يکشنبه 13 ارديبهشت 1388-0:0
آزادي در سرودههاي قيصر امينپور
زينالعابدين درگاهي،پژوهشگر قائم شهري و دانشجوي دوره دكتري پژوهشگاه زبان و ادبيات رودكي، آكادمي علوم تاجیکستان،
چكيده
آزادي يكي از بزرگترين موهيتهاي الهي و مهمترين مقولههاي زندگي انسان است. تحولاتي كه در چند قرن اخير در زندگي بشر روي داد نقش آزادي در حيات اجتُماعي بارزتر و به مسئلهاي پيچيدهي فرهنگي - اجتماعي بدل شده است. گرچه متفكران عالم از ديرباز به اين موضوع توجه ويژه داشتند.
در اين مقاله سعي كردهايم نخست نكاتي دربارهي مفهوم آزادي بيان كنيم، آنگاه پس از بيان انواع آزادي (آزادي شخصي، فكري، اقتصادي، اجتماعي) به ريشههاي آن اشاره كنيم سپس آزادي را در سرودههاي يكي از مطرحترين شاعران پس از انقلاب اسلامي ايران، قيصر امينپور، به عنوان دغدغهي شاعران معاصر ايران پس از انقلاب بررسي كردهايم، تا با اين بررسي و تحليل بخشي از نگاه شاعران باليده از متن انقلاب اسلامي تبيين ميگردد.
در اين پژوهش روش شد كه آزادي در نگاه امينپور با برداشتهاي مختلفي است: رهايي از اسارت دشمن (به ويژه در بحبوحه جنگ، رهايي نفس از تعلقات(در اواخر جنگ و سالهاي آغازين پس از جنگ)، آزادي انسان در مفهوم اجتماعي(سالهاي پس از جنگ).
در اين بررسي مجموعه سرودههاي امينپور با روش توصيفي، تحليلي به ترتيب انتشار مورد توجه قرار گرفت تا سير انديشه شاعر نسبت به موضوع مقاله نيز آشكارتر گردد.
كليدواژهها: آزادي، شعر معاصر، قيصر امينپور
پيشسخن
آزادي به عنوان يك كمال و ارزش انسان و يكي از مقولههاي مهم انديشهاي است كه رويكرد به آن نقش مهمي در زندگي اجتماعي انسان دارد. متفكران، هنرمندان و شاعران از ديرباز به اين موضوع توجه ويژه داشته و دارند.
آزادي مانند دين، عدالت و... براي انسانها امر مقدسي است، گذشت زمان و تحولات ادوار گوناگون از ارزش آن نكاسته است، تحقق آن برابر با فراهم شدن زمينههاي رشد و بالندگي و شكوفايي استعدادهايي خدادادي است. انديشمندان معاصر با توجه به شرايط ويژه اجتماعي و سياسي عصر جديد از زاويههاي مختلف به مقولهي آزادي پرداختهاند.
پس از انقلاب اسلامي ايران (1357 ش) با توجه به بنيانهاي انديشهي انقلابي، شاعران به موضوعهاي اجتماعي از جمله آزادي توجه كردهاند، يكي از آن ميان، قيصر امينپور (1386- 1338ش) است. سعي شده است تا به اين پرسشها پاسخ داده شود: نگاه شاعران باليده از متن انقلاب نسبت به مسائل و موضوعهاي اجتماعي چگونه است؟
شاعران شاخص پس از انقلاب نسبت به مسائل اجتماعي به ويژه آزادي چه نگرشي داشتهاند؟ قيصر امينپور به عنوان يكي از برجستهترين شاعران انقلاب اسلامي دربارهي آزادي چگونه ميانديشيد؟
آيا همانند بسياري از انديشمندان و رهبران فكري انقلاب آنچه را كه با عنوان تعارض دين و ايمان با آزادي مطرح ميشد توانسته براي خود حل كند. در اين مقاله در پي تبيين مفهوم و برداشت آزادي در سرودههاي قيصر امينپور هستيم. بديهي است با مرور بر مفهوم آزادي در سرودههاي امينپور، بخشي از نگاه شاعران پس از انقلاب اسلامي تبيين ميشود، به عبارت ديگر در اين مطالعه دستكم گوشهاي از تحول انديشههاي اجتماعي شاعران پس از انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گرفته است.
براي رسيدن به اين مقصود نخست دربارهي مفهوم آزادي، انواع و ريشههاي آن نكاتي مطرح ميكنيم تا زمينه و دامنهي بحث روشنتر گردد. مفهوم، انواع و حدود آزادی آزادی توانایی انجام عملی است که به حقوق دیگران لطمه وارد نکند، آزادی یک نظم قانونی و عمل مسئولانه است. به عبارت ديگر، آزادی امکان عملی کردن تصمیمهایی است که فرد یا جامعه به میل یا ارادهي خود میگیرد.
اگر انسان بتواند همهي تصمیمهایی را که میگیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی، اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بیحد و مرز است. در پوشش آزادي به ويژه آزادي بيان، خواست ضمني آزادي بيقانون و بيحدو مرز براي انجام هر كاري، آزادي گفتن، نوشتن و عمل كردن بر پايه همه چيز مجاز است به ذهن متبادر ميشود كه مطلقا چنين نيست. انسانها اجتماعی زندگی میکنند، نمیتوانند آزادی مطلق داشته باشند، زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی افراد دیگر اجتماع میانجامد. (طباطبايي، 17؛ پولن، ص 9؛ www.fa.wikipedia.org)
منتسكيو در روح القوانين ميگويد: «آزادي عبارت از اين است كه انسان حق داشته باشد آنچه را كه قانون اجازه داده و ميدهد عمل كند و آنچه قانون منع كرده و صلاح او نيست، مجبور به انجام آن نگردد، در اين صورت، اگر مرتكب اعمالي شود كه قانون منع كرده، ديگر آزادي وجود نخواهد داشت» (نقل از: سروش، 42) فرانتس نويمان بر آن است كه آزادي فقدان مواضع براي تحقق آرزوهاي انسان است (آزادي، قدرت و قانون، ص 68 نقل از: سروش، ص 37)
در آزادی دو چیز نهفته است: الف- انسان در معرض تعدی و تجاوز و مزاحمت دیگران نباشد (آزادی منفی)
ب- انسان بتواند هر چه را ميخواهد انجام دهد، به شرطی که به حقوق دیگران زیانی وارد نکند (آزادی مثبت). مجموعه آزادیهایی را که در یک جامعه افراد از آن بهره میبرند، در اصطلاح حقوق/ آزادیهای فردی/ حقوق اساسی فرد/ حقوق عمومی شهروندان/ حقوق بشر و شهروند/ آزادیهای عمومی میگویند.
در طول تاریخ این پرسش مطرح بوده است که آیا بشر آزاد است یا تحت سلطهی ارادهی بالاتری قرار دارد (جبر و اختیار). در اندیشه الهی خداوند انسان را آزاد آفریده است و او در اعمال و رفتار خود آزاد است (تکلیف، عقاب و ثواب بر این نگاه مترتب است) علامه طباطبايي بر آن است كه محدوديت ارادهي فردي، بر اساس ارادهي خداوند صورت ميگيرد و انسان در برابر انتخاب مبدا هستي است، وجود اراده در انسان به او اجازهي مخالفت با مشيت الهي نميدهد. (الميزان، ج 16، ص 68، نقل از: سروش، ص 42)
شهيد مطهري ميگويد: در تفكر الهي آزادي براي انسان كمال است، ولي كمال وسيلهاي است نه كمال هدفي، هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد، ولي انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خويش برسد. (انسان كامل، ص 346، نقل از: سروش، ص 43) عدهای برآنند که انسان در مسیر سرنوشت خود اختیاری ندارد و انسان در اختیار خود هم مجبور است. در این صورت سخن از آزادی بیهوده است.
در تفکر مادیگراها دترمینیزیم بر جهان حکمفرماست و در امور طبیعت و اجتماع هیچ چیز بدون علت نیست و اراده انسان نیز تابعی از قوانین طبیعی و اجتماعی است. به هر روي آزادي در بسياري از مكتبها شعار مشترك است، اما در نگاه مكاتب گوناگون مباني يكسان ندارد، كساني كه از آزادي دفاع ميكنند تفسيري واحد از آن ندارد، نيز اجماعي بر حدود آن وجود ندارد. (طباطبایی، 24-17؛ سروش، 26)
آزادی عمومی: مجموعه حقوقی است که برای افراد، نوعی استقلال و خودسامانی در زمینههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی تأمین میکند. آزادی عمومی را به سه گروه تقسیم کرده اند: 1- آزادیهای شخصی / آزادي مطلق / آزادي تن: یکی از مهمترین حقوق فردی است، آزادی شخصی پایه تمام آزادیهاست. وقتی انسان، آزادی تأمین نداشته باشد استفاده از سایر آزادیها و حقوق بیمعنی است.
آزادیهای شخصی عبارتند از: حق زندگی، آزادی رفت و آمد، اختیار مسکن، مصونیت خانه و مسکن، امنیت شخصی، مصونیت مکاتبات و مکالمات تلفنی، آزادی در زندگی داخلی و خصوصی، حق دادخواهی و آزادی دفاع. زندگی یکی از حقوق فطری و طبیعی و مبنای تمام حقوق انسانی است، زندگی موهبتی است که خدا به انسان ارزانی داشته است. قرآن حق زندگی را محترم شمرده است (32 / اسرا؛ 31 / مائده؛ 29 / نساء) فلسفهي قوانین کیفری آن است که کسی نتواند دیگری را از حق و نعمت زندگی محروم کند. (طباطبایی، ص 41-32)
2- آزادی فکر و بيان: به مجموع فعالیتهای ذهنی و معنوی گفته میشود که به صورتهای گوناگون ابراز میشود: آزادی عقیده (انتخاب آزادانه در فکری که شخص آن را عین حقیقت میپندارد)، آزادی ابراز عقاید و افکار (امکان قانونی که شخص بتواند به معتقدات خود به طور فردی و یا گروهی اقدام کند و آن را به نمایش بگذارد)، آزادی نشر عقاید و افکار (امکان قانونی که فرد بتواند آزادانه از راه بیان، قلم، چاپ، نمایش، امواج رادیویی و تلویزیونی و... نشر و رواج دهد)
آزادی آموزش عقاید و افکار، حقوق مؤلّف (مالکیت فردی نسبت به آثار خلاقهي فکری و هنری و علمی)، آزادی اطلاعات (حق وصول به اخبار و اطلاعات، شامل آزادی مطبوعات نیز میشود) آزادی مذهب (داشتن و یا پذیرفتن و ابراز و انجام فرائض مذهبی) آزادی سیاسی (فرد بتواند در زندگی عمومی و اجتماعی کشور خود از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت کند یا به مقام سیاسی دست یابد.)
آزادي بيان فراگيرترين شكل آزادي است كه با تمام شكلهاي آزادي فردي ارتباط پيدا ميكند. اين نوع آزادي، آزادي بيان معنوي، فكري و علمي را در برميگيرد. به عبارت ديگر آزادي بيان عبارت است از «آزادي اظهار انديشه اعم از نظريهها، شناختها، ارزشها و عقايد، خواه از راه گفتار باشد و يا نوشتار يا تصوير يا از راه وسايل امروزي توليد و توزيع انديشه و سخن يا صنعت چاپ يا وسايل نوين انفورماتيك و يا به صورت رايج كتاب و مطبوعات و وسايل ديداري و شنيداري كنوني يا آينده باشد.» (طباطبایی، ص 81، 86، 99، 101، 121؛ پولن، ص 10-9)
3- آزادی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی: حقوق اجتماعی آن است که فرد با توجه شخصی و حرفهای و یا به کارگیری دارایی خود در اجتماع تاثیر میگذارد. مانند حق مالکیت، حق کسب و کار، صنعت و بازرگانی، آزادی کار و شغل، تأمین اجتماعی و... (طباطبایی، ص 34، 170، 134)
اگر آزادي را با نگاه اصطلاحي بخواهيم تبيين كنيم در معاني مختلفي به كار رفته است:
الف- آزادي فلسفي: به معناي اختيار در برابر جبر.
ب- آزادي اخلاقي: به معناي رهايي عقل از سلطهي غرايز و شهوات، آزادمنشي و داشتن اخلاق آزادمردان. ج- آزادي عرفاني: به معناي وارستگي از هر چيز جز خداي متعال.
د- آزادي اجتماعي / حقوقي: آزادي افراد و يا محدوديتهاي آن بر اساس مقرراتي كه قانون وضع ميكند (مانند: آزادي انديشه، عقيده، بيان، سياسي، احزاب، اقتصادي و...) (داعينژاد، ص 106-104) ریشهها و منابع آزادی تاریخ شاهد مبارزه ملتها، علیه ستم و خودکامگی است.
نتیجهی قرنها مبارزات مردم، حقوق و آزادیهایی است که به عنوان اصول مسلم امروز پذیرفته شده است. آزادی ریشه در چند نظرگاه دارد:
- نظریه سیاسی- فلسفی حقوق طبیعی: آزادی خواهان و مخالفان استبداد با این دیدگاه به تبیین جامعهي سیاسی، روابط مردم و دولت، تحول اندیشهي آزادی و حقوق و ... پرداختهاند، جنبشهای بزرگ قرن 18 در اروپا بر این نظریه مبتنی است.
- نظریه مذهبی: مبانی بشر دوستانه و انسانگرایانه مذاهب توحیدی در پیشرفت اندیشهی آزادیخواهی و تکوین حقوق فردی مؤثر بوده است. تعالیم مذهب در طول تاریخ سنگری علیه ظلم و ستم بودهاند. (دربارهي نظريه آزادي و ريشههاي آن و انتخاب دين بنگريد به: كريمپور، فصلهاي مختلف)
- نظریه اقتصادی: آزادی اقتصادی مبتنی بر اندیشه آدام اسمیت انگلیسی است. احترام به اصل مالکیت شخصی، رقابت و اقتصاد آزاد برای پیشرفت جامعه، شکوفایی اقتصاد عامل بسط شخصیت و استقلال انسان و... مورد توجه است. (طباطبایی، ص 171) آزادی در نگاه برخی از متفکران جان لاک و منتسکیو دو اندیشمند معروف آزادی را در پیروی از قانون میدانند. اما برداشت آنان متفاوت است: لاک میگوید: آزادی انسان در اجتماع آن است که در زیر فرمان هیچ قدرت قانونگذاری نباشد، مگر آن که خود با ایجاد دولت به رضا و رغبت برپا کرده است و دیگر هیچ اراده و حاکمی بر او فرمان ندهد، مگر آن چه هیأت قانونگذار کشور بنا به وکالتی که از جانب او دارد تصویب کرده است.
آزادی برای هر کسی چنان نیست كه آن چه بخواهد بکند و آنگونه که بخواهد بزید و هیچ قانونی او را مقید نسازد. وی آزادی را صرفاً در انجام دادن هر آن چه که قانون مقرر میکند، تلقی نمیکند، زیرا ممکن است قانون موضوعه خود بر خلاف قوانین طبیعت و عدالت باشد. (صناعی، ص 222) منتسکیو آزادی را در تبعیت از قانون میداند، اما قانونی که از سوي یک حکومت دموکراتیک و آزاد وضع شده باشد، حکومتی که مبتنی بر رأی عمومی (دموکراسی) باشد.
وی آزادی و تفکیک قوا را مستلزم هم میداند. (شوالیه، ص 128) ژان ژاك روسو بر این باور است که با عقد قرارداد اجتماعی، مردم تمام حقوق و آزادیهای خود را به هیأت اجتماع تفویض کردهاند، قانون وضع شده، مظهر ارادهی عموم، یعنی اجتماع است. (طباطبایی، ص 248) علمای ادیان الهی برآنند که قوانین و تعیین حدود و وظایف و مسئولیتهای افراد باید از جانب خداوند متعال باشد وگرنه عدالت واقعی تحقق نخواهد پذیرفت. (قربانی، ص 18) با اين وجود در قرآن (29/كهف؛ 108، بقره) ايمان كه يكي از مقولههاي مهم به شمار ميرود، مبتني بر اختياري بودن و آزادي در انتخاب آن است. قرآن (256/بقره؛ 3 / انسان) اكراه را از ايمان ميزدايد و آن را از منظر آزادي انسان مينگرد. (داعينژاد، 52-51، 65)
بررسی و تحلیل سرودههای قیصر امین پور
در ادبيات كلاسيك سخن از آزادي بسيار رفته است، مفهوم غالب آن آزادگي و رهايي از بند وابستگيها و تعلقات جسماني و دنيايي است. اين معنا در اين بيت حافظ كاملا آشكار است: غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است اما در ادبيات دورهي جديد پس از ظهور انديشههاي مشروطيت تا به ثمر نشستن انقلاب مشروطه به طور معمول آزادي در مفهوم غربي آن است.
يكي از درونمايههاي شعر مشروطه كه در ساخت صور خيال شعر اين دوره هم نقش داشته، آزادي است، شاعراني چند ستايشگر آزادياند. آنچه كه آزادي در شعر مشروطه ديده ميشود، مترادف با حاكميت قانون و نظام سياسي دموكراسي غربي است. اديبالممالك از نخستين شاعران اين عرصه است.
خود تو ميداني نخستين كس منم كاين خلق را سوي آزادي شدستم رهنما و راهبر مقصود از آزادي حاكميت قانون و آنچه كه در قانون اساسي كشورهاي اروپايي، مانند فرانسه ديده ميشد، مانند آزادي بيان و آزادي احزاب... است: - چون موجد آزادي ما قانون است / ما محو قانون نميشويم تا قانون است (فرخي يزدي) - گفتم كه مگر به نيروي قانون / آزادي را به تخت بنشانيم (بهار) - گشت آزاد فكر و انديشه / قلم و نطق و حرفت و پيشه (بهار) - مُلك را آزادي فكر و قلم قوتفزاي / خانهي آزاد نافذتر ز نوك خنجر است (بهار) - تا قلم آزاد نگردد آزاد از قلم نميكنم ياد / گر قلم شود ز بيداد همچو خامه هر دو دستم (فرخي) - آزادي است و مجلس و هر روزنامه را / هر روز بيمحاكمه توقيف ميكنند (فرخي) فرخي يزدي با رديف آزادي غزلي سروده است كه مطلع آن چنين است: آن زمان كه بنهادم سر در پاي آزادي / دست خود ز جان شستم از براي آزادي تا آنجا كه: فرخي ز جان و دل ميكند در اين محفل / دل نثار استقلال و جان فداي آزادي يكي ديگر از مظاهر آزادي در دورهي مشروطه نوع تلقي آزاي در غرب به ويژه براي زنان است.
آزادي زن در شعر اين دوره با مسئلهي آموزش و تعليم و تربيت، حقوق سياسي و اجتماعي و به ويژه حجاب مطرح است. ايرج ميرزا و عارف قزويني و بهار سخت به حجاب زن تاخته و آن را عامل بدبختي زنان دانسته و آزادي زن را برابر با بيحجابي بيان كردهاند و نسيم شمال، فرخي يزدي و اديبالممالك ضمن حفظ حرمت و حجاب زن از مدافعان حقوق، تحصيل و آموزش آنان بودهاند. (آجوداني، 16-15، 189، 241-238 و 251-248)
مفهوم آزادي و برداشتهاي گوناگون از درازدامن است، فقط اشاره ميكنيم كه در سرودههاي فرخي يزدي مفهوم ضد استبدادي و آزادي طبقاتي مثلا رهايي دهقانان از ستم ارباب و... دارد. و در سرودههاي بهار قانونخواهي و جلوههاي اجتماعي آن، يعني آزادي قلم، بيان و احزاب و... ميباشد؛ علاوه بر آنكه در مفهوه استقلال سياسي ايران هم مورد توجه است كه در اين مورد پيوند طبيعي با قانون پيدا ميكند.(آجوداني 50-19)
قیصر امین پور از آزادی برداشتهای مختلفی داشت. آن چه که از مفهوم آزادی و گسترهي آن مطرح کردهایم، به ویژه نگاه و بینشی که پس از انقلاب اسلامی در اندیشهي روشنفکران جوان و انقلابی دیده میشود، زمینهساز این برداشتهای امینپور بوده است. رشد و تطوّر اندیشهی امین پور به ویژه در دههی آخر عمرش به ویژه آشنایی با دیدگاههای جدید پس از ورود و تحصیل در مقاطع عالی دانشگاهی و نشست و برخاست با صاحبان انديشه، موضوعات جدیدتر از جمله نگاه نو به آزادی برایش دغدغهای شد که در سرودههایش دیده میشود.
آزادي در سرودههاي او در مفهوم اوليه نجات از اسارت دشمن خارجي و جغرافيايي، در مفهوم رهايي از تعلقات و خواستههاي نفساني و در نهايت به مفهوم اجتماعي آن، رهايي انسان در معني عام و مطلق ديده ميشود. آيا اين همان حل شدن مفاهيمي همچون اسلام، ايمان و ولايت و... با آزادي است يا نه؟ كاملا روشن نيست كه در كنه انديشهي امينپور اين تعارض حل شده باشد.
آنچه كه در بخش سوم نگاه امينپور به آزادي مطرح شده است آشكارا اعتراضهايي ديده ميشود، گرچه نسبت به مباني دين نيست، اما نسبت به عملكرد اجتماعي امروزي دين دغدغههايي در سرودههايش ديده ميشود. بيترديد باورمندي او به مباني اسلام و انديشههاي شيعي بر هيچكس پوشيده نيست و در سرودههايش آشكار است. از يك سو باورمندي امينپور به مباني اسلام و انقلاب، از سوي ديگر برداشتهاي گوناگون از آزادي در مجموعههاي امينپور قابل ملاحظه است.
اينك با توجه به مجموعه سرودههاي منتشر شدهي وي (به ترتيب انتشار مجموعهها) اين موضوع را مرور ميكنيم تا سير برداشت شاعر در طول عمر شاعرانگي او ديده شود: يادآور ميشويم مطالبي كه مطرح ميشود نوعي نگاه ويژه است به سرودههاي امينپور است كه ممكن است با اين برداشت همراه نباشيد، البته بيترديد با اين نكته همراه هستيد كه طرح موضوع با اين زاويه خالي از لطف نخواهد بود.
1- «مثل چشمه مثل رود» (1364، براي نوجوانان). در اين مجموعه يك قطعه به آزادي پرداخته است:
1-1- قطعهي «درياي آزادي» (ص 14) پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بحرانهاي مختلفي در كشور ايجاد شد، در شرايطي كه اوضاع سياسي و اجتماعي به شدت متلاطم بود. عراق به مرزهاي ايران هجوم كرد. با توجه به عدم آمادگي سياسي، اجتماعي و نظامي ايران، جنگ مطابق برنامههاي طراحي شده، چندان موفقيتآميز نبود، از سويي حمايت قدرتهاي بزرگ و مجامع بينالمللي از عراق مسئله را پيچيدهتر كرده بود، در اين سالها ذهن شاعر كه خود از ديار جنگزدهي جنوب كشور بود سخت درگير جنگ شد و سرودههاي به يادماندني سرود. در اين شرايط آنچه كه از آزادي در سرودههاي امينپور ديده ميشود، رهايي از نيرنگهاي دشمن متجاوز است.
به عبارت ديگر آزادي در معني رهايي از اسارت دشمن مرزهاي جغرافيايي و ديگر حاميان اوست. در اين قطعه «دريا» نماد مردم انقلابي مسلمان ايران است كه با موجهاي پرتلاطم (عمليات در ميدان نبرد) بر دشمن ميتازند. عملياتي كه گاه پيروزي به همراه داشت، گاه منجر به ناكامي ميشد. به بيان ديگر رزمندگان همچون بالهاي مرغابيان دريايي گاه در فرود، گاه در فراز بودند. درياي بيساحل و بيكران، موج در موج همچون بال مرغابي، در اوج است، اما دشمنان ميخواهند اين موجها را كنترل كنند و در اختيار گيرند:
دم به دم در پهنـهي دريـا موج، شكلي تازه ميگيـرد، يك نفر با خطكشي كوچك مـوج را انـدازه مـيگيـرد از پـي هـر موج، سرگردان روز و شب بيهـوده ميتازد تـا بـريـزد مـوج دريـا را در قفسهايي كـه ميسازد،دشمن اين نكته را در نمييابد كه مؤمنان دريايي اين ديار بهسان ماهيهاي درياي بيكرانِ امواجِ آزادي، در قفسهاي كوچك آنان جاي نميگيرند: در قفـس، دريـا نمـيگنجـد زآن كـه كار موج پرواز است مـا هـمـان دريـاي آزاديـم دشمن ما آن قفسساز است
2- مجموعهي «به قول پرستو» (1375، براي نوجوانان) در اين مجموعه در چند قطعه به مفهوم آزادي پرداخته است: 1-2- قطعهي «ترانهاي براي آشتي» (ص 31) آزادي را رهيدن از خاك و در مفهوم عرفاني «رهايي انسان از تعلقات» بيان كرده است: چـه مـيشـد اگـر مثـل پروانهها كمـي دست و پـاي دلـت بـاز بود به هرجا دلت خواست سر ميزدي از ايـن خـاك امـكـان پـرواز بود اين برداشت عرفاني از آزادي (رهايي از تعلقات مادي و تن) را در يك دو بيتي پيشتر سروده بود (گزينه اشعار، ص 164، به نقل از در كوچههاي آفتاب) دگـر ايـن دل سر ماندن ندارد، هواي در قفـس ماندن ندارد، چنان در دوزخ دنيا دلم سوخت، كـه ديگربار، سوزاندن ندارد
بيترديد اين برداشت و مفهوم از آزادي با تأثيرپذيري از فرهنگ اسلامي و شيعي است كه آزادي و حريت را در رهايي از بند تعلقات و نفسانيات ميداند.
حضرت علي(ع) فرمود: «العبد حرّ ان قنع، الحرّ عبد ما طمع» و نيز «لا تكن عبد غيرك فقد جعلك الله حرّا» (ميزان الحكمه، ج 2، ص 353 و 351 نقل از: داعينژاد، ص 83-82) آزاد نبودن و پرواز نكردن انسانها از آنجاست كه از آن سوي آسمان بيخبرند، عدم آگاهي و جهل انسان مانع پرواز و عروج انسان است وگرنه چه نياز به اين همه حصار و بند: اگر با خبر بودي از آسمان به روي زمين اين خبرها نبود اگر خانه پر بود از پنجره نيازي به اين قفل و درها نبود اگر باخبر باشي از آسمان خبرهـاي آنسو همـه آبياند خبرهاي روشن خبرهاي خوب همه آفتابي و مهتابياند... در اين صورت چه نيازي به ستيز؛ به عبارت ديگر شاعر، علت جنگ و ستيزهاي انسان را فقدان اين نوع آزادي ميداند: تمام زمين جاي جولان توست بگو جا براي تو تنگ است باز؟ نه تنها زمين، آسمان مال توست نيازي به شمشير و جنگ است باز؟
2-2- قطعهي «كشف قفس» (ص 6) گلايهي شاعر از شكستن بال پرواز پروانههاست. پروانهها نماد و سمبل موجودات آزاد و رها با بال پرواز به سوي بلنديها و آسمانها: چرا مردم قفس را آفريدند؟ چرا پروانه را از شاخه چيدند؟ چرا پروانهها را پر شكستند؟ چرا آوازها را سر بريدند؟ انسان از آن روزي كه قفس تنگ ستم را ساخت، آزادي در تنگنا قرار گرفت. خداوند آزادي و انسان آفريد تا در آسمان رها باشد، اما: پس از كشف قفس پرواز پژمرد، سرودن بر لب بلبل گره خورد، كلاف لاله سردرگم فروماند، شكفتن در گلوي گل گره خورد، خدا پر داد تا پرواز باشد، گلويي داد تا آواز باشد، خدا ميخواست باغ آسمانها، به روي ما هميشه باز باشد، خدا بال و پر و پروازشان داد، ولي مردم درون خود خزيدند، خدا هفت آسمان باز را ساخت، ولي مردم قفس را آفريدند
بیتردید شاعر تحت تأثیر اندیشههای اسلامی به این نکات توجه داشت. در تعالیم مذهبي و نيز در تعالیم اسلام احترام و ارزش ويژهاي به حقوق و آزادی انسان شده است. اسلام همانند دیگر مکاتب الهی برای انسان کرامت ویژه قائل است. قرآن میفرماید: «ولقد کرمنا بنی آدم ... و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (70/ اسرا) منشای این کرامت آن است که خداوند فرمود که «و نفخت فیه من روحی» (29/حجر، 72/ص). این انسان با کرامت والایش، حق حیات دارد و کسی نمیتواند مانع زندگی او گردد (32 / اسرا)
عالیترین احکام اسلامي برای حفظ و ارزش انسان، صیانت نفس، آزادی، امنیت و... او مورد توجه قرار گرفته است. 3- «آينههاي ناگهان» (1372، شامل دو قسمت: دفتر اول سرودههاي 71-1367 و دفتر دوم سرودههاي 66-1364) اين مجموعه، سرودههاي مربوط به سالهاي جنگ و پس از آن است، دورهاي كه شاعر با رخدادهايي روبهرو ميشود كه با آرمانهاي زمان انقلاب و جنگ (به ويژه سرودههاي دفتر اول) تفاوت دارد.
شاعر كه پيشتر سرودههاي پايداري و دفاع مقدس، مبتني بر شعار و بر محور حسّ حماسيِ اجتماعي ميسرود؛ اينك سرودههايش تب و تاب ديگري دارد و شاعرِ «شعر بيقراري» ميشود (بيكي حبيبآبادي، ص 7) آرامش پس از جنگ هر كس را به كاري كشاند و عدهاي هم ميراثخواران آن شدند، اما دغدغههاي شاعر نوع ديگر است: 1-3- قطعهي «روز ناگزير» (ص 9) سرودهي به نسبت بلند نيمايي، تصويري از جامعه آن روزگار، حسرتها و آرمانهاي شاعر را در خود دارد. در سطرهايي از اين سروده، شاعر به آزادي با زبان نمادين توجه كرده است: «روزي كه... / پروانههاي خشك شده، آن روز / از لاي برگهاي كتاب شعر / پرواز ميكنند»(ص 12) «پروانه»ها نماد انسانهاي آزاد و رهايند؛ با بازي كودكانهي انسانها، خشك شده، از پرواز ميايستند؛ در روز موعود حيات مييابند و به پرواز درخواهند آمد.
در اين قطعه، حصارهاي سهمگين، مانع رهايي و آزادي انسان در دنياي آرماني شاعر جايي ندارد، تنها حصار نامحدود، خيال انسان است: «آن روز / ديوار باغ و مدرسه كوتاه است / تنها / پرچيني از خيال / در دوردست حاشيهي باغ ميكشند / كه ميتوان به سادگي از روي آن پريد» (ص 13) اين حصار كه به نظر در زندگي اجتماعي ناگزير از آنيم، در دوردست و آن هم در حاشيهي باغ رهايي ايجاد ميشود كه البته آن هم چندان مانع نيست، چرا كه «ميتوان به سادگي از روي آن پريد.» شاعر شعار نميدهد كه انسان، رها و بيقيد بايد باشد، قيدي كه براي اوست عين آزادي است، منتها در باغ و مدرسهاي كه آنهم ديوارش كوتاه است. آرزوي شاعر آزادي گلها در طبيعت است، هر جايي كه دوست دارند بشكفند و هر رنگي كه ميپسندند همان باشند؛ دلهاي انسان، هر آنجا كه محبوب هست، شكسته شود: «روزي كه سبز، زرد نباشد / گلها اجازه داشته باشند / هرجا كه دوست داشته باشند / بشكفند / دلها اجازه داشته باشند / هرجا نياز داشته باشند / بشكنند» (ص 13)
آیا این مصراعها بیان شاعرانه و زیبایی از موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر نیست؟ (ماده 3: هر کسی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده 13- هر کس حق دارد داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند... هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند و یا به کشور خود بازگردد.
ماده 19- هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد...
ماده 20- هر کس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیتهای مسالمتآمیز تشکیل دهد و...) (طباطبایی، ص 276-265) «روزي كه باغ سبز الفبا / روزي كه مشق آب، عمومي است / دريا و آفتاب / در انحصار كسي نيست» (ص14)
تأكيد شاعر بر عدالت اجتماعي و آزاديهاي فردي، جامعهي آرماني و ايدهآل است. آن روز، روز پرواز آزادي است، هيچ مانع و كنترلي بر كسي نيست: «آن روز / پرواز دستهاي صميمي / در جستجوي دوست / آغاز ميشود / روزي كه روز تازهي پرواز / روزي كه نامهها همه باز است» (ص 10)
يكي از موتيفهاي شعر امينپور انتظار و ظهور منجي است كه جامعهي آرماني را محقق خواهد كرد. بديهي است اين قطعه را تأويل به انتظار هم ميتوان نمود. 2-3- قطعهي «آواز عاشقانه» (ص 79) در قالب غزل است، در اين غزل شاعر سكوت را برميگزيند، چرا كه هر نوع صداي عاشقانه و چون و چرايي در گلو شكسته شده است و كسي به داغ دل باغ، دل نميدهد و در اين ميانه حتي هاي هاي سوگ و ماتم هم به گوش نميرسد.
گرچه غزل عاشقانه است و حتي بر پيشاني خود «آواز عاشقانه» را دارد، اما نشانههايي در اين غزل ميتوان يافت كه به تفسير اجتماعي راه ميبرد، از جمله: آواز، سكوت، شكستن صدا در گلو، عدم ميل به سرودن، بغض دروني، اي داد، هاي هاي عزا، آيا، مبادا و چرا و... . آواز عاشقانهي ما در گلو شكست حق با سكوت بود صدا در گلو شكست ديگر دلم هواي سرودن نميكند تنها بهانهي دل ما در گلو شكست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گريههاي عقدهگشا در گلو شكست اي داد، كس به داغ دل باغ دل نداد اي واي، هاي هاي عزا در گلو شكست آن روزهاي خوب كه ديديم خواب بود خوابم پريد و خاطرهها در گلو شكست بادا مباد كشت و مبادا به باد رفت آيا ز ياد رفت و چرا در گلو شكست فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم بغضم امان نداد و خدا... در گلو شكست
در قطعهي «نامهاي براي تو» (ص 97) خطاب به دوست مظلومش م.م (محسن مخملباف) ميگويد: خواستم كه با تو درد دل كنم گريهام ولي امان نميدهد حس و عاطفهي قوي اين غزل به همراه برخي از شگردهاي زباني و بياني بر زيبايي غزل افزوده است.
بيت ششم يادآور اين غزل سيمين بهبهاني است: شلوار تا خورده دارد مردي كه يك پا ندارد خشم است و آتش نگاهش، يعني تماشا ندارد... بادا كه چون من مبادا، چل سال رنجش پس از اين خود گرچه رنج است بودن، بادا مبادا ندارد (بهبهاني، مجموعه اشعار، ص 868) 4- مجموعه «گلها همه آفتابگردانند» (1380، سرودههاي 79-1369)، اين مجموعه بخشي ديگر از سرودههاي پس از جنگ را شامل ميشود، سالهاي پر تب و تاب از جهت سياسي و اجتماعي. شاعر، اندكي فارغ از برخي دغدغههاي پيشين، پا در عرصهي علمي دانشگاهي گذاشته، حال و هواي ديگري دارد. نگاهها دقيقتر و عميقتر شده است. با اين نگاه، مجموعه اهميت ديگري مييابد.
اين مجموعه حاوي قطعههايي دربارهي آزادي است به مواردي اشاره ميكنيم: 1-4- قطعهي « الهي» (ص 84) نيايشي است كه در آن از آزادي (آزادي از نفس و رهيدن از تعلقات)، به عبارت ديگر آزادگي در ذهن شاعر نقش بسته است: الهي به زيبايي سادگي به والايي اوج افتادگي رهايم مكن جز به بند غمت اسيرم مكن جز به آزادگي اين نگاه به آزادي (رهايي از دشمن بيروني و دروني) جزء دغدغههاي ذهني شاعر شده است و هرچه به سالهاي پاياني دههي 70 نزديكتر ميشويم برداشت شاعر اجتماعيتر ميشود. 2-4- قطعهي «احوالپرسي (2)» (ص 69، سروده اسفند 1379)
در اين طرح شاعر يكي از دغدغههاي خود را با زبان طنز بيان ميكند، بدون آنكه سطح سخن فرو افتد. اين شيوه در سرودههاي ديگر نيز ديده ميشود به ويژه زماني كه مسائل اجتماعي را طرح ميكند. «فعل بيفاعل» (ص 63، گلها)؛ «سفر»(ص 61، همان)؛ «روز ناگزير»(ص9، آينهها)؛ «ميهمان سرزده»(ص 70، همان) و... قطعهي « احوالپرسي (3)» به نابهسامانيهاي اجتماعي اشاره دارد. گل كه مظهر طراوت و شادابي است، اگر در اسارت مغولانه قرار گيرد روزگارش چگونه خواهد بود؟ شاعر وقتي در برابر پرسش از احوال خود قرار ميگيرد، با زباني نزديك به زبان محاوره با ظرافت و تشبيهي كه مشبهٌبه چندان نو نيست، پاسخ ميدهد: «گفت: احوالت چطور است / گفتمش: عالي است / مثل حال گل» اما همين گلي كه حالش عالي است، اگر در اسارت بيداد و ستم خونريزانهي مغولانه اسير گردد، چگونه خواهد بود: «حال گل در چنگ چنگيز مغول» اين نوع پرسش از حال شاعر (= انسان)، شاعر را كلافه كرده و در قطعه «احوالپرسي(1)» (ص21) بدان اشاره دارد كه هيچكس دغدغه بال پرواز تو را ندارد: «اينجا همه هر لحظه ميپرسند: / - حالت چطور است؟ / اما كسي يك بار / از من نپرسيد: / - «بالت...»
يكي از شگردهاي امينپور غافلگيريها شاعرانه يا نوعي آشناييزدايي است كه در اين قطعه ديده ميشود. علاوه بر اين يكي ديگر از شگردهاي شاعر در گسترش دامنهي معنا و القاي آن و نيز موسيقاييتر كردن كلام، استفاده از ظرفيت قافيه و رديف حتي در سرودههاي نيمايي است. اما به نظر تلاش شاعر در ايجاد موسيقي كلام با استفاده از ظرفيت موسيقايي قافيه در اين طرح چندان به ثمر ننشست و قافيه كردن گل و مغول خوش ندرخشيد.
خواننده احساس ميكند كه تصنعي در كار است.(هراتيان، ص 69) 3-4- قطعهي «دنياي راه راه» (ص 66، آبان 1379) به گرفتاري انسان در زندان و مجرمان اسير و لباس راه راه و ميلههايي كه شكل راه راه هستند اشاره ميكند. اين راه راه بودن، اسارت و نشانهي خطوط موازي راهراه بر شانهها را نشان ميدهد. توجه به بار معنايي واژه راه و نيز نگاه راه راهي كه صورت سياه و مبهم، بدون وضوح دارد، ذهن شاعر را به لانههاي كوچك و سياه پرندگان بيبال و پر و اسير سوق ميدهد و تصوير زيبايي از ظلم و ستم اجتماعي از يك سو و آزادي را از سوي ديگر ارائه ميدهد: «جامه راه راه / پايجامه راه راه / ميلههاي رو به رو / راه راه / پشت سايه روشن مژه، نگاه / راه راه / روي شانهها / راه راه تازيانهها / آشيانهها / لانههاي كوچك سياه / بيپر و پرنده راه راه / گريههاي شور و خندههاي تلخ گاه گاه / راه راه » در بند پاياني شاعر از واژه راه (مسير) از ميان اين دنياي راه راهي (اسارتبار) در درون و برون راه كمال را ميجويد.
به عبارت ديگر ذهن شاعر از واژگان راه راه، تيرگي و اسارت، به راه صحيح اجتماعي سوق پيدا ميكند و جوياي آن است: «در ميان اين جهان راه راه / اين هزار راه / راه / راه / كو؟ / كجاست راه؟» استفاده از قابليتهاي موسيقايي واژگان از شگردهاي امينپور است. در اين قطعه با چهل و چهار بار تكرار مصوت بلند «آ» (واج آرايي)، تكرار هشت بار واژهي «راه راه» نيز تأكيد بر واژهي «راه» موسيقي گوشنوازي را ايجاد كرده است. استفاده از ظرفيت معنايي از شگردهاي ديگر شاعر است كه گاه با تكرار، گاه با جابهجايي واژه، گاه با تركيبسازي و گاهي با جدا كردن يك تركيب و كاربرد معنايي ديگر ديده ميشود.
در اين قطعه استفاده از تركيب «راه راه» و پس از آن استفاده از واژه «راه» (در معني مسير) از مصداقهاي آن است. نمونهي ديگر در قطعهي «راز زيبايي» (ص 77، دستور زبان عشق) با يك جابهجايي سادهي تركيب، نگاه نو و بديعي را از فلسفهي زيبايي ارائه كرده است: زيبايي راز، راز زيبايي است آن راز نهفته در هنر اين است 4-4- قطعهي «مغالطه درست» (ص 76) شاعر با استفاده از يك روش استدلالي منطقي و با استفاده از ظرفيت معنايي با واژگان «در»، «باز»، «بسته»، «پرنده» و «مردار»، براي انسان بدون آزادي جز مرگ تصوري ديگر ندارد. به عبارت ديگر شاعر با يك روش منطقي، نتايجي كه هر كس ميتواند بدان دست يابد (درست يا نادرست) بدان اشاره ميكند، اما آنچه كه به آساني نميتوان بدان رسيد و شاعر با غافلگير كردن مخاطب، نتيجهاي به دست ميدهد كه سخت دور از انتظار است.
خواننده ناگهان درمييابد شاعر در يك فريب ظاهري، معنا را به اوج رسانده است و اين رضايت دروني را براي او به حاصل ميآورد، همان كه در مصراع آخر پس از حرف «كه» آمده است. مقدمهي اول اين استدلال چنين است: « آري اگر / در باز بود و / باز پرنده / پس در پرنده است» مقدمهي دوم: «و همچنين اگر / در بسته بود و / بسته پرنده / پس باز در پرنده است» و نتيجهي اين استدلال، همان چيزي است كه هر كس به آساني بدان خواهد رسيد، اما نه به شيوهي معمول: « اما دري كه باز نباشد / ديگر نه در، كه ديوار... / اما پرنده بسته اگر باشد / ديگر پرنده نيست، كه مردار...» 5-4- قطعهي «آرماني ](1)[» (ص 65) طراوت و شكوفايي غنچهها همراه با خار، طبيعي است و جلب نظر نميكند. اگر گلهاي كاغذي هم با سيمهاي خاردار اسير شوند، بديهي است كه ارزشي ندارند.
در اين قطعه، خار (طبيعي يا مصنوعي) براي گل (طبيعي يا مصنوعي) زيبايي را به ارمغان نميآورد و آنها را از اسارت رهانده، اسير و در بند ميكند. اين نكته در قطعهي «آرماني(2)» و «آرماني(3)» در مجموعهي «دستور زبان عشق» گسترش يافته است به هر سه قطعه اشاره خواهيم كرد. 5- مجموعه «دستور زبان عشق» (1386، سرودههاي 85-1380) آخرين مجموعهي منتشر شدهي قيصر امينپور است. در اين مجموعه چند سروده از منظر موضوع اين مقاله قابل توجه است:
1-5- قطعهي «همزاد عاشقان(3)» (ص 10) سرودهي عاشقانهاي است كه شاعر در اين شعر نشان ميدهد كه شاهد و گواه صادقي از دورهاي است كه در آن زندگي ميكند. شاعر در مصراعهايي به خفقان اجتماعي و عدم آزادي اشاره دارد. ورق خوردن برگهاي كتاب و صدايي كه از تبادل اطلاعات به وجود ميآيد، براي بسياري قابل تحمل نيست و با «هيس» همگان را وادار به سكوت ميكنند: «ما بيصدا مطالعه ميكرديم / اما كتاب را كه ورق ميزديم / تنها / گاهي به هم نگاهي... / ناگاه / انگشتهاي «هيس» / ما را / از هر طرف نشانه گرفتند.» در اين قطعه «ورق خوردن كتاب» كه نشان كسب آگاهي و معرفت است و انتقال آن موجب دردسر بسياري خواهد بود، اين انتقال حتي اگر با نگاه هم باشد باز هم موانع براي آن ايجاد ميكنند. در يك نظام نابهسامان و نامطلوب حتي نگاه عالمانه و عاشقانه قابل تحمل نيست. تناسب واژگان مطالعه، كتاب، ورق زدن، كتابخانه، هيس (سكوت در فضاي كتابخانه)، تصوير ايجاد سكوت و رعب و وحشت قابل توجه است. از معناي تركيب «نشانه گرفتن» هم نبايد غافل بود. 2-5- در قطعهي «روايت رؤيا» (ص 12)
با تلميح به احسنالقصص قرآن (داستان يوسف) به زيبايي تمام، خفقان حاكم بر اجتماع را به تصوير ميكشد. شما نميتوانيد آزادانه، آرزوها و حتي خوابهاي خود را گزارش كنيد تا آنجا كه برادران عزيز و حسودت خواب تو را در چاه اسارت تعبير خواهند كرد: «فرزندم! / رؤياي روشنت را / ديگر براي هيچ كسي بازگو مكن! / - حتي برادران عزيزت - / ميترسم / شايد دوباره دست بيندازند / خواب تو را / در چاه / شايد دوباره گرگ...» شاعر از اين همه خوابهاي خوش خويش و آرزوهاي بلند و آرمانهاي برباد رفته، ياد ميكند. شايد با ستارهاي (بزرگمردي) آنها را بتوان تعبير درست كرد: « ميدانم / تو يازده ستاره و خورشيد و ماه / درخواب ديدهاي / حالا باش! / تا خواب يك ستارهي ديگر / تعبير خوابهاي تو را / روشن كند / اي كاش...!»
اين سروده در آرزوي ظهور مصلح و منجي عالم، امام مهدي(عج) است، افق روشن و اميدوارانهي شاعر. اما در باورهاي شيعه، امام مهدي(عج) از آن جهت غيبت اختيار كرده است كه شرايط ظهور (به ويژه شرايط اجتماعي) فراهم نيست. شاعر به فرزندش ميگويد: «رؤياي روشنت را به هيچ كس نگو، شايد خواب روشن (رؤياي صادقهي) تو را باور نكنند و دست بيندازند، يازده ستاره (يازده امام) و خورشيد (پيامبر(ص)) و ماه (حضرت زهرا(س)) را در خواب ديدهاي، يعني سيزده معصوم از مجموع چهارده معصوم را، منتظر باش تا خواب يك ستارهي ديگر (امام مهدي(عج)) تعبير خوابهاي تو را روشن كند» (موسوي گرمارودي، ص 220) اين آرزوي شاعر است كه با «اي كاش» بر تحقق آن تأكيد دارد. در اين قطعه تناسب بين واژگان آشكار است:
رؤيا، برادران، خواب، چاه، گرگ، ماه، ستاره و... علاوه بر اين تركيب «دست انداختن» (براي خواب، تمسخر؛ براي چاه، انداختن) قابل توجه است. 3-5- قطعهي « نيمهي پر ليوان» (ص 26) شاعر در اين قطعه به شادي و آزادي محدود خود كه سخت آزاردهنده است اشاره ميكند. حالت برزخي ميان آزادي و خفقان؛ مثل جملهي معترضهاي كه ميان دو خط تيره (-) قرار ميگيرد و يا مانند فاصلهي ميان سطرها: «اين روزها كه ميگذرد / شادم / زيرا / يك سطر در ميان / آزادم / و ميتوانم / هرطور و هر كجا كه دلم خواست / جولان دهم / - در بين اين دو خط - » مفهوم اين قطعه با مقايسهي قطعهي احوالپرسي(2) (ص 69 گلها همه آفتابگردانند)
پيشتر به آن اشاره كردهايم بيشتر خود را نشان ميدهد كه شاعر در چه وضعيت جسمي و روحي و اجتماعي قرار داشت. شاعر شادمان و اميدوار به آيندهي روشن است، اما يك روز در ميان، چرا كه شرايط به او اجازه نميدهد. نكتهي ديگري كه نبايد غافل بود اينكه « از بد حادثه روزهاي جواني و ريعان عمرش غمبار شد، چنان و چندان كه به خود تلقين ميكرد: « اين روزها كه ميگذرد / شادم / زيرا / يك سطر در ميان / آزادم، اشاره به دياليز يك روز در ميان» شاعر است (سميعي گيلاني، ص 125)
با اين همه جولان شاعر نه در خط زندگي روزمرگي و يا بيماري جسمي است، بلكه «هرطور» و «هركجا» در ميان دو خط تيره قرار دارد. اين آزادي كه شادي ظاهري را به همراه دارد بسيار بسيار محدود است، شاعر محدوديت را با يك سطر در ميان، بين دو خط تيره بودن نشان داده است. تشبيه زيباي آزادي محدود به آزادي بين دو سطر و دو خط تيره، بديع است. تصوير ايجاد شده (آزادي محدود) با پارادوكس (متناقض نما) بر زيبايي سروده افزوده است. عنوان سروده «نيمهي پر ليوان» هم تأملبرانگيز است، به عبارت ديگر القاي همان معناي متن سروده است...
شاعر از تعبير «يك سطر در ميان» در معني تناوب و گاه گاه در قطعهي «يك خط در ميان» (ص17، به قول پرستو) سود برده بود. اين شادي كمارزش و البته گذرا را شاعر در قطعهي «تلقين» (ص 25) به صورت بسيار شگفتانگيز و بديع، البته بسيار هم ساده با تكرار و جابهجايي چند واژه، با طنز تلخي بيان كرده است، جالبتر آنكه با عنوان سروده هم تناسب كامل دارد: « اين روزها كه ميگذرد / شادم / اين روزها كه ميگذرد / شادم / كه ميگذرد / اين روزها / شادم / كه ميگذرد...»
4-5- قطعهي «بفرماييد» (ص 40) واگويهاي دردمندانه از دلگرفتگيهاي شاعر است كه از هرچه اسفندها، بيزار است و فروردينها را ميطلبد، بهار دلها نه بهاري كه بر لبها تظاهر كند: بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما نه بر لب بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما آرمان شاعر اين است كه آرزوها زباني نباشد «ميگويند»ها حاكم نباشد، بلكه «ميبينم» و «ميبينيم» جاي آن بنشيند: شب و روز از تو ميگوييم و ميگويند، كاري كن كه «ميبينم» بگيرد جاي «ميگويند»هاي ما مطلوب شاعر آن است كه گرهها و بندها از دست و پاي بازگردد:
نميدانم كجايي يا كه اي، آنقدر ميدانم كه ميآيي كه بگشايي گره از بندهاي ما اسفندهاي تيره و سرد زمستاني نماد زندگي فردي و اجتماعي در اين سروده است. در پايان خستگي و دلزدگي از دست و پاي بستهي زمستاني امروزي نموده شد و شاعر خواهان فردايي با آرزوها و وعدههاي زيبا و روشن است ظهور منجي و تحقق آرمانها: بفرماييد فردا زودتر فردا شود امروز همين حالا بيايد وعدهي آيندههاي ما دو نكتهي متناقض نما در مصراع اول، فردا شدن امروز و مصراع دوم، وقوع وعدهي آينده در حال، نيز تناسب فردا و امروز، زودتر و حالا، فردا، وعده و آينده و تكرار فردا بر زيبايي بيت افزوده است.
5-5- قطعههاي «آرماني (2)» (ص 33) و «آرماني (3)» (ص 34)، ادامهي قطعهي «آرماني](1)[» (گلها همه آفتابگردانند، ص 65)، شاعر در اين سه طرح به رهايي و آزادي و آزاديخواهي توجه ويژه دارد؛ آرماني](1)[ آزادي در عالم جمادات، گياهان و طبيعت؛ آرماني(2) آزادي در عالم حيوانات و پرندگان و آرماني(3) آزادي در دنياي انساني و اجتماع. (گرجي، ص 82) در آرماني](1)[ آزادي و رهايي در طبيعت را چنين ترسيم ميكند: «وقتي كه غنچههاي شكوفا / با خارهاي سبز طبيعي / در باغ ما عزيز نماندند / گلهاي كاغذي نيز / با سيم خاردار/ در چشم ما عزيز نميمانند» در آرماني(2) آزادي پرندگان مطرح شده است، پرندهاي بر ديواري نشسته و قفسي را به منقار دارد، البته منقار عامل اسارت اوست:
«پرنده / نشسته روي ديوار / گرفته يك قفس به منقار» در آرماني(3) اسارت انسان طرح شده است، نه اسارت معنوي و نفساني، بلكه اسارت اجتماعي؛ زنجيري بر دست و پاي انسان بسته، او را گرفتار ميلههاي زندان ميكند: «پشت ميله / بركف زندان / كپهاي زنجير!» به نظر زيباترين تصويرهاي آزادي و اسارت در طبيعت و زندگي در اين سه طرح آرماني ترسيم شده است: سيم خاردار براي گلها، قفس براي پرندگان، زنجير و ميلههاي زندان براي انسان. در آرماني(2) شاعر قفس را كه عامل اسارت است، حاصل منقار پرنده ميداند. اين ما هستيم كه عامل اسارت خوديم « از ماست كه برماست». اين سه طرح - كه در فاصلهي زماني متفاوتي سروده شده است - نشان يكي از دغدغههاي ذهني شاعر در طول سالهاي متمادي است. يادآوري دو نكته خالي از لطف نيست:
1- يكي از ويژگيهاي سرودههاي امينپور ايجاز و اختصار است، وي سخت به اقتصاد در كلام توجه دارد و با شيوههاي مختلف اين ايجاز را رعايت ميكند. در اين سه طرح «آرماني» به صورت موجز آزادي را در نظام هستي و زندگي انسان مطرح ميكند. اينگونه موجز گفتن در بسياري از سرودهها ميتوان ديد، از جمله در قطعهي «تلقين» (ص 25، دستور) با تكرار پنج واژه و جابهجايي آنها شادي گذرا و صوري خود را بيان كرده است. نيز «سفر ايستگاه» (ص 9، دستور)؛ « آرزوي بزرگ» (ص 27، همان)؛ «حيرت» (ص 29، همان)؛ «تو ميتواني» (ص 30، همان)؛ «شكار» (ص 31، همان) و «آخرين برگ» (ص 32، همان) و... .
2- يكي از شگردهاي ساختاري شعرهاي امين پور، سرودن قطعههاي پياپي يا مسلسلي است از جمله اين سه قطعهي آرماني؛ اينچنين سرودهها فراوان ديده ميشود: احوالپرسي(1) و (2) (گلها همه آفتابگردانند، ص 27 و 69)؛ درد وارهها (1)، (2) و (3) (آينههاي ناگهان، ص 15، 19، 21) اين سرودههاي پياپي گاه ممكن است در مجموعههاي مختلف هم باشد: همزاد عاشقان(1) (آينههاي ناگهان، ص 50) همزاد عاشقان(2) (گلها همه آفتابگردانند، ص16) همزاد عاشقان (3) (دستور زبان عشق، ص10) (گرجي، ص 82) 6-5-
امينپور در قطعههاي ديگر به موضوع مورد بحث اشاراتي دارد، براي پيشگيري از اطالهي سخن به آنها اشاره ميكنيم: در قطعهي «همين كه گفتم» (ص 28) شاعر فقط ميتواند بگويد «گفتن نميتوانم»؛ در قطعهي «حيرت»(ص 29) بر واژهي «پرواز» تأكيد دارد؛ در قطعهي «در اين زمانه» (ص 75) نگراني خود را به خاطر از دست دادن هويت انسان مطرح ميكند و ميگويد، عقاب را اگر در قفس بيندازند، عقاب نخواهد بود، چرا كه او را بيهويت كردهاند: «ولي عقاب در قفس خودش نيست» دلي كه گرد خود، تاري تنيده خود را اسير ميكند و خويش را از دست ميدهد، همانند عقاب بسته بالي خواهد بود كه در درون (نه در بيرون) توان پيش و پس رفتن ندارند:
تو اي من، اي عقاب بسته بالم اگر چه بر تو راه پيش و پس نيست نتيجه در اين بررسي و تحليل روشن شد كه در نگاه قيصر امينپور آزادي با نگاههاي مختلف و با مصداقهاي آزادي فردي، فكري و اجتماعي ميباشد. در سالهاي پيروزي انقلاب و سالهاي آغازين جنگ ايران و عراق، آزادي در برابر دشمن جغرافيايي و عقيدتي معني مييافت. پس از چند سال به ويژه سالهاي پاياني جنگ و سالهاي پس از جنگ، ضمن تغيير شرايط اجتماعي و سياسي از يك سو، پويايي انديشه و دست يافتن به نگاههاي نو و كسب مدارج عالي تحصيلي شاعر از سوي ديگر، انديشه و نگاه وي دستخوش دگرگونيهايي شده است: آزادي در معني رهايي از دشمن نفس و عبوديت در برابر خداوند با نگاه عرفاني، سرانجام در مفهوم اجتماعي (لازمهي حيات اجتماعي انساني).
اين آزادي ميتواند گلهاي لبخند بر لبان دل هر انسان آگاه با ذوق بنشاند، آنجا كه نه كپههاي زنجير است و نه قفسي بر منقار و نه خط تيرهي محدود كننده و اين همان آرمان شاعر است كه البته به دور از واقعيتهاي عيني جامعه نيست. اين همان جامعهي موعود شاعر با توجه به انديشههاي مذهبي شيعي است.
كتابنامه
قرآن - آجوداني، ماشاءالله. يا مرگ يا تجدد، تهران، اختران، 1381 -
امينپور، قيصر. در كوچه آفتاب، تهران، برگ، 1363 -
_____________. آينههاي ناگهان، تهران، افق، 1372 -
_____________. به قول پرستو، تهران، افق، 1375 -
_____________. تنفس صبح، تهران، برگ، 1363 -
_____________. دستور زبان عشق، تهران، مرواريد، 1386 -
_____________. گزيده اشعار، تهران، مرواريد، 1378 -
_____________. گلها همه آفتابگردانند، تهران، مرواريد، 1380 -
_____________. مثل چشمه مثل رود، تهران، سروش، 1368 -
بهبهاني، سيمين. مجموعه اشعار، تهران، نگاه، چ 3، 1385 -
بيگي حبيبآبادي. كتاب هفته، ش 125 - پولن، رمون. حقيقتها و آزادي، ترجمه عباس باقري، تهران، نشر ني، 1380 -
داعينژاد، سيد محمد علي. ايمان و آزادي در قرآن. تهران، كانون انديشه جوان، چ2، 1386 -
سروش، محمد. آزادي، عقل و ايمان. تهران، دبير خانه مجلس خبرگان، 1381 -
سميعي گيلاني، احمد. «از روي يكرنگي شب و روزم يكي شد»، (مقاله)، رسم شقايق(سوگنامه قيصر امينپور) تهران، سروش، 1386، ص 130-125 -
شواليه، ژان ژاك. آثار بزرگ سياسي. ترجمه سازگار. تهران، نشر دانشگاهي، 1373 -
صناعي، محمود. آزادي فرد و قدرت دولت. تهران، سخن، 1338 -
طباطبايي مؤتمني، منوچهر. آزاديهاي عمومي و حقوق بشر. تهران، دانشگاه تهران، چ3، 1382 -
قرباني، زينالعابدين. اسلام و حقوق بشر، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، چ2، 1366 -
كريمپور قراملكي، علي. نقد و بررسي نظريه آزادي انتخاب دين. پاياننامه كارشناسي ارشد رشته الهيات و معارف اسلامي. دانشگاه تربيت مدرس. استاد راهنما دكتر محسن جوادي، 1380 -
گرجي، مصطفي. «مهمترين موتيفها و ويژگيهاي ساختاري دستور زبان عشق»، (مقاله)، كتاب ماه ادبيات، ش 8، پي 122، آذر 1386، ص 85-72 -
موسوي گرماروي، علي. «ايهامهاي ماهرانه»، (مقاله)، رسم شقايق(سوگنامه قيصر امينپور) تهران، سروش، 1386، ص227-209 -
هراتيان، اكرم. «ميخواست تا كه ولولهاي برپا كند ولي...»، (مقاله)، كتاب ماه ادبيات، ش 8، پي 122، آذر 1386، ص 71-67 -
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C
*اين مطلب در ماهنامه كتاب ماه ادبيات سال دوم،شماره 23،پياپي 137، اسفند 1387، صفحه66-77به چاپ رسيد.
(ز- درگاهي، آدرس پستي: قائمشهر ص پ 141/ ايميل: zn_dargahi@yahoo.com )