائه دهنده مقاله یا داور حضور داشته. 

او دارای همسر و دو فرزند به نام های آرش و مریم است. آرش در ساری در رشته پدر مشغول به کار است و مریم با شوهرش در ملبورن استرالیا در کلینیک لیزر درمانی مشغول به کار است.

عبدالله روحی، دوستان بسیار نزدیک و صمیمی در سطوح مختلف داشت. رجال سیاسی مانند رضا تجدد مترجم الفهرست ابن ندیم، آیت االله زاده مازندرانی، دکتر سنگ، دکتر کاسمی، صفایی، زنگنه و نویسندگان و شاعران و ادیبان زیادی از جمله جواد فاضل، جمالزاده، محمد قاضی، مهدوی، دکتر صاحب الزمانی، قوامی، صیرفی، ذاکری، حجت الله حیدری سوادکوهی، یدالله منتظری لمراسکی، احمد داداشی و ... پزشکان ادیب و دانشمندانی مانند : دکتر یدالله فاضل، دکتر روستا، دکتر سعیدی، دکتر مجیدزاده و ... عالمان و محققانی مثل دانش پژوه، علی روحی، دکتر رضا داوری اردکانی، داناسرشت. امرای نظامی اندیشمند و فرهنگی نظیر سرهنگ درویش، تیمسار طاهری، قضات عالی رتبه در سطوح بالای مراجع قضایی، دیوان عالی کشور و مستشاری: دکتر احمدی، کاظمی، وحدت، لاریجانی، رئیس زاده، مدرس، کلو الیان، برومند، غفاری، سعادتمندی، غلامعلی تبار و دوستانی صمیمی در وادی هنر داشت که برخی از آنها در بعدازظهرهای سه شنبه هر هفته در انجمن ادبی سروینه در ساری او را همراهی می کردند( این انجمن در دهه80 خورشیدی بنا شد و همچنان به همت دکتر جواد روحی دایر است) .  

استاد حجت االله حیدری سوادکوهی در وصف عبدالله روحی سرود :

یکی باید کند این ورطه نوحی
که در توفان توانی زد صبوحی
ز توفان ها برون آمد سرافراز
گرامی مرد "عبدالله روحی"

عبدالله روحی سرانجام در 23 آبان 1387 در سن 96 سالگی درگذشت .

روایت عبدالله روحی از سردار جلیل

لطفعلی خان کلبادی(از بزرگترین مالکان و ثروتمندان مازندران که در ساری ساکن بود) معروف به سردار جلیل در میان ایل خود در روستای کلباد به دنیا آمد. سردار جلیل با همدستی برادرش، جعفرقلی بیک سرکرده ایل کلباد را کشت و در بابل در منزل حجت الاسلام اشرفی متحصن شد. سردار جلیل با وساطت حجت الاسلام اشرفی مورد عفو گرفت. اما خوی ستیزه گری در او خاموش نشد و همچنان به هر نوع جنایتی دست می زد. آدم کشانی که تحت فرمان سردار جلیل بودند به دستور او در تپه تاریخی "نارنج باغ" نکا چاهی حفر کردند و هرکسی را که می کشتند در آن چاه می انداختند.

سردار جلیل حتی هژبرالدوله(قاسم خان) را تحریک کرد تا عموی خود یعنی اعظام الملک(عسکر خان) را که مالک و سرپرست منطقه وسیع زاغمرز بود را بکشد. ولی قاسم خان بعد از این اقدام از عمل خود پشیمان شد و در پی انتقام از سردار جلیل بود. تا اینکه روزی سردار جلیل بدون اسلحه و به همراه نوکرهای خود به روستای طوسکلا در نکا و منزل حاجی فضل الله روحی می رود.

در این زمان، شیخ محمدحسین روحی یعنی برادر حاجی فضل الهس نیز در طوسکلا بود. قاسم خان از حضور سردار جلیل باخبر می شود و در کمین می نشیند. در اثر گفتگوی شیخ محمدحسین با قاسم خان او از فکر حمله و انتقام عقبگرد می کند، ولی کینه سردار جلیل و انتقام از او همیشه در دلش بود.

به روایت عبدالله روحی، "سردار جلیل مردی دَنی، قسی و خسیس بود". سردار جلیل ددمنشی را به جایی رسانید که حاجی امجد پسر بزرگ خود را که سهم الارث مادرش را از او مطالبه می کرد به وسیله حسین خان و حبیب که از کلباد به اطرب نکا آمدند خفه کرد و از بین برد .   

بعد از مرگ سردار جلیل، چراغعلی خان امیراکرم( پسرعموی رضا شاه) قصد دست درازی به اموال او را داشت. او حتی اقدام به خواستگاری از آخرین همسر سردار جلیل به نام بتول خانم وزیری نمود که جواب مساعد نشنید(البته این زن باوقار و نیکوسیرت، خواستگار دیگری به نام علی نقی خان رمدانی ملقب به امیر دیوان، خان نامدار رمدان هزارجریب نیز داشت). جواب منفی بتول خانم به امیر اکرم موجب شد امیراکرم موجبات حبس او در زندان قصر را فراهم کند. خانه ی کلبادی که امروزه به عنوان موزه میراث فرهنگی در ساری در آمده است توسط سردار جلیل برای آخرین همسر خود بتول خانم ساخته شده بود (از طرفی بتول خانم خاله ی منوچهر خان کلبادی نیز بود) .

روایت عبدالله روحی از قتل موسی خان اشرف الملک

موسی خان اشرف الملک پدر مهندس موسی خان اشرفی است. او از نامداران و مالکان بزرگ اشرف البلاد( بهشهر فعلی) بود. دکتر روح بخش تنها طبیب حاذق در بهشهر در دوران اقتدار موسی خان بود. او مسلکی بهایی داشت و از طرفی با سردار جلیل نیز سابقه آشنایی داشت. روزی در مسیر گذر موسی خان، همه دست به احترام می برند جز همان طبیب بهایی. موسی خان چنان از این رفتار برآشفت که به فوری به محله او رفت و با سلاح کمری چند تیر نثار دکتر روح بخش کرد. و از محل رفت. نوکرها مجددا به موسی خان خبر دادند که دکتر روح بخش نمرده و در بستر است. موسی خان چنان کینه کرده بود که دوباره به بالین دکتر روح بخش رفت و با شلیک تیری به مغزش او را خلاص کرد .

از طرفی، سر مسائل قدرت داشتن در منطقه کشمکش های پیدا و پنهانی بین مالکان وجود داشت. که نهایتا منجر به مرگ موسی خان اشرف الملک شد.

به نقل از عبدالله روحی، ظاهرا به صورت تصادفی، سردار جلیل از دسیسه موسی خان و علی نقی خان رمدانی و یکی از خان های دیگر برای قتل خود با خبر می شود و برای جلوگیری از این کار پیش دستی می کند. به کمک برادر خود حسین خان سالار و میرغضب خود به نام موسی شهری نقشه ای می چیند تا موسی خان اشرف الملک را به قتل برساند. موسی شهری، به همراه یکی از همراهان امین خود که از کلباد همراه خود آورده بود از دل تمشک زارهای جاده ی زیروان متصل به بهشهر بیرون آمده و در دم با شلیک تیری موسی خان را به قتل می رساند و می گریزد.

مهندس موسی خان اشرفی، فرزند موسی خان اشرف الملک در زمان قتل پدر سه ماهه در رحم مادر بود و بعد از فوت پدر دیده به جهان گشود. مادرش نام پدر را بر او نهاد. مهندس موسی خان اشرفی به نیک نامی و خیّر بودن شهره است. او زمین های زیادی وقف آموزش و بهداشت بهشهر کرد.  

اعدام شیخ غلام به روایت عبدالله روحی

شیخ غلام از روحانیان ساری در دوره مشروطه بود. او پدر دکتر اسماعیل شهیدی- چهره سرشناس پزشکی در ساری و مازندران- از مخالفان مشروطه بود. گروهی به نام "سوار برق" که از مشروطه طلبان بودند در پی سر به نیست کردن او بودند چرا که می پنداشتند شیخ غلام با نامه هایی که به مقامات بالا می نویسد ایجاد ناراحتی و مانعیت برای مشروطه می کند. شیخ غلام دستگیر و به خانه ی "خانم لقا" (همسر حسین خان کلبادی) برده می شود.

برادرزاده شیخ غلام (میرزاده باقر توکلی) تلاش فراوانی می کند تا او در منزل خانم لقا در امان باشد و خانم لقا نیز هم قول مساعد می دهد که جان او در امان باشد. ولی این گونه نشد و سر انجام شیخ غلام به دست گروه سوار برق در عصر نوزدهم ماه رمضان در سبزه میدان ساری به همراه شاهزاده تلگرافچی کشته می شود .

در "روایت آخر" بازگویی این دست حوادث کم نیست. به هر حال در این مطلب کوتاه (که تلخیص و برداشتی روایت گونه از کتاب می باشد) و در پایان این روایت آخر به روایت عبدالهب روحی، شایسته است با شعری از او ختم کلام کنیم :

صبحدم از خواب تا برخاستم  
    با وضو اندام را  آراستم

با خدا گفتم که دانای راز
    ده مرا توفیق اخلاص نماز
جسم را از آلودگی ها پاک کن
    روح را نورانی از ادراک کن

کن روانم با فضائل آشنا
    از رذائل کن وجودم را رها

ای یگانه کردگار مهربان

متّحد فرما دلم را با زبان

عمر را در معصیت کردم تباه
    امدم بر در گهت با اشک و آه

تا بنوشم جرعه از جام عشق
    زنده مانم در جهان با نام عشق

نیک فرجامی و حسن عاقبت

مشرکان و کافران در ظلمتند
    کن عطایم از طریق مکرمت

مؤمنان و صالحان در نعمتند

هر مسلمانی به تو دارد رجا
    بر تو دارد هر مسلمان التجا
نظم "روحی" سر برآورد از فلک
    شد طنین انداز در گوش ملک