يکشنبه 15 ارديبهشت 1387-0:0
بابل؛ شهری برای اردیبهشت
گزارش تصويري از بابل ارديبهشتي(جواد بيژني)
مازندنومه:آن چه در پي آمده گزارشي از حال وهواي اين روزهاي شهر بابل است که در شماره جدید (164)" همشهری جوان" منتشر شده است.جواد بیژنی-عکاس و وبلاگ نويس بابلي- اين گزارش مصور را تهيه کرده است. متن گزارش تصويري در زير آمده،امابراي تماشاي عکس ها به اين نشاني برويد: http://axkhane.blogfa.com/post-74.aspx
----------------
بابل ؛ شهری برای اردیبهشت !
اگر تا حالا گذارتان به شهر بابل نيفتاده، ارديبهشت را از دست ندهيد كه براي رفتن به اين شهر هيچ ماهي بهتر از ارديبهشت نيست . هر كس در دومين ماه بهار به بابل رفته باشد، مي داند كه چرا به آنجا مي گويند شهر بهارنارنج. خيابانهاي بابل اين روزها مست عطر بهارنارنج است. نام باستاني بابل «مه ميترا» يعني جايگاه ميتراي بزرگ بود. در دوران اسلامي آن را به نام «مامطير» مي شناختند. در دوره حكومت صفوي تجارت شهر به قدري پر رونق بود كه اسمش را «بارفروش» گذاشتند. نام بابل تا قبل از سال 1314 شمسي «بارفروش» بود و نام فعلياش را از رودخانه بابل گرفته است . اين رودخانه از غرب بابل عبور مي كند و همان رودخانهاي است كه پل معروف شهر بابلسر را روي آن ساخته اند.
بد نيست بدانيد
* در دوران زنديه بابل ، مركز ولايت مازندران بوده و آغامحمدخان قاجار وقتي ديد مردم بارفروش از خاندان زند حمايت مي كنند، ساري را مركز مازندران اعلام كرد. همين حالا هم بعد از ساري كه مركز استان است، بابل مهمترين و پرجمعيتترين شهر استان است.
* در قدمت بابل همين بس كه عمر بعضي آثار كشف شده در تپههاي جنوب شهر را تا 1000 سال پيش از ميلاد باز مي گردد . اين تپهها كه به «دينه كتي» معروفند، فقط 20 كيلومتر از بابل امروزي فاصله دارند.
* بيشتر بناهاي قديمي بابل بهخاطر کم توجهی وضعیت مناسبی ندارند. با این حال بافت قدیمی و تكيه و امامزاده محله حصيرفروشان كه از دوران قاجار به جا مانده، با هزينه شخصي و نظارت يكي از اهالي نيكوكار محل، مرمت شده و نظر علاقه مندان را به خود جلب مي كند.
* از زمان رضاخان تأسيس بناهايي كه متأثر از معماري اروپا بود، محلههاي قديمي شهر را تغيير داد و ارتباط اين محلهها را با فضاهاي جديد شهري قطع كرد. از ميان اين بناها مي شود به كاخ شاهپور، ساختمان شهرداری قدیم، شهربانی سابق، دبیرستان قدیمی شاهپور و پستخانه اشاره كرد. متأسفانه و در كمال ناباوري، ساختمان قديمي اداره پست در سالهاي اخير تخريب شد.
* از مكانهاي مذهبي و زيارتي بابل يكي «مسجد محدثين» است. اين مسجد در سال 1136 قمري ساخته شد و مقبره 2 عالم بزرگ شيعه به نامهاي ملانصيرا و شيخ كبير در آن است.
* طرفداران طبيعت بكر و دست نخورده مطمئن باشند كه جنگلهاي جنوبي و مناطق كوهستاني بابل- نظير شيخ موسي و فيل بند- آنها را سر ذوق مي آورد.
* سوغات بابل، مركبات، مربا، عرق بهار نارنج، كاهوي سرپيچ، كلوچه، سبد و جاروست.
* بابل آدمهاي معروف زياد دارد؛ امامعلي حبيبي اولين مدال طلاي المپيك را براي ايران به دست آورد. در موسيقي، زنده ياد مازيار و بيژن بيژني اهل بابل هستند. احمد نصراللهي و مهدي عليزاده از نقاشان معاصر و اسرافيل شيرچي و مهدي فلاح از استادان برجسته خوشنويسي هم بابلي هستند.
شهر نيست ، شعر است
در بابل شايد حياط هيچ خانهاي خالي از درختان مركبات نباشد. در اين شهر دو طرف هر خياباني را درختهاي نارنج پوشانده است. گيرم كه قيد باغهاي اطراف شهر را كه پر از درخت است بزنيد، همان درختهايي كه در خانههاو خيابانهاست، براي عطرآگين كردن هواي بابل كافي است. آن رو به رو در افق، درياست كه فقط 15 كيلومتر با شهر فاصله دارد و اين به يك رويا مي ماند. بيخود نيست كه نيما يوشيج گفته است: «بارفروش شهر نيست؛ ديوان شعري است با يك مخزن شاعرانه؛ شاعر در صور آن داخل مي شود و از اعماق و ويژگيهاي آن بيرون مي آيد. بارها ميل داشتم يك شهر شاعرانه را پيدا كنم. اين است مطابق دلخواه من!»
پلي در دوردست
نفسهاي حكومت زنديه به شماره افتاده بود كه محمدحسن خان قاجار (پدر آغامحمدخان) در مازندران براي خودش حكومتي راه انداخت و 12هزار تومان خرج كرد تا اين پل باشكوه را بسازد. پل 8 چشمه دارد به طول 140 متر و ارتفاع 8 متر و آن را در مسير قديمي بارفروش به آمل روي رودخانه بابلرود ساخته اند. جالب اينكه در تركیب مصالح اين پل، طبق سنت پل سازي ايراني از زرده تخم مرغ هم استفاده كرده اند.
ابرويي كه درست نشد ، چشمي كه كور شد
بقعه امام زاده قاسم -فرزند امام موسي كاظم (ع)- مربوط به قرن نهم هجري است. اگر سري به اين امامزاده كه در محله آستانه بابل است زديد، تماشاي در ورودي و صندوق چوبي نفيسي كه از شاهكارهاي هنري هستند را از دست ندهيد. ساخت و ساز غيراصولي در اطراف اين بقعه از زيباييهاي آن كاسته، نيما يوشيج در سال 1307 شمسي در سفرنامهاش به اين معضل اشاره مي كند كه «بارفروش (بابل) به عقيده من عروس شهرهاست ولي عيبي كه دارد [اين است كه] آن را بد زيور مي بندند!» سالهاست كه همه شهرهاي قديمي و زيباي ايران همين مشكل را دارند. از قديم گفته اند آمد ابرويش را درست كند، چشمش را كور كرد.
روزي روزگاري بهشت
اينجا جنوب بابل است؛ جايي كه قبلاً يك درياچه بود به نام بحر ارم. طبيعت اطراف درياچه از بس قشنگ بود و در زمينهاي دور و برش از بس پرندههاي خوشخوان چه چه مي كردند، شاهان دوست داشتند بيايند در اينجا خوش بگذرانند. اولين بار شاه عباس صفوي عمارت كلاه فرهنگي زيبايي در اينجا ساخت كه تا اواخر دوران قاجار هم پابرجا بود و ناصرالدين شاه هر از گاهی سري به آن مي زد. در سال 1310 خورشيدي درياچه كم آب شد و عمارت ويران. رضاخان دستور داد درياچه را پر كردند و در زمين مجاور آن كاخي ساختند كه به «كاخ شاهپور» معروف است. حالا اين كاخ، كتابخانه دانشگاه علوم پزشكي بابل است.
مسجد آدینه
بابل هم مثل همه شهرهاي مهم مسجد جامع دارد . در قديم وقتي جمعيت يك شهر به حدود 10هزار نفر مي رسيد برايش يك مسجد مركزي و بزرگ مي ساختند كه اسمش مسجد جامع يا مسجد جمعه (مسجد آدينه) بود. مسجد جامع بابل از بناهاي عهد صفوي است. در زمان فتحعليشاه قاجار زلزله آن را خراب كرد ود ر سال 1225 قمري بود كه فتحعليشاه دستور داد مسجد را بازسازي كنند و ميرزا محمدشفيع صدراعظم اين كار را پيگيري كرد. مقبره سعيدالعلماي بافروشي -از مشاهير فقه شيعه در قرن 13 هجري قمري- در مجاورت اين مسجد قرار دارد. سعيدالعلما آن قدر عالم بزرگي بود كه وقتي خواستند شيخ انصاري را مرجع شيعيان جهان كنند چون سعيدالعلماء را از خودش برتر مي دانست نامهاي به او نوشت و از او اجازه گرفت.
اروپا و ايران باستان
اين ساختمان كه حالا موزه بابل است، در سال 1307 شمسي بلديه يا به اصطلاح امروز شهرداري بوده. ساختمان را يك مهندس آلماني در زمان رضاخان ساخته و در طراحياش معماري نئوكلاسيك اروپا و ايران باستان را تلفيق كرده است. حالا ساختمان 3 طبقه مرمت و به موزه تبديل شده كه بخشهاي باستان شناسي و مردم شناسي آن ديدني است.
همه راهها به اينجا مي رسد
به بافت قديمي بابل كه برويد، مي بينيد هر محله در مركز خود مسجد يا تكيهاي دارد كه ميدانگاهي را ايجاد كرده و راههاي ارتباطي محله به آن مي رسند. تكيه قديمي محله حصيرفروشان كه از دوره قاجار به جا مانده، شاهد خوبي براي اين حرف است. تصور شاديها و ماتمهايي كه اين ميدانگاهي به خود ديده است، آدم را در خیال فرو مي برد.
جشن پرهياهوي رنگ و بو
بازارهاي هفتگي يكي از اركان شهرهاي شمالي ايران است. حضور زنهاي روستايي به عنوان فروشنده در اين بازارها قابل توجه است. قدم زدن در يك بازار هفتگي و استشمام عطر سبزيجات، ميوهها و ترشي تازه، تجربهاي خيال انگيز خواهد بود.
جاروي مدرنيسم بر ته مانده سنتها
راسته اصلي بازار شهر كم كم دارد رنگ و بوي مدرن به خود مي گيرد ولي هنوز جا به جا با شغلهاي سنتي مواجه مي شويد كه انگار دارند در برابر زندگي ماشيني مقاومت ميكنند. يكي از جاروفروشهاي بازار اميركلا همان طور كه به جاروبندي مشغول است ميگويد: «ديگر جوانها سراغ اين كار نمي آيند. مي گويند هم سخت است و هم كم درآمد».