چهارشنبه 3 تير 1388-0:0
مصیبت بی صدايی
يادداشتي از:شیخ عبدالله شاهینی، مدرس حوزه علمیه و دانشگاه های گرگان
مردی در همسایگی مدرسه ای زندگی می کرد و هر روز به شنیدن فریاد و شیون بچه ها عادت داشت روزی هیچ صدائی از مدرسه نشنید سراسیمه و بر سرزنان به وسط خیابان پرید
- ای داد ...ای بیداد !!...آهای مردم ! بیچاره شدیم ...چه کنیم با این مصیبت ...فکری کنید ...بلائی نازل شده .....
و مردم که کم کم دور و بر او را گرفته بودند متعجبانه نگاهش می کردند ...یکی از بین جمع رو به او کرد و پرسید
- چه شده ؟....چرا فریاد می زنی ؟
- صدائی نمی شنوم ؟!!!....صدائی از مدرسه در نمی آید ؟؟!!!!
- مرد حسابی ....این چه حرفی است که می زنی ...مگر فریاد نشنیدن و صدائی برنخواستن مصیبت است ؟!!!!
و مرد اینبار با فریادی بلند تر گفت :
" بله ...بله در آنجائی که من زندگی می کنم باید فریاد و صدا های
بلند را شنید که اگر نبود جای نگرانی است ...سکوت و بی صدائی
نشانه ی بلا است!"
* * * * * * * * * * * * * *
بله همینطور است اهل مدرسه زنده به آنند که صدا و فریاد آن هم متفاوت و دگرگون از آنان شنیده شود اینکه صدائی از آنان شنیده نشود و یا فقط ندائی واحد سر دهند بی تردید نشانه ی مردگی و مصیبت زدگی آنان است.
سکوت و بی صدائی و خموشی فقط شایسته ی قبرستان است و بس و تک صدائی و وحدت در رنگ و صدا نیز نشانه ی جامعه ای است ترسیده از زور و اختناق و یا گرفتار جهل و نادانی و شاید هم مبتلا به هر دو!
جامعه ای که باید صداهای مختلف از آن شنید و هر کسی به رنگی که خود می پسندد زندگی کند و به هر ندائی که خود قبول دارد پاسخ دهد بی دغدغه از اینکه دیگران چه صدائی دارند و چه می پسندند حال اگر یا از اساس صدائی از آن برنخیزد.
و یا صدا و ندائی واحد بر آن مسلط باشد و فقط یک رنگ و یک فریاد پسندیده شود در این فرض شک نکنید که آن جامعه گرفتار مصیبت و بلائی است که هر چند به چشم نیاید اما در زیر پوست آن به مانند خوره ای به مرور آن را زمین گیر خواهد کرد.