يکشنبه 30 دی 1386-0:0

سوز سرما يا سوز گراني؟

يادداشت روزنامه محلي بشيرمازندران


چند شب پيش براي خريد از منزل خارج شدم، وقتي كه برگشتم خيلي سردم شده و از صورتم پیدا بود، و از این رو در خانه مطرح شد که، مردمِ بدون گاز و كم ‌بضاعت با اين سوز سرما چه مي‌كنند؟

گفتم كه شما فقط سوز سرما را مي‌بينيد، سوزي كه دير يا زود تمام شدني است، ضمن اينكه همه مردم را دربرنمي‌گيرد، اما در بيرون از خانه سوز ديگري است كه وحشتناك‌تر از سوز سرماست، و بخش اعظم مردم را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد، گذرا و محدود به چند روز نيست، هرچه مي‌گذرد سوز آن بيشتر مي‌شود، و وسايل مردم براي حفاظت خود از اثرات زيان‌بار آن ناكارآمدتر و كمتر مي‏گردد.

 اگر سوز سرماي كنوني پوست و حداکثر گوشت را اذيت مي‌كند، سوز گراني، تا مغز استخوان و از آنجا تا روح و روان نفوذ كرده و آن را نابود مي‌كند. اگر اين جبهه هواي سرد ناپايدار كه منشأ سوز سرماست از مناطق غربي و جنوبي وارد شده و پس از چند روز از مناطق مركزي و شرقي عبور مي‌كند و بر طرف می شود، جبهه گراني نه از خارج كه از مركز و به صورت پايدار سرزمين ايران را مي‌پوشاند و آن را از ساير مناطق همجوار خود متمايز مي‌كند.


از نوشتن اين يادداشت هيچگونه قصد سياسي ندارم، امثال من تورم سال‌هاي 1370 تا 1375 را كه بسيار بيشتر از اكنون بوده درك كرده و در همان زمان هم سعي نمي‌كردم كه تورم را مستمسك سياسي قرار دهم، اما شرايط و گراني كنوني با آن زمان از چند جهت متفاوت است كه نمي‌توان در برابر آن ساكت نشست. بازي با كلمات و ارقام هم مشكلي از هزينه‌هاي مردم را حل نمي‌كند.

براي نمونه وقتي قيمت خريد برنج و كره‌اي را كه آن شب خريدم با قيمت سال گذشته آن مقايسه كردم، ديدم كه برنج حدود 33 درصد و كره حدود 60 درصد و پودر هم در همين حدود (كه آن هم پيدا نمي‌شود) گران‌تر شده بود. شايد امثال من بتوانند اين وضع را تحمل كنند يا حداكثر اينكه مجبور شوند مقداري از مصرف خود را كم كنند، اما مردمي كه سطح مصرفشان در حداقل است، چگونه مي‌توانند اين وضع را تحمل كنند؟

 دو راه معقول براي تحمل و خنثي كردن گراني وجود دارد، يكي اينكه افزايش درآمد، بتواند جبران افزايش قيمت را بنمايد. راه ديگر اينكه به لحاظ عقيدتي و رواني، مشكلات و ناملايمات ناشي از گراني براي دسترسي به هدفي بزرگتر تحمل‌پذير شود. راه دوم در دوران جنگ مشهود بود. فرض مردم اين بود كه ضرورت‌هاي جنگ موجب اين اوضاع است و لذا كاهش سطح درآمد براي آنان قابل تحمل بود. راه دوم هم طي سال‌هاي 1370 تا 1375 تا حدودي مشكل را قابل تحمل مي‌نمود.

 براي مثال شاخص حداقل دستمزدها از رقم 100 در سال 1369 به رقم 691 در سال 1375 رسيد (حدود 7 برابر شد) اما شاخص گراني در اين فاصله از رقم 100 به 460 بالغ شد كه نشان از جبران نسبي تورم مذكور با افزايش دستمزدهابرای طبقات پایین جامعه است. بعلاوه در هر دو مقطع مذكور درآمدهاي نفتي عمدتاً محدود بود و تصور مي‌رفت كه با بهبود درآمدهی نفتی وضع بهتر شود و خلاصه اوضاع گذرا ارزیابی می شد. اما اكنون با چه وضعي مواجه هستيم:


اول اينكه درآمدهاي نفتي كشور از زمان افزايش قيمت نفت يعني سال 1352 به اين سو نه تنها بي‌نظير، بلكه غيرقابل باور است، پس چه تغيير ديگری مي‌تواند در اين عامل رخ دهد كه وضع را بهبود بخشد؟ عملاً هيچ اميدي به آينده نيست كه نااميدي هم هست. و هر روز بيش از روز قبل تورم و گراني تشديد مي‌شود و اميدي هم به بهبود وضع نمي‌رود.


دوم اينكه به لحاظ رواني هم كسي آمادگي پذيرش گراني را ندارد، زيرا هيچ اتفاق خاصي براي پذيرش و تحمل‌پذير كردن رواني و ذهني چنين وضعي رخ نداده است. بلكه برعكس همه انتظار بهبود شرايط را دارند، بويژه آنكه به آنان قول انقلاب اقتصادي و نيز آوردن نفت بر سر سفره‌هايشان داده شده است.


سوم اينكه به لحاظ مادي هم، سرعت افزايش گراني‌ها، بيش از افزايش حقوق و دستمزدهاست. آن طور كه اعلان شده است، درصد افزايش حداقل دستمزدها در سال جاري براي اولين بار (از سال 1369 به اين سو) شديداً كمتر از ميزان تورم خواهد بود یعنی سرعت افزایش دستمزد مزدبگیران کمتر از تورم شده است .
اين وضع را مقايسه كنيد با اتفاقاتي كه در عرضه كالا در حال رخ دادن است. مي‌ترسم كم‌كم به زماني باز گرديم كه اجناس كمياب را به افراد آشنا بدهند و يا مثلاً همراه با فروش کره چند عدد پفك هم اجباري بفروشند.

بله تعجب نكنيد. همچنين جالب است كه بگويم فردا بعدازظهر براي رفع مشكلي كه در دستگاه خودپرداز يك بانك غير دولتي براي من پيش آمده بوده به آن بانک مراجعه كردم، ديدم رييس بانك در حال گفتگو با صاحب آن مغازه و دو نفر ديگر است و آن آقاي صاحب مغازه، دو نفر ديگر را به عنوان بنكدار محترم و معتبر و احتمالاً براي اخذ وام به آقاي رييس مذكور معرفي مي‌كرد (همه در محوطه بانك و جلوي پيش‌خوان ايستاده بودند) پس از خداحافظي گرم آنان ديدم كه دو كارتن بزرگ پودر لباسشويي هم در محوطه گذاشته‌اند و آقاي رييس با كمك كارمند بانك آنها را به پشت پيش‌خوان منتقل كرد!! حالا به نظر شما سوز سرما بيشتر مي‌سوزاند يا سوز گراني و اینجور رفتارها؟