تعداد بازدید: 3107

توصیه به دیگران 2

دوشنبه 25 بهمن 1389-0:10

چرا بعضی ها یادشون رفته قلب دارند؟!

...راننده پیکان به راننده ماشین مدل بالا که کت و شلوار طوسی رنگ پوشیده بود و عینک دودی هم به چشمش زده بود ، می گفت : آقا تو را خدا بیا پایین ببین ماشینت اصلا آسیبی ندیده... (يادداشتي از اعظم کردان،خبرنگار-ساري)


تو زندگی همه ما آدم ها روزها و اتفاق هایی وجود داره که به ظاهر برای بقیه امری معمولی و پیش پا افتاده به نظر می رسه، اما وقتی برای خود ما اتفاق می افته سال ها یاد وخاطره اون در ذهن ما نقش می بنده؛ مثل حادثه ای که من اونو از نزدیک شاهد بودم.


توی یکی از روزهای زمستون وقتی که داشتم از جلسه استانداری به سمت خونه می رفتم ، دیدم در یکی از خیابان های اصلی شهر ساری ترافیک شده. برام جای تعجب بود ساعت 45/2 بعدازظهر این خیابان نباید ترافیک باشه!

 اول فکر کردم این هم برمی گرده به همون مسأله نخ نمای معضل ترافیک شهری و گنجایش نداشتن خیابان ها و ده ها دلیل مرتبط و بی ربط دیگه ایه که کارشناسان ترافیک عنوان می کنند.کنجکاوتر شدم و جلوتر رفتم ، دیدم وسط خیابان مرد میان سالی که غم تمام چهره اش را گرفته بود ، دستش را روی شیشه ماشین شاسی بلند سفید رنگی چسبانده و ملتمسانه از اون راننده خواهش می کرد حداقل پیاده بشه  و ببینه که ماشینش آسیبی ندیده!

تقریبا متوجه موضوع شده بودم، مثل هر روز تصادف! راننده پیکان مدل پایین که کاپشن مشکی رنگ و رو رفته با شلوار پیله دار وکفش خاکی به تن داشت از پشت به ماشین جلویی زده بود! ظاهر امر یک تصادف ساده بود. کمی نزدیک تر رفتم و ایستادم وبه صحبت های راننده پیکان گوش دادم.

راننده پیکان به راننده ماشین مدل بالا که کت و شلوار طوسی رنگ پوشیده بود و عینک دودی هم به چشمش زده بود ، می گفت : آقا تو را خدا بیا پایین ببین ماشینت اصلا آسیبی ندیده ، به من رحم کن، با این ماشین قراضه دارم خرج زن و بچه ام را در می آرم و فلان بانک ماهانه 450هزار تومان قسط می دم و...

اون چیزی که تعجبم را بیشتر کرده بود عکس العمل راننده خودروي مدل بالا بود که  اعتنایی به گریه ها و التماس های  مرد نمي کرد.او با غرور تمام شیشه ماشین شو بالا کشید و شروع کرد با موبایلش شماره گرفتن...


 مردمي هم که اون جا حضور داشتن از این حرکت راننده جلویی عصبانی شدند و از مرد بیچاره  خواستند دیگر التماس نکند و بذاره پلیس بیاد.


زمانی که التماس های راننده پیکان را دیدم با خودم فکر کردم" چرا بعضی ها یادشون رفته خدا توی وجودشون چیزی به اسم "قلب" قرار داده ؟! "


اگر راننده خودروي گران قيمت،نیم نگاهی و توجهی به حرف ها و التماس های راننده بيچاره پیکان می کرد و حداقل از مایه تفاخر کم مي کرد و از خودروي سفید رنگش پایین می اومد و می دید ماشینش آسیبی ندیده حتما می تونست دل راننده پیکان را شاد کنه.

 توی این افکار بودم که صدای ماشین پلیس 110 از دور به گوشم رسیدو....


دیدن  این صحنه و نگرانی راننده پیکان  وگریه هاش مدت ها ذهنم را به خودش  مشغول کرده. با یادآوری اون روز به یاد این سخن معروف می افتم  که می گه:"نبخشیدن کسی از بزرگی گناه او نیست بلکه از کوچکی دل ماست!


  • چهارشنبه 27 بهمن 1389-0:0

    ممنون که به نکته خوبی اشاره کردید.اما خودمانیم بعضی از این پیکاندار ها و پراید دارها مراعات نمی کنند.چون ماشین شان کهنه است بد رانندگی می کنند و اگر هم تصادف کنند کک شان نمی گزه.فقط دنبال اینند که یکی بزنه به اوناو خسارت تعمیر بگیرند.این قضیه رو هم در نظر بگیرید

    • سه شنبه 26 بهمن 1389-0:0

      وضع زندگی من پائین است البته خدا را شاکرم، ولی یکطرفه قضاوت نکنید چرا ما آئینامه و قانون را رعایت نمی کنیم و موجب تصادف می شویم آنوقت میرویم التماس و فحش و ناسزا به آن سرمایه دار، شما از کجا می دانید همه آن ماشین شاسی بلند وام نبود. پس بیائیم به مقررات احترام بگذاریم و طرف حق را بگیریم نه احساسی صحبت کنیم. اتفاقا صحیح اش این بود پلیس بیاید اعمال قانون کند.

      • دوشنبه 25 بهمن 1389-0:0

        قلب یخی نشنیدید؟بعضیها همون قلب تو بدن شونه

        • دوشنبه 25 بهمن 1389-0:0

          از خانم کردان تشکر می کنم که سوژه خوبی را نوشتند.تفاوت طبقاتی دارد بیداد می کند.من به جای راننده پیکان بودم راهمو می کشیدم و می رفتم تا طرف مجبور بشه پیاده بشه

          • دوشنبه 25 بهمن 1389-0:0

            این یارو پرادو سوار دوا اتا پشته چو بیه!مه جا خالی!

            • دوشنبه 25 بهمن 1389-0:0

              گزارش جالب و خواندنی بود.از نویسنده ممنونم.واقعا" بعضی ها به مال و منال شان می نازند.به مالت نناز که به شبی بند است-به حسنت نناز که به تبی بند است.


              ©2013 APG.ir