چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388-0:0

درسی که سیاست باید از فوتبال بیاموزد

دو يادداشت در مورد تغيير وتحولات اخير در تيم ملي فوتبال


*يادداشت نخست: سيف الرضا شهابي-بابل

بعد از شكست تيم فوتبال ايران در مقابل عربستان در ورزشگاه آزادي اين جانب نوشتم:" شوك فوتبال در جمهوري اسلامي ايران" و اكنون هنوز يك ماه از آن واقعه نگذشته كه با استفعاي آقاي محمد مايلي كهن شوك دوم وارد شد.

 اين شوك نه به خاطر ترك مايلي كهن از سرمربي گري تيم فوتبال ايران، به خاطر وضعيت آشفته اي است كه بر ورزش كشور خصوصا" فوتبال حاكم است و اگر اراده اي قوي و عقلاني و به دور از انواع حاشيه ها از جمله سياسي برورزش حاكم نشود همين آش است و همين كاسه .

    ورزش يكي از بهترين ابزار ها پراي پرآوازه كردن نام كشور در سطح جهان است،به شرط آن كه مسئولان كشور و متوليان ورزش و ورزشكاران و ورزش دوستان به اين واقعيت باور داشته باشند و براي دست يابي به آن برنامه ريزي كنند.

 مهم نيست كه در جام جهاني آينده حضور نداشته باشيم مهم اين است كه در جام جهاني هاي بعدي با قدرت راه پيدا كنيم و زنگ تفريح ساير تيم ها نباشيم . تصميمات شتابزده و معرفي سرمربي بدون مطالعه و ارزيابي همه جانبه همين مي شود كه مربي كه هنوز كارش را شروع نكرده استعفا نوشته يا ننوشته با استعفايش موافقت مي شود.

   كلام آخر اين كه ما تا كنون فوتبال به مفهوم آن چه در دنياي ورزش امروز مطرح است نداشتيم و نداريم و اگر از امروز برنامه ريزي نكنيم براي آينده هم نخواهيم داشت.

*يادداشت دوم:مهندس قاسم جند-سوادکوه

 مایلی کهن با اعتقادات سنتی در عرصه فوتبال ، اجتماعی – اقتصادی و دایی با ظاهر و اعتقادات روشنفکرانه در عرصه فوتبال ، اجتماعی - اقتصادی رو در روی همدیگر صف آرایی کردند ، که این موضوع به نوعی تداعی کننده رقابت همیشگی دو جناح سنتی و روشنفکر در عرصه سیاست داخلی در اذهان همگان است .

در عرصه ورزش علی دائی که نماینده جناح روشنفکر ورزش در ایران بود پس از کش و قوس های فراوان سر مربی تیم سایپا شد همان جائی که مایلی کهن از جناح سنتی سابقه مربیگری آن را در گذشته نه چندان دور در پرونده خود داشت و شاید همین موضوع جرقه اختلافات را بین این دو بازیکن مشهور فوتبال از دو نسل متفاوت و با دو عقیده متفاوت به وجود آورد .

 در حالی که این ماجرا در دادگاه در حال سکون بود هر دوی این افراد در جبهه دیگر در حال مبارزه علیه همدیگر بودند؛ مبارزاتی که بیشتر به مبارزات سیاسیون در پشت پرده شبیه بود . به نحوی که پس از کوچ دایی به تیم ملی علي رغم این که دایی در هیئت مدیره سایپا بود، نتوانست مانع از سرمربی گری مایلی کهن در سایپا شود.

 مایلی کهن بر صندلی دایی تکیه زد و تیم سایپا را دگرگون گرد و نتایج نسبتا خوبی گرفت همان طوری که احمدی نژاد در برهه ای از زمان نتوانست مانع شهردارشدن قالیباف در تهران شود و قبل از او هم خاتمی و هوادارانش نتوانستند مانع از شهردار شدن احمدی نژاد در تهران شوند.

اما رقیب مایلی کهن در تیم ملی روزگار خوبی نمی گذراند و هر روز سایه از دست دادن امپراتوری را بر سر خود می دید همان طوری که به علت مشکلات فراوان اجتماعی و اقتصادی و سیاسی که برخی از آنان به علت مشکلات جهانی و برخی دیگر به علت مشکلات داخلی بر جامعه ما سایه افکنده همین ترس و اضطراب به نوعی در اردوگاه آقای احمدی نژاد هم وجود دارد ،اما هیچ وقت دایی در عرصه ورزش فکر شکستی به این بزرگی را نمی کرد .

همان طوری که غرور کاذب در بین طرفداران دولت فعلی باعث شده که آنها همواره در غرور پیروزی های سابق خود سرمست باشند.

 در ورزش دایی که با هیاهو و تشویق فراوان طرفدارانش به تیم ملی آمد با هیاهویی از نوع توهین و ناسزا ناچار به ترک تیم ملی شد؛ اما در این بین نکته جالب این بود که با مهاجرت دایی باز هم رقیب سنتی او یعنی مایلی کهن بر صندلی تیم ملی تکیه زد!

 آیا همین جابجایی صندلی ها بین دو جناح رقیب در سیاست هم اتفاق خواهد افتاد ؟

 انگار این صندلی در عرصه ورزش باز هم باید بین رقبای دیگر دست به دست می گشت. این بار با خارج شدن رقیب روشنفکر سابق، امیر قلعه نوعی پرچم دار تفکر شد و اختلاف این دو در بازی سایپا و استقلال به اوج خود رسید و در نهایت با حمایت همه جانبه روزنامه نگاران و خبرنگاران از جناح روشنفکر مایلی کهن مجبور به ترک صندلی تیم ملی و تقدیم آن به رقیب روشنفکر خود شد .

خاتمی در انتخابات از جناح روشنفکر توانست بر رقیب سنتی خود ناطق نوری غلبه کند ، دلیل عمده این پیروزی را می توان در ایجاد موجی در جامعه مبنی بر عدم توانایی نیروهای سنتی در اداره جامعه دانست.

 همان تفکری که به حذف مربیان سنتی از فوتبال تبديل شد. از طرفی در انتخابات بعدی خاتمی توانست همان مسیر را ادامه دهد.

 از طرفی به علت نبود هماهنگی در بین نیروهای سنتی ، خاتمی رقیبی قدرتمند را در پیش رو نداشت و باز هم به راحتی پیروز شد .

 حال نوبت جناح سنتی است که در مقابل جناح روشنفکر ابراز وجود کند آنها با نیروی جوان سنتی و با شعار جدید و با اتحادی همه جانبه وارد شدند و از ضعف موجود و ناهماهنگی در اردوی روشنفکران استفاده کامل را بردند و این رمز پیروزی احمدی نژاد در انتخابات شد .

حال روشنفکران که قدرت خود را در خطر دیدند سعی در اخذ استراتژی جدید دارند تا بتوانند از موقعیت به وجود آمده که عمده دلیل آن تکروی های بی حد و مرز آقای احمدی نژاد است استفاده کنند و در یک برنامه ریزی کامل و از پیش تعیین شده سعی در پیش بردن اهداف خود و پیروزی نهایی نامزد روشنفکر در انتخابات پیش رو را دارند .

همان طوری که برخی از افراد با نفوذ در فدراسیون فوتبال در پشت پرده سعی در پیشبرد اهداف خود را دارند.

 در عرصه سیاست اگر جناح محافظه کار و سنتی استراتژی مناسبی اخذ نکنند شکست آنان در انتخابات دور از ذهن نخواهد بود . این درسی است که سیاست باید از فوتبال بیاموزد.