پنجشنبه 1 اسفند 1387-0:0

گربه چه گفت؟

يادداشت طنز از: م-صدري


 بسياري از تيترها، اخبار و يا مطالب سايت وزين مازندنومه جنبه سياسي، اجتماعي و يا اقتصادي دارد، اما محض تنوع و زنگ تفريح خوانندگان خواهش مي كنم اين اتفاق واقعي را طرح و نظر خوانندگان محترم را جويا شويد.

 من يكي از شخصيت هاي سياسي و اجتماعي استان هستم. دست زمانه اين بار در انتخابات به گروه ما روي خوش نشان نداد و من از بابت اين فراغت خاطر تصميم گرفتم پروژه مسکونی خود را به اتمام برسانم .

 روزي در بالاي طبقه چهارم بناي در حال ساخت خود بودم و در عالم خيال و تفكر در چگونگي كسب تاج و تخت از دست رفته سير مي كردم كه توجه‌ام در زمين به گربه‌اي جلب شد كه از عرض خیابانی عبور مي كرد .

نمی دانم چطور شد كه پاره آجري را برداشته و از بالا به طرف گربه پرتاب كردم . پاره آجر در 5 سانتي‌متري گربه به زمين خورد و گربه نگون بخت از ترس نيم متر به هوا پريد و سريعاً 10 متر به جلو خيز برداشت و بعد ايستاد و به اطراف نگاه كرد تا منبع خطر را كشف و تحليل مناسبي از حادثه سرهم نمايد. اما چيزي كشف نكرد.

 داشت خودش را به توهم توطئه قانع مي كرد كه صداي خنده من در بالا توجه‌اش را به خود جلب كرد. گربه مبهوت از عملكرد غير قابل توجيه من، دو دقيقه به چهره ام نگاه كرد و بعد راهش را گرفت و رفت.

 من مانده‌ام كه گربه در آن دو دقيقه در دلش به من چه ‌گفت. با بعضي از دوستان نزديك شرح اين واقعه را در ميان گذاشتم. پاسخ ها متفاوت بود؛ علي گفت:" حتما گربه به شما گفت:آقاي محترم جدا" كه قباحت داره!"

 مسلم از زبان گربه گفت:"خدا عاقبت همه را ختم به خير كند، اين هم از مدير اسبق اين شهر!"

 محمدباقر هم اعلام نظر كردکه:" حتما زبان بسته گفته يك برهيچ به نفع شما، اما من هم خدايي دارم و روزي به هم مي رسيم!"

 راستي شما مي گوييد كه گربه در آن دو دقيقه چه گفت؟  (sadri- 2006@yahoo.com)