دوشنبه 1 مهر 1398-14:43

تقدیم به همیشه معلم: «علی تیموری ساروکلایی»

او که معلم مهر و مدارا و مروت است

«علی تیموری» معلم متفکر و خرد ورزی که در کنار تخته سیاه و درس های خشک و رسمی، شاگردانش را  به نور و روشنایی و امیدی که از سپیده دم دانش و دانایی بر می دمید فرا می خواند و چگونه خواندن و اندیشیدن و نوشتن و چگونه سرودن و خلق آثار ادبی و هنری را به نو آموزانش می آموخت.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، صمد علیپور، فعال فرهنگی: ماه مهر که از را ه می رسد ناخود آگاه هر نو آموز و انسانی به یاد نخستین معلمان و آموزگاران خود می افتد. معلمانی که در تکوین و تکامل شخصیت ما نقش موثری داشته اند.

علی تیموری ساروکلایی (ساروکلا نام روستایی است در جنوب شرقی قائمشهر) یکی از خردمند ترین معلمانی بوده است که از سال 53 تا کنون، هنوز از مصاحبت و مجالست با ایشان به التذاذ روحی و معنوی می رسم.

یادداشت زیر به پاس آن همه انسانیت و حریت و فضیلت و ادبی که در معلمی چون ایشان متجلی است، نوشته ام. امید است که توانسته باشم قطره ای از دریای خصایص و خصایل انسان اندیشمندی که سال هاست کوله بار روشنگری و آگاهی بخشی را با تکیه بر آموزه های ماندگار فلسفی و ذوقی و با عنایت بر نقش نهادهای مدنی، در اوج مظلومیت و محرومیت و غربت بر دوش می کشد، بیان کرده باشم.

استاد علی تیموری معلم مهر و مدارا و مروت است. واژه ها و کلمه ها را که همیشه برایم عزیزند و آرامش بخشِ تنهایی هایِ کشنده و زجر آور در اختیار می گیرم تا از معلمی دردمند و اندیشه ورز و حقیقت جو بنویسم .

 واژه ها را عاشقانه و سرمستانه در اختیار می گیرم تا از معلم فرهیخته و اندیشمندی بنویسم که در موسم بلند آموزگاری به چیزی جز عشق و مهربانی و تفکر خلاق نمی اندیشید .

آموزگار فهیم و راستینی که همچون سقراط، آموزش را جز عشق به دانستن، و تربیت را چیزی جز عشق به زیبایی و حقیقت ‌جویی نمی دانست. همان عشقی که بال و پر پرواز و رهیدن همه عارفان و شاعران و متفکران تاریخ بود و همان حقیقتی که هیچ گاه نمی تواند در انحصار دین و طبقه و جامعه خاصی باشد . حقیقت متعلق به همگان است و همیشه ناگشوده و نهایی نشده باقی خواهد ماند .

   آموزگار فهیم و راستینی که دغدغه و دلمشغولی اش ، افروختن چراغ تردید و پرسش و آنگاه رسیدن به دانایی و فهم افزون تر و آفریدن معنای بهتر زیستن و زیباتر خلق کردن در نوآموزان و شاگردان  بوده است .

  آموزگار فرهمند و راستینی که تمرین مهارت مدنیّت و آزاد فکری، درس گفتگو و هم فهمی، درک دیگری و تعامل و تفاهم با هم نوعان و هم کیشان، با نگاهی باز و روشن در کلاس های رسمی وآمرانه آن روزگاران، از سر مشق های دلپذیرش به شمار می رفت.

سر مشق ها و دغدغه هایی که در دهه های بعدی با طوفانی از نگرش های خرد ستیز و سیاست های سخت گیرانه ی دولتی و دینی مواجه و درغباری از دگم ها و تنگ نظری ها کم رنگ و گُم شد و به تجربه های موفق و اندیشه های خلاقانه دیگر اندیشمندن و متفکران امر خطیر آموزش همچون داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ کمتر توجه شد که گفت : «اگر می‌خواهید بدانید کشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانه‌های آن کشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا کپی کرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیش‌بینی کنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می‌کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است » .

   وقتی به بر دمیدن نخستین  سپیده دم آشنایی ها و رفاقت ها و دوستی ها با محبوب ترین معلم و آموزگار فهیمم –علی تیموری- که  بیش از چهار دهه از آن می گذرد می اندیشم احساس غرور و فخر می کنم و همچنان عاشقانه بر تماشای طلوع خورشیدی می نشینم که از سرِ خوش اقبالی من،  افول و غروبی نمی شناسد. و اینک بسی سرمست و مشعوفم که قرار است به همت دیگردوستان دردمند و  صدیق به تجدید آن خاطرات که متاسفانه در دهه های بعد وجود نازنینش با مضایق و تنگناهایی مواجه شد و انسان شریف و آزاده و خردمندی را از بسیاری از فرصت ها و مزایا محروم ساخت بنشینیم .

 آخر چگونه می توان همچون دیگر نو آموزان و نو متعلمان آن روز گار، خاطرات و لحظات با او زیستن و آموختن را به نسیان سپرد ؟ من که کمترین و ناچیزترین آن نوآموزان و شاگردان بودم هنوز پس از چهار دهه، کوله بارآن خاطرات و لحظات شیرین را بر دوش نحیفم مفتخرانه و مبتهجانه حمل می کنم.  لحظات و اوقات مسرت بخش و دلنوازی که با هم خوانی کتاب هایی چون  ماهی سیاه کوچولو می گذشت. ماهی سیاه کوچولو اثر جاودانه و بی بدیل آن معلم مبارز و مهربان وخستگی ناپذیر آذربایجان -صمد بهرنگی- که تاثیر شگرف و موثرش را بر اذهان و افکار کودکان و حتی روشنفکران آن موسم سرد و جان سوز زمستانی نمی توان به انکار نشست .

مگر معلم آگاه و دردمند و اندیشمندی چون «علی تیموری» می توانست راه دریا و همیشه رفتن و شدن را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان ندهد؟ معلمی که قلبی سرشار از عشق به انسان و انسانیت دارد و از جانی آکنده از مهر و مدارا و مروت برخودار است و به عقل نقاد و و تفکر آزاد باور عمیق دارد و به زیباترین و محبوب ترین همدم و آمال آزادگان و متفکران و مدافعان حقیقت و عدالت که همان «آزادی » نامش می نهند عشق می ورزد چگونه می تواند از درد و رنج و آرمان نو آموزان پاک نهاد روستایی و شهری اش غافل بماند؟.

وقتی چشمانِ خردِ ناقصم واژه ی آزادی را مهمان خود می سازد بارانی از مفاهیم جان فزا و روح پرور بر من فرود می آیند و نسیم دلنواز ارزش های متعالی انسانی و وَحیانی بر دشت وجودم وزیدنش را می آغازد و آنگاه  مرکب قلم نازنین، افسار از کفم می رباید و بی درنگ و عاشقانه به مهمترین و عمیق ترین بخش آزادی که همان آزادی بیان و اندیشیدن و نوشتن است اهتمام و تاکید می ورزد.

آنگاه چه دلنشین و ژرف اندیشانه جویبار زلال باورها و اندیشه های یکی از روشنفکران برجسته دینی معاصر از برابر اندوخته های زخم خورده ی کویری ام آرام و با وقار می گذرند: «تحقق آزادی خود یکی از بزرگترین حق هاست. در فضیلت آزادی همین بس که مخالفانش هم برای ابراز مخالفت، بدان محتاجند. کسانیکه با آزادی به دلیل آفات و معایبش مخالفت می کنند سوفسطائیان عالم سیاست هستند. همانطور که مخالفان عقل به دلیل ورود خطا در مباحث عقلی سوفسطائیان عالم معرفت هستند.

آزادی بیان، آزادی مخالفان و شهروندان در دفتر مدنیّت  و مُدرنیّت در صدر حقوق انسان جدید به ثبت رسیده اند و بدون رعایت آنها حکومت ، مشروع نیست . آنکه دست آزادی را می بندد و پای تکثر را می شکند دهان جهالت را می گشاید.»

مگر معلم آگاه و دردمند و فرهمند و خردمندی چون «علی تیموری» که اثر و شاهکار ریچارد باخ –جاناتان مرغ دریایی-  را به برخی شاگردان خاصش برای بیشتر خواندن و بیشتر فهمیدن هدیه می کرد، می توانست پرواز و رهایی و برخاستن از خاک و بی نصیب شدن از ساحل محدود و ترک  تعلقات زمینی را به آنان نیآموزد ؟ مگر می توانست ستیز با عادات و سنت های خرافه گستر و خردزُدای بازدارنده از تکامل فکری که جاناتان رسالت خود می دانست و با دیگرمرغان مشق عشق می نوشت و درس رحمت و  شفقت می داد به جوانان وفادار به توسعه و تعالی این سرزمین یادآور نشود؟ .

علی تیموری معلم متفکر و خرد ورزی که در کنار تخته سیاه و درس های خشک و رسمی ، شاگردانش را  به نور و روشنایی و امیدی که از سپیده دم دانش و دانایی بر می دمید فرا می خواند و چگونه خواندن و اندیشیدن و نوشتن و چگونه سرودن و خلق آثار ادبی و هنری را به نو آموزانش می آموخت.

  واژه ی بسیار عزیز«نوشتن»  بهانه مبارک و نادری برایم می آفریند تا که غمگنانه و شرمسارانه یادآور شوم که مسئله ی  «نوشتن » چقدر در جامعه ی ما که کمتر می خوانند و خیلی کمتر می نویسند و بسی نازل تر می اندیشند از اهمیت ویژه و خاصی برخوردار است. چنان که معلم شهید علی شریعتی که از پیشگامان عرصه روشنفکری و نو اندیشی دینی است و تاثیری ژرف و شایسته بر نویسندگان و هنرمندان و شاعران معاصر داشته است در کتاب ارزشمند کویرش نوشت : « لحظات نوشتن، تنها لحظات صمیمی و خوب عمر من است ... زندگی می کنم تا بنویسم... راست می گوید همینگوی « هرگاه ساعتی را با دیگران می گذرانم و با معاشرت های بی ثمری که تنهایی ام را می گیرند و از نوشتن باز می مانم؛ احساس گناه می کنم ... » دریغ از لحظاتی که جز با کلمه بگذرد ! اما نمی گذارند.

این ناچیز که از کمترین شاگردانش بوده ام هیچ گاه سرسپردگی و دلدادگی ، شیفتگی و انس و الفت این معلم اندیشمند -علی تیموری- را به ساحت بلند و عزیز هنر و ادب  و اندیشه و فرهنگ که همیشه از مصاحبت و مجالست با ایشان به التذاذ می رسم فراموش نخواهم کرد.

چگونه می توانم اشاره نکنم که که این سرسپردگی و دلدادگی با تنگنا ها و مضایقی هم مواجه بوده است ؟ چگونه می توانم پرده از راز و رمز سر به مهری بر ندارم که همیشه برخی از اندیشه ورزان و خردمندان و نادری از مصلحان و معلمان و ژرف اندیشان ما با محدودیت ها و کج فهمی ها و بسته فکری ها و سطحی نگری ها روبه رو شدند؟

چرا توان و تدبیر و درایت و سعه صدر آن را نداشته ائیم همراه با بهره گیری از تجارب موفق و زلال دینی و بشری ، با تفاوت ها و تخالف ها و تقابل ها به تفاهم برسیم و قدر و منزلت روشنفکران و منادیان نور و روشنایی و زیست متمدنانه و دموکراتیک و صلح آمیز را درک کنیم؟

چنانچه محمد مختاری نویسنده ی متفکر و روشنفکر روزگارما که  قربانی جهل و جهالت برخی از ره پویان و عاملان خشونت و تحجر شده و با نوشتن کتاب  بی مانند « تمرین مدارا » ما را به پرسشگری و درک دیگری و تن ندادن به فرهنگ حذف و طرد روشنفکران و نویسندگان، و رویش و ظهور نهاد های مدنی فرهنگی و ادبی دعوت کرده است در کتاب چشم مرکب نوشت: « در جامعه ای که وجود اختلاف و حتی تفاوت پذیرفته نیست به ناگزیر و عمدتا" خصومت گسترش می یابد. جامعه ای که نمی تواند در تفاوت ها به تفاهم برسد، با تقابل ها به ستیز می گراید. اگر جامعه ای پذیرفته باشد که تنوع و کثرت حضور ،تفاوت آرا و اختلاف نظر ، به معنای درجات مختلف حضور اجتماعی است ، و برای نهادی کردن آزادی ، راه و چاره بیندیشد و برقرار کند ، همه چیز یکسره و یک راست و به سرعت به جدل نمی انجامد » .

ناصر ايراني داستان نويس و منتقد ادبي معاصر چه زيبا گفت: «تنها راه بیرون شُد از بن‏بستی که ادبیات در آن گیر کرده است این است که اولا قید فلج‏کننده سیاست را از دست‏ و پای آن ادبیات باز کنیم؛ و ثانیا خاک و هوای فرهنگی کشورمان‏ را نرم و آزادسازیم تا امکان زایایی و رشد و اعتلای هنر در ایران پدید آید. درخت تنها در خاک نرم و هوای آزاد خوب رشد می‏ کند، نه روی سنگ و زیر سقف کوتاه و تاریک . اگر خاک و هوای‏ فرهنگی کشورمان را نرم و آزاد کنیم زمینه ي بسیار مساعدی از برای‏ پیدایش جنگلی از هنر‏های خوب و عالی فراهم می‏ آوریم » .

 ما هنوز از سياست هاي محدوديت انديش و سخت گيرانه ي فرهنگي و هنري رهايي پيدا نكرديم. با اين تصدي گري هاي بيش از حد دولتي فرهنگي، هنري و رسانه اي که تولید آزادانه ی  فرهنگ و آفرینش های ادبی و هنری  را به نازل ترین مرتبه و منزلت می کشاند ، انتظار داريم كه آثار ادبي و هنري فاخر و ماندگاري خلق شود؟ 

گفتني هاي ناگفتنی فراوان است. تجربه جهانی شگفت قرون وسطی که کلیسا را در برابر فکر و اندیشه قرار داد و نیز تجربه تلخ قرن بیستم که حکومت ایدئولوژیک شوروی را به مصاف با نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان کشاند پیش روی ماست.

هیچ دولت و حکومتی از طرد و حذف نویسندگان و روشنفکرانش بهره ای نبرده است. با همه موانع و  مضایقی که در برابر نویسندگان شوروی بوده است ببینید چه اتفاق شگرف و شگفتی افتاده است: رمان سه جلدی گذار از رنج ها نوشته ی الکسی تولستوی که به فارسی هم ترجمه شده است بدون شک ماندگارترین و زیباترین و خواندنی ترین رمانی است که پیروزی انقلاب اکتبر را به تصویر می کشد.این رمان چگونه خلق شده است؟ تولستوی پس از پیروزی انقلاب از کشور می گریزد. با تلاش و پیگیری لنین و برادرش، تولستوی که ضد انقلاب اکتبر و معاند آن بود به کشور بر می گردد. ثمره این بازگشت، خلق رمان سه جلدی « گذار از رنج ها » ست که 22 سال نگارش آن طول می کشد. و این است نتیجه شگفت و شگرف همراهی و همگامی و تعامل با نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان ، به ویژه آنانی که بر خلاف ما می اندیشند .

ناامید نباشیم تا با تلاش های بیشتر و رنج های افزون تر، شاهد رویش بیش از پیش فرهنگ گفت و گو، مدارا ، کثرت پذیری، تحمل دیگری و احترام به حقوق و آزادی های دیگران به خصوص مخالفان و منتقدان و متفکران و خالقان آفرینش های فرهنگی و هنری و ادبی و معرفتی باشیم .

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان    

هزار باده ناخورده در رگ تاک است. (اقبال لاهوری)

منابع :

1- شریعتی، علی ، کویر ، بی نام ، اوایل انقلاب .
2- ایرانی، ناصر ، (1380) ، آسب شناسی ادبیات جنگ ( سخنی از سر دلسوزی ) مجله ادبیات داستانی ، شماره 55
3- مهاجرانی، سیدعطاء الله ، استیضاع ، اطلاعات ، تهران ، 1378.
4- مختاری، محمد ، چشم مرکب ( نو اندیشی از نگاه شعر معاصر ) ، توس ، 1378 .
5- بابایی، رضا ، 1394 ، ما تربیت نشدیم، روز نامه اطلاعات 10 دی ماه

6- سروش، عبدالکریم ، (1375) ، فربه تر از ایدئولوژی ، تهران، صراط ، چ چهارم .
7- ................، ( 1380 ) ،  اخلاق خدایان ، تهران ، صراط.