پنجشنبه 31 خرداد 1386-0:0
من مدت ها، از پشت سر به يك گدا نگاه مي كنم
نگاهي به تجلي طبيعت در اشعار نيما يوشيج
"من مدت ها، از پشت سر به يك گدا نگاه مي كنم، يا فلان كوره مشتعل آهنگر را تماشا مي كنم، نه براي اين كه فورا از آنها وصف كنم، بلكه هر نگاه من مي تواند جزئي از نكات را من اهدا كند. بالمجموع، اين نكات يك وقت مي توانند به من كمك كنند تا آنچه مي نويسم، تكرار مشاهدات ديگران نباشد."
از نامه هاي نيما يوشيج
پاييز 1274 بود كه نيما دريوش از توابع كجور بلده در استان مازندران ديده به دنيا گشود او كه ديري نپاييد كه به عنوان شاعري صاحب نام مطرح شد. نيما، روح واقعي، دگرگوني ها و تحولات عصر خود بود. او كسي است كه با درك تازه خود، نگاه كاملا نو پيدا كرد. به عبارت ديگر مي توان گفت: نيما شاعري است كه روند تجددگرايي به طور عميق و منطقي در زبانش نمود يافته و به شعرش تشخص ويژه اي بخشيده است.
بر هم زدن تساوي مصرع ها و استفاده آزاد از قافيه تنها وجه ظاهري و حتي كم اهميت كار نيماست، هر چند كه ممكن است برخي خلاف اين را بگويند. نوآوري نيما در اين بود كه جهان را و طبيعت را به دور از كليشه هاي چندين سده ديد و احساس كرد. به اعتقاد شفيعي كدكني: »از لحاظ عاطفي و تفكر- مضمون شعر او مستقيما از زندگي و طبيعت مايه گرفته است يعني بايد گفت كه او از تجربه مختص خود، چه درباره انسان و چه در مورد زندگي اجتماعي، عشق فردي يا طبيعت سخن مي گويد. به طور كلي يك چنين دلبستگي نزديك به طبيعت تا قرون اخير در شعر فارسي بي سابقه بود«.
هرگاه شعرهاي نيما را بخوانيم نزديكي او را به طبيعت كاملا درك مي كنيم و در عين حال مي فهميم كه رابطه او با طبيعت شكل خاصي دارد. در واقع طبيعت در شعر نيما انعكاس حالات عاطفي شاعر هستند و نكته كليدي در مورد نگاه نيما به طبيعت همين است. او هر جا از طبيعت سخن مي گويد از خود و احساسات دروني خود سخن مي گويد. اين نوع برخورد نيما را با طبيعت در شعر معروف »ترا من چشم در راهم« نيز به وضوح مي بينيم. در اين شعر همه چيز در خدمت حالات دروني شاعر است انتظار، اندوه، اميد و نااميدي در بيان شاخه هاي »تلاجن« و در »دست نيلوفر« و »پاي سرو كوهي« كاملا مشهود است.
طبيعت در شعرهاي نيما كار كرد چند سويه دارد. عناصر طبيعت در شعرش هم واقعي و عيني هستند و هم در عين حال نماد هستند و مهم تر از همه اين كه فضا و حس ايجاد مي كنند نيما خود در اين باره مي گويد:
"فقط معني را ببين و براي وصف از فلان منظره كه در نظرت مطبوع واقع شده است اول طبيعت را نشان بده، پس از آن مي تواني فكر كني كه به چه وسيله آن طبيعت را براي نوتر واقع شدن قوت و اقتدار بدهي".
اين فرآيندي است كه در شعر وي رخ مي دهد و مي توان آن را به طور خلاصه به سه مرحله تقسيم كرد
1- داشتن هدف يا معنا
2- توصيف طبيعت
3- اقتدار بخشيدن به اين توصيف براي بيان آن هدف يا معنا
نوآوري هاي نيما كاملا انديشيده شده و حساب شده بوده است و به همين دليل هم بود كه او توانست تحولي بنيادين ايجاد كند و فضايي نوين پديد آورد. او مي خواست چنان ببيند كه هيچ كس چون او نديده باشد، اين است كه مي گويد: "من مدتها از پشت سر به يك گدا نگاه مي كنم يا فلان كوره مشتعل آهنگر را تماشا مي كنم. نه براي اين كه فورا از آنها وصف كنم، بلكه هر نگاه من مي تواند جزئي از نكات را به من اهداء كند. بالمجموع اين نكات يك وقت مي توانند به من كمك كنند تا آن چه مي نويسيم تكرار مشاهدات ديگران به نظر نيايد. در اين صورت شاعر اول بايد مطالعه داشته باشد و سپس از آن با قدرت ذهني خود آن مطالعات را تجزيه و توصيف كند."
ينما با در نظر داشتن اين ملاحظات است كه مي تواند به جلوه هاي طبيعت در شعرش بروز و ظهور منحصر به فردي بدهد. اينجاست كه سنت چند صد ساله در يك سو قرار مي گيرد و شعر او در سوي ديگر. زمستان، بهار، پاييز، شب و صبح و غروب او مختص خود او هستند و تصاوير او با تصاوير شاعران قبل از وي كاملا متفاوت است. توصيف صرف در نزد وي معنايي ندارد، گر چه طبيعت در شعرش جايگاه فوق العاده اي يافته است به همين دليل تفاوت او با شاعري مثل منوچهري دامغاني بسيار زياد است. نيما در شعرش با طبيعت يگانه مي شود و خواننده فاصله اي بين او و آن چه را كه توصيف مي كند نمي بيند:
هست شب يك شب دم كرده و خاك
رنگ رخ باخته است
باد نو باوه ابر از بر كوه
سوي من تاخته است
هست شب همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا
هم از اين روست نمي بيند اگر گمشده اي راهش را
با تنش گرم و بيابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته من ماند
به تنم سوخته كه مي سوزد از هيبت تب
هست شب آري شب
آيا شبي كه در اين شعر نيما توصيف شده، يك شب است در هواي دم كرده، گرفته، شرجي، مه آلود، رازآميز و نفس گير شمال و يا اين كه اساسا شبي در كار نيست و در واقع اين شاعر است كه با تني عرق كرده و تب دار در پيش ما ظاهر شده است در اين شعر، سراينده با شب در آميخته و ويژگي هاي تب حالات خود شاعر هستند. علاوه بر اين ساير عناصر شعر نيز به مدد آرايه تشخيص هويت انساني يافته اند، اين است كه ما از خلال آنها مي توانيم تصوير واقعي شاعر را ببينيم.
نيما براي احساسات ارزش زيادي قايل بود. او در اين باره در يكي از نامه هاي خود نوشته است: »پيش از همه چيز به قلبمان رجوع كنيم. خدا آنجاست«
عقيده نيما اين بود كه طبيعت بهتر از هر چيزي مي تواند مكنونات قلبي او را بيان كند. بر اين اساس ما مي توانيم نيما را شاعر رمانتيك بناميم. براي رمانتيك ها نيز احساسات اصل بود و ارزش زيادي داشت. با اين حال بايد به تفاوت هاي او با رمانتيك ها توجه داشته باشيم. نيما از مكتب رمانتيسم متاثر بود ولي يك رمانتيسم نبود. همچنان كه بين »احساس داشتن« با احساساتي بودن تفاوت است بين اهميت دادن به احساسات و احساسات گرايي نيز تفاوت هايي وجود دارد و نيما از گروه اول بود.
اشعار وصفي كلاسيك زبان فارسي به رغم همه زيبايي هاي تصويري و زباني يك عنصر اصلي و مهم كم داشت و آن وجود اتمسفر و فضا بود. براي روشن تر شدن موضوع مي توان مثالي ملموس ذكر كرد. ما در تلويزيون تصاوير زيادي در مورد طبيعت مي بينيم. ما شاهد فصول چهارگانه، شاهد كوير، شاهد جنگل، شاهد دريا، ساحل، شاهد رود، شاهد دره و كوه و... هستيم، با اين حال ميان ما و آن تصاوير فاصله اي پرناشدني وجود دارد. ما قادر نيستيم به جز همان زيبايي ظاهري، چيز ديگري از آن تصاوير دريابيم.
در نهايت آنها تصاويري درخشان هستند. اما در بيشتر موارد ما انبوه برف را مي بينيم ولي حسي از زمستان به ما دست نمي دهد. ما تصاويري از جنگل هاي مناطق حاره مي بينيم بدون اين كه حس گرما، رطوبت فوق العاده، حس هواي سنگين به ما دست بدهد.
در مورد نيما بايد گفت: كار مهمش صرفا اين نبود كه توانست به گونه اي متفاوت طبيعت را توصيف كند. بلكه موضوع مهم ترين اين بود كه او موفق شد ما را به بطن سوژه مورد نظر خود ببرد و گذشته از اين تا حد زيادي فاصله را با طبيعت كم كند، چنان كه در شعر »در شب سرد زمستاني« ما سرماي زمستان را با خواندن شعر احساس مي كنيم:
در شب سرد زمستاني
كوره خورشيد هم چون كوره گرم چراغ من نمي سوزد
و به مانند چراغ من
نه مي افروزد چراغي هيچ
نه فرو بسته به يخ ماهي كه از بالا مي افروزد.
اين شعر با واژه هايي اندك خواننده را در ميان يك »شب سرد زمستاني« قرار مي دهد. يعني او بار ديگر زمستان را تجربه مي كند و مسئله اساسي همين »تجربه« است و گرنه اشعار بسياري از سنت گرايان و يا حتي نوگرايان از نظر توصيف صرف بر شعر نيما برتري دارند ولي از نظر تجربه شاعرانه و هنري با آن قابل قياس نيستند. نيما اين شگرد را خوب آموخته بود و خوب بكار برد به همين دليل از همان نخستين مصرع ما در فضاي شعر او قرار مي گيريم. توانايي هاي زباني نمي تواند به تنهايي كارساز باشد. البته اين توانايي ها ما را به دنياي زيبايي ها مي برد، ولي ما انتظار بيشتري از يك شعر داريم. در تابلو نقاشي، رنگ ها كار خود را مي كنند و در شعر واژه ها يعني در آن رنگ و شيوه كاربرد آن تاثيرگذار است و در اين واژه و طرز استفاده از آن.
معارف بشري بر همه چيز انسان و ازجمله بر ذوق و سليقه انسان تاثير فراواني مي گذارند. به موازاتي كه بشر پيشرفت مي كند معيارهاي زيباشناسي او نيز متحول مي شود. به عنوان مثال در گذشته بهترين نقاشي آن بود كه بتواند بهتر از طبيعت تقليد كند ولي حالا گفته مي شود كه اگر كسي قصد تقليد از طبيعت را دارد بهتر است به عكاسي روي آورد و نقاشي را رها كند.
اين اتفاق در مورد شعر هم افتاده است. اكنون طبيعت گرايي در مفهوم كهن آن چندان معنايي ندارد و زيبايي آفريني به شيوه گذشتگان چنگي به دل نمي زند، به همين دليل داشتن زبان تازه، تخيل تازه و نگاه تازه براي شاعر امروز يك ضرورت است. نيما واژه هاي كليشه اي را به دور ريخت و واژه ها و تركيب هاي تازه به استخدام گرفت تا زباني مناسب زمانه خود بسازد.
در شعر كهن واژه ها محدود بودند. به طوري كه ما مي توانيم كلماتي در آنها بيابيم كه پي در پي تكرار مي شوند. در طول زمان تمام عصاره اين واژه ها كشيده شده و حتي شنيدن آن دشوار گرديده است. پس شاعر نوگرا شاعري است كه خود را از دام اين كليشه ها رها كند و به آزادي تخيل دست پيدا كند. از اين منظر شعر نيمايي نتيجه آزادي تخيل شاعر از قراردادهاي مرسوم تلقي مي شود.
هرگاه شعرهاي نيما را بخوانيم، نزديكي او را به طبيعت كالا درك مي كنيم و در عين حال مي فهميم كه رابطه او با طبيعت شكل خاصي دارد. در واقع طبيعت در شعر نيما انعكاس حالات عاطفي شاعر هستند و نكته كليدي در مورد نگاه نيما به طبيعت همين است.
نيما براي احساسات ارزش زيادي قايل بوده او در اين باره در يكي از نامه هاي خود نوشته است: پيش از همه چيز به قلبمان رجوع كنيم، لا دين! خدا آنجاست
نوآوري هاي نيما، كاملا انديشيده شده و حساب شده بوده است و به همين دليل هم بود كه او توانست تحولي بنيادين ايجاد كند و فضايي نوين پديد آورد.(khorasannews)