شنبه 3 اسفند 1387-0:0
اندر بی ادبی واعظ مشهور
خاتمی فاسد و بی بند و باره!حتی اگه شورای نگهبان هم تائیدش کنه ما باید رسوایش کنیم!(يادداشتي از:شيخ عبدالله شاهيني-گرگان)
قومی به خیال در غرور افتادند / و ز غایت جهل در سرور افتادند
معلوم شود چو پرده ها بردارند / کز کوی تو دور و دور و دور افتادند
نزدیک به سه هزار نفر پای صحبت هایش نشسته اند و او نیز با حرارت مشغول به وعظ آنان است، بین صحبت ها گاه به گاه تعریض به این و آن می زند تا آنجا که به دعای آخر سخن رسید و با فریاد گفت:
"خدایا کسانی که می خواهند در انتخابات ریاست جمهوری آینده دوباره ولنگاری و بی دینی را برگردانند، نابود ساز "
این دعا را که شنیدم من نیز به مانند خیلی هائی که آنجا بودند نپسندیدم که از آن همه احساسات پاک مذهبی مردم برای کوبیدن رقیبان سیاسی استفاده شود؛ از جایم بلند شدم و آرام از گوشه ای به سمت در رفتم که بیرون روم تا قدری خم شدم که کفش بپوشم، چشمم به آن واعظ محترم افتاد، سرم را بلند کردم و نزدیکش شدم تا انتقادی از او کنم؛ حال ببینید آنچه که بین من و او رخ داد
* * *
من : جناب (....) آن دعای آخر و تعریض به دیگران شایسته منزلت شما نبود
او : چی ؟....چی می گی ؟......خاتمی فاسد رو می گی ؟.....خاتمی فاسد و بی بند و باره !!
من : همین حرفها هم شایسته شما نیست ...مُوّدب باشید آقا ..
او : تو !!..تو کی هستی که داری به من تذکّر می دی ..یه بچه طلبه!!ها ها ...تو می فهمی که با کی داری صحبت می کنی ؟!!!
من : ...ولی من به عنوان یک شهروند حق دارم که به شما تذکر بدهم ...شما حق توهین به دیگران رو ندارید، شما حق ندارید به یک مسلمان نسبت فسق و فساد بدهید
او : ( در حالی که از شدّت خشم دست و سرش می جُنبید )
باز هم می گم ...فردا شب ...همین تو ..هی.. با توام ..فردا شب هم بیا.. می بینی که بیشتر و بیشتر در مورد خاتمی فاسق صحبت می کنم ...اصلا تو حرف دهنت رو می فهمی !!
( ....و از اینجاست که جمع زیادی از زائران امام رضا هاج و واج دور و بر ما را گرفته و به نزاع دو آخوند گوش می کنند )
من : جناب (...) آن کسی که شما فاسق می خوانی، توی همین سیستم تائید شده !
(.. و جناب واعظ در حالی که کف بر گوشه ی لبهایش نشسته و از شدت عصبانیت می لرزد و نگاهی از سر تحقیر به من دارد )
او :اما خاتمی یه فاسد است، حتی اگه شورای نگهبان هم تائیدش کنه ما باید رسوایش کنیم
این جمله ها را گفت و در حالی که دست ها را به نشانه تهدید من مُدام تکان و تکان می داد و هر لحظه احتمال می دادم با آن دست ها یا عصایش بر سر و صورتم بزند کمی خودم را کنار کشیدم و یک نفر هم او را کناری کشید و به سرعت از من دور شد و از تند تند قدم زدنش فهمیدم که در اوج ناراحتی و عصبانیت است
* * *
آنچه که برای شما به اختصار نوشتم چندی پیش بین من و یکی از واعظان پر آوازه کشور رخ داد، برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد رفته بودم و به مانند هزاران نفر دیگر در صحن بزرگ پای سخن او نشسته بودم واعظی که به قول سعدی:
آن که چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز !
شاید نیازی به توضیح نباشد و از همان چند جمله که آوردم روشن باشد که آستانه تحمل ، میزان ادب ، نزاکت و اخلاق مداری آن واعظ مشهور به چه اندازه بود
جمله هائی از سر خشم و ناراحتی و برآمده از بی ادبی که نمی دانم کجا آموخته بود همگی به خوبی رسا و روشن اند و نیازی به تفسیر ندارد، فقط می ماند دو مسئله یکی آنکه مردمان ساده دل و روشن نظری که پای صحبت او نشسته بودند در موردش چه فکر می کنند و او در حقیقت و باطنش چه هست !!
وه !!...که چه فاصله بود بین آنچه که هزاران نفر در او می دیدند و آنچه که در باطن و حقیقت در او وجود داشت و چه ماهرانه توانسته است خود را به گونه ای که دیگران می پسندند ظاهر سازد
او به ظاهر واعظ احکام بود / لیک در باطن صفیر و دام بود
نکته ی دیگر اینکه داعی دین و واعظ مردم، آنگاه که خود گرفتار نخوت و غرور و بد دهنی و تنگی سینه و کم تحمّلی و نابردباری گردد، تصور کنید در آن صورت چه بر سر مردمانی خواهد آمد که پای صحبتش می نشینند و آنگاه که در رفتارش خلاف گفته ها را ببینند چه تصویری از دین و دین مداری خواهند داشت
وای بر ما ...وای بر ما که دیگران را به دین خدا می خوانیم و آنگاه که پای رقیب سیاسی به میان آید به راحتی نسبت فسق و فجور می دهیم و کمترین نقد و سوال را بر نمی تابیم و سوال کننده را با خشم و نفرت از خود می رانیم و وقتی کسی همچون نگارنده که لباسی به مانند آن واعظ از رداء به تن و عبا بر دوش دارد، اینگونه با خشم و نفرت سوال ساده و نرم او را پاسخ می دهند، حال ببینید چه بر سر آن منتقد بیچاره ای خواهد آمد که اگر روزی به خود جرئت سوال کردن را دهد و به قول ما آخوند ها کُلاهی هم باشد با آنان چه می کنند خدا می داند
او هر آنچه که می توانست و می خواست از سید محمد خاتمی بد گفت و نسبت فسق و فجور به او داد و رفت فقط یک سوال برایم باقی ماند و مجال پرسیدن نشد و دوست دارم از زبان خاتمی از آن واعظ مشهور ، تقوی پیشه و خداترس بپرسم که
با من تو هر آنچه گویی از کین گویی / پیوسته مرا ملحد و بی دین گوئی
من خود مُقّرم بدانچه هستم لیکن / انصاف بده ترا رسد کاین گوئی ؟
امیدوارم خداوند و دینش از دست چنین واعظانی محفوظ بماند آمین