چهارشنبه 2 بهمن 1387-0:0

بازنشستگی، آرامش یا دغدغه

يادداشتي از محمد صادق قلي زاده،سرپرست روزنامه ابتكار در مازندران


افراد برای بنا ساختن و شکل دهی بنیان خانواده ای صمیمی و ایجاد یک زندگی آبرومند، تربیت فرزندانی صالح با ترسیم آینده ای درخشان و راضی کننده برای خود و اعضای خانواده مشاغل مختلفی را با توجه به توانمندی خود و مقتضیات زمانی و مکانی بر می گزینند و همواره برای ارتقای سطح اقتصادی و اجتماعی اعضای خانواده خویش و همچنین مرتفع ساختن مسائل تلخ و شیرینی که در زندگی هر انسانی ممکن است پیش آید تلاش و ممارست می نمایند.

هر فردی در جایگاه ها و موقعیت های گوناگون و بر اساس حرفه ای که دارد برای آسودگی خیال و آرامش خانواده خود تلاش نموده و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کند. او برای اینکه فرزندانش با آرامش به تحصیل خود بپردازند و بتوانند آینده ای روشن پیش روی خود ببینند همت می نماید و برای اینکه اعضای خانواده کمترین دل مشغولی برای مهیا بودن خوراک، پوشاک، مسکن و دیگر احتیاجات زندگی نداشته باشند، از سحرگاه تا پاسی از شب به فعالیت و کار مبادرت می ورزد.. تلاش می کند تا رزق حلال در آورد و آن را برای خانواده خود هزینه کند.

 به راستی که سخت و تصور آن مشکل است که سرپرست خانواده در مسیری قرار گیرد که نتواند احتیاجات همسر و فرزندان خود را برآورده سازد. همسرش با کفش و لباس مندرس و نخ نما شده در اجتماع ظاهر شود، مداد فرزندش که با آن مشق شب را می نویسد آنقدر تراش خورده و کوچک شده باشد که دیگر در دستان کوچکش جا نگیرد، پسرش از تن پوشی استفاده می کند که چندین سال قبل خریده شده و اکنون آستین آن تا آرنجش کوتاه شده، شام شب شان گاهاً نان و پنیری هم نیست، سقف بالای سرشان چکه چکه می کند و دخترش با صدای آن به جای لالایی به خواب می رود، فرزندش نتواند با همکلاسی هایش به سفر علمی برود، همسرش نتواند به میهمانی برود و تنها وسیله پذیرایی شان از میهمان در خانه گه گداری چای خالیست.

آری او هم تلاش می کند. اصلاً همه تلاش می کنند تا بتوانند حداقل کمترین امکانات ممکن را تامین کنند. هر کس در هر جایگاهی که قرار دارد مهندس یا دکتر، بازاری، کارگر و یا کارمند آستین همت را بالا می زنند تا از حداقل فرصت ها حداکثر استفاده را نمایند،همه و همه برای تامین نیازهای زندگی تلاش می کنند ولی نکته حائز اهمیت این است که چرا همه تقریباً به اندازه مساوی از امکانات زندگی بهره مند نمی شوند.

 چرا در یک کوچه همسایه ای، خانه ای مجلل و چندین دستگاه اتومبیل دارد، دیگری زندگی متوسط، سومی برای تامین حداقل های زندگی هم با مشکلات فراوانی روبه روست؟ آیا تلاششان کمتر از دیگران است؟ آیا یک کارگر کم زحمت می کشد؟ آیا یک کارمند عاشقانه در طول زمان خدمت خود تلاش نمی کند؟ مثالی همراه با سوال داشته باشیم در همین خصوص که مگر در حوزه کار دولتی یک سازمان یا وزارتخانه با دیگری تفاوت دارد؟ چراسطح پایه حقوقی و دستمزد در دو ارگان متفاوت است؟

چرا تفاوت وجود دارد؟ البته محور صحبت ما این موضوع نیست و ان شاءا... در جای دگر به آن پرداخته می شود. اما هدف نشر این مطلب این است که باید در نظر گرفته شود که با تمام معضلاتی که در زندگی وجود دارد و افراد پس از طی سالیان متمادی مشکلات مختلف را متحمل می شوند، پایداری می کنند تا روزی در زمان بازنشستگی بتوانند سرپناه و توشه ای داشته باشند که با استفاده از آن باقی عمر خود را بگذرانند، فرزندان خود را عروس و داماد کنند، با نوه های خود بازی کنند، استراحت نمایند و به پارک بروند و با دوستان و یاران قدیمی خود گپ و گفتی داشته باشند، اما متاسفانه امروز شاهدیم که بعضاً این عزیزان پس از رسیدن به درجه پرافتخار بازنشستگی انگار تازه مشکلات شان شروع می شود.

 البته این افراد معمولاً از قشر متوسط یا فقیر جامعه هستند یا کارگرند یا قراردادی و یا کارمند معمولی. متاسفانه این روزها این گونه شده است که این افراد در زمان بازنشستگی باید به فکر شروع کار و حرکتی نو باشند تا در مواجهه با دشواری های زندگی مقابله کنند. موضوعی که باید به آن توجه شود این است که معمولاً کار دنیا به این شکل شده که وقتی انسان به این زمان می رسد هم فرزند دانشجو دارد، هم باید به فکر ازدواج فرزندانش باشد و اغلب نیز بیماری های مختلفی ممکن است به سراغشان بیایند و هم ...

 به راستی در این دوران که برای تهیه محقرترین جهیزیه چندین میلیون باید پرداخت شود، برای فلان بیماری، دوا و دارو و عمل جراحی، برای دانشگاه و تحصیل و غیره مبالغ هنگفتی باید هزینه کرد، پرداخت مبلغ اندکی به عنوان پاداش پایان خدمت یک کارگر یا کارمند ساده جوابگوی نیازهای یک خانواده است؟ آیا صرف پرداخت حقوق بازنشستگی یعنی پاداش یک عمر خدمت صادقانه؟ چه تدبیری برای یک بازنشسته اندیشیده شده است که چند ماه به خاطر بیماری اسیر تخت سرد بیمارستان است؟ چه فکری به حال بازنشسته ای شده است که چند فرزند دم بخت دارد؟ آیا فقط باید مردم سطح توقعاتشان را پایین بیاورند؟

بارها اتفاق افتاده که بازنشسته ای دچار بیماری خطرناکی شده و بصورت اجبار بخش اعظمی از اندوخته خود را به آن اختصاص داده است یا برای هزینه شهریه فرزندش که در مقطع کارشناسی ارشد و در شهری دور دست تحصیل می کند مبلغ هنگفتی را در عین نداری می پردازد و نمونه های دیگری که همه روزه در اطراف خود می بینیم و نمی بینیم و بی توجه از کنار آن می گذریم.

البته این موضوع را هم نباید فراموش کرد که دولت ها همیشه برای این قشر مظلوم و آسیب پذیر برنامه ریزی داشته اند و قدم های موثری را نیز برداشته اند اما همه می دانیم که کافی نبوده و بهتر این است که تدابیر بیشتری در این خصوص و بویژه مسائلی مانند اشتغال، ازدواج فرزندان، مواجهه آنان با تورم، بهداشت و درمان با بهره گیری از حمایت های مردمی اندیشیده شود. البته خودمان نیز می توانیم در حد وسع با ایجاد تشکل و انجمن هایی برای یاری رساندن به این عزیزان اقدامات مفید و موثری انجام دهیم.

اما آن چه مهم است این موضوع است که این زحمت کشان و عاشقان مملکت بارها و بارها ارادت و عشق خود را به این مرز و بوم ثابت کرده اند، در زمان انقلاب، جنگ، سازندگی و امروز همیشه و همواره تاثیر گذاری خود را اثبات نمودند و حقی به گردن ما دارند که باید آن را ادا کرد و از آن مراقبت نمود.