سه شنبه 9 مهر 1387-0:0

سر بزنگاه

يادداشتي در مورد سریال‌های تلویزیونی ماه رمضان- از:محمد فاضلی، مدرس جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دانشگاه مازندران


مدتی است می‌خواهم درباره سریال‌های تلویزیونی ماه رمضان بنویسم ولی بیم داشتم به جوگیر شدن و همنوایی کورکورانه با فضای عمومی برخی رسانه‌ها متهم شوم. ولی بالاخره باید برخی مطالب را نوشت. از سریال مثل هیچ‌کس یا به قول علی کوچولوی خودم، سریال داداشی شروع کنم.

به نظرم تهیه‌کنندگان سریال می‌خواسته‌اند روح دنیاگریزی و بی‌اعتنایی به جلوه‌های دنیوی را تبلیغ کنند و مردم را به ارزش‌هایی مثل برادری، اهمیت خانواده، کمک به دیگران، بد بودن اقدامات جلال در برهم زدن روابط یک خانواده و ... واقف کنند.

ولی این سریال در دل خود یک تناقض بزرگ و نشانه‌ای از تمایل به فرار از عقل مدرن در جامعه ایران یا حداقل بخش‌هایی از این جامعه را دارد. خیلی خلاصه این‌که در زمانه جدید بهترین راه برای فرار کردن از ضدارزش‌هایی که سریال مدعی هشدار دادن نسبت به آن‌هاست، تن دادن به عقل مدرن است. عقل مدرن حکم می‌کند که کارگاه داداشی و براداران به صورت یک بنگاه اقتصادی سهامی با سهم مشخص هر یک از اعضا ثبت شود و هیئت مدیره، مدیر عامل و حسابرس و ذیحسابی و ... داشته باشد.

 در دنیای امروز شرکت‌هایی با سهامداران بسیار و حتی چندین هزار سهامدار، به دردهایی که بنگاه اقتصادی برادران لطفی مبتلا شده، مبتلا نمی‌شوند. زیرا اصل حقانیت مالکیت شخصی و شیوه‌های احقاق این حق پذیرفته شده است. در یک نگاه مشخص می‌شود که راه خیلی ساده‌ای برای دوری از این همه دعوای خانوادگی وجود دارد. ولی تهیه‌کنندگان سریال کماکان تأکید دارند که ارزش‌های اخلاقی، دینداری داداشی و بی‌بی، روح تعاون و همکاری، دنیاگریزی و همه نیکی‌های عالم را با روحیه پدرسالار اما نیک‌ظاهر داداشی پیوند بزنند.

 گویی هیچ راهی برای تعاون، دینداری، شفافیت، کار اقتصادی کردن و در عین حال بیرون از دایره شیوه کار پدرسالارانه سنتی بودن وجود ندارد. گویی باید با همه وجود به سنتی که در برخی جنبه‌ها ناکارآمدی آن ثابت شده است چسبید. گویی تن دادن به عقل مدرن، تقاضای شفافیت داشتن و خواست به رسمیت شناخته شدن حق مالکیت، فقط کار زبان‌تلخ‌های دیوانه‌مزاجی چون محمد باقر است.

اما درباره سریال بزنگاه هم سخنی دارم. این مجموعه نیز درد مجموعه‌هایی نظیر سه‌درچهار را با خود دارد. همواره شبکه 3 در ماه رمضان جایگاه سریال‌های آدم‌هایی با شعور اندک، متعلق به طبقات پایین و کسانی است که همه زندگی‌شان مملو از لودگی‌های احمقانه است.

در مقابل شبکه 1 نیز به طبقات بالا و جدیت ماجراهای زندگی‌شان می‌پردازد. مقایسه کنید سریال‌های شبکه 1 در چند ماه رمضان گذشته – صاحبدلان، میوه ممنوعه و روز حسرت – را با سریال‌های شبکه 3  نظیر بزنگاه، متهم گریخت و آن پارسالی که 6 میلیارد پول را در یک خانه پایین شهری گم کرده بودند. آدم‌های طبقات بالا آدم‌های جدی – حاج یونس، حاج رضا سرمد – و آدم‌های طبقه پایین مایه تأسف‌اند.

بزنگاه از این بابت که به نوعی خاص با مسأله مواد مخدر مواجه می‌شود و نمایشی بسیار غیرواقعی از این پدیده ارائه می‌کند؛ از این جهت که حرف‌های رکیک در آن به وفور یافت می‌شود؛ و از این جهت که بازی‌های بازیگرانش بیش از کمدی به لودگی‌های مشتی احمق می‌ماند قابل سرزنش است. اما پتانسیل اصلی سرزنش کردن آن در جای دیگری نهفته است.

اوستا احمد، کمال، کامران، صابر، نادر، توفیق، فریده، فرزانه و عموی تازه اضافه شده به جمع آن‌ها همگی از نعمت شعور تا اندازه زیادی بی‌بهره‌اند. معلوم نیست اوستا احمد با این وضع دماغی، چگونه به اداره یک نانوایی و ثروت یک میلیاردی دست یافته است. در میان این همه نادان، نوع رابطه نادر و درسا نمونه‌ای از یک دلسوزی پدرانه نچسب به تیپ کلی آدم‌های این مجموعه است.

نمی‌دانم کارگردان‌هایی نظیر عطاران یا مجید صالحی؛ و تلویزیون به‌طور کلی تا چه زمانی می‌خواهد ماجرای زندگی آدم‌های جنوب‌شهری و طبقه پایین را مستمسک خنده و غیرجدی نمایش دهد و از هسته مرکزی چنین زندگی‌هایی که تلاش بی‌وقفه برای برآمدن از پس ساختارهایی ناعادلانه است چشم‌پوشی کند. و البته تا کی باید شاهد جدیت نهایتا سر از رستگاری درآورده آدم‌های مذهبی طبقه بالا باشیم. 

سریال‌هایی نظیر بزنگاه و بقیه سریال‌ها تلویزیونی، به دلیل نمایش غیرواقعی و وارونه شده‌ از روان‌شناسی و ماهیت زندگی طبقات اجتماعی؛ نمایشی ایدئولوژیک از رابطه طبقات با دین؛ تناقضات آشکار آن‌ها در دلدادگی به هر آن‌چه سنتی است – آن هم قرائتی به غایت یک‌سویه و متمایل به قرائتی خاص – و سر ستیز داشتن با هر نمودی از عقلانیت مدرن، قابل سرزنش هستند.