با عزیزی نشست،روزی چند
در حاشیه ملاقات استاندار مازندران با کیوس گوران؛استاندار سراپا گوش بود و احساس کردم از لحن گاه منتقدانه کیوس هرگز نرنجید و از صداقت و فضای شعرهایش لذت هم برد.سایران نیز چنین حالی داشتند/طاهایی تصمیم دارد از بزرگان ادب و هنر این خاک قدردانی کند.او پیش تر به منزل استاد فخرالدین سورتیجی هم رفته بود.
مازندنومه،سردبیر:1-می گویند علی اصغر حکمت در دورانی که وزیر فرهنگ بود،صدها مدرسه به سبک جدید ساخت و 25 باب دانش سرای شبانه روزی تاسیس کرد.
او قبرستان و باغ بزرگی را در قم به مدرسه ای تبدیل کرد و آن را به بهترین صورت،توسط معماران قم بیاراست. دستور داد بیست آيه از آیات قرآن را که کلمه"حکمت" در آن آمده کاشی کردند و بر دیوارهای اتاق و دفتر و راهروها و سالن مدرسه نصب کردند و بعد اسم مدرسه را گذاشتند:"مدرسه حکمت"!
او تصور می کرد به آبروی قرآن هم که باشد نام او تا ابد بر کتیبه های این مدرسه خواهد ماند.
زمانی نگذشت که حکمت مغضوب شد و از وزارت افتاد و چند صباحی به فارس رفت. در زمان وزیر بعدی بیشتر آن کتیبه ها را پاک کردند و اسم مدرسه را گذاشتند:حکیم نظامی و پس از انقلاب هم شد:امام جعفر صادق(ع)!
2-چندی پیش در مجلس ختمی، یکی از بزرگان جبهه اصلاحات مازندران(همان دوم خردادی ها)-که روزگاری مقام و منصب مهمی داشت و حکم می راند و عزل می نمود و نصب می کرد- را هم سفره خود دیدم.
از احوال این روزهایش پرسیدم.گفت:پس از بازنشستگی با جمعی از نیکوکاران،در کار خیر دست برده اند و تعدادی محصل بی سرپرست و نیازمند را زیر پر و بال گرفته اند و ماهانه مقرری به حساب شان واریز می کنند.
گفتم:حاجی،آن 30 سالی که گذراندی و حکم راندی،همه هیچ بود و خیرات همین دو-سه سال برایت می ماند!
3- دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در صفحات پایانی کتاب"بازیگران کاخ سبز"مطلبی آورده با عنوان"کیابیای سیدخندان!"
او نوشته:وقتی قرار باشد مردم اسمی را تکرار کنند،هزار سال هم بگذرد از زبان آن ها نمی افتد،وقتی هم که مورد قبول شان نباشد،عکس العملی نشان می دهند که از صد طعنه بدتر است.
بعد از 28 مرداد،یکی از افسران ثروتمند-که کیا بیایی داشت-برای نخستین بار در تهران یک عمارت 16 طبقه ساخت،بدین امید که ایستگاه اتوبوس نزدیک آن ساختمان به نام او و ساختمان او خوانده شود!
مسافران اتوبوس متوجه می شدند که وقتی اتوبوس به این ایستگاه می رسد،شاگرد راننده به جای این که بگوید:"ایستگاه کیا"،صدا می زد:"ایستگاه از کجا آوردی؟از کجا آوردی نبود؟!"
و بعد رد می شد و می رفت.
اما در صد قدمی همین ایستگاه،یک ایستگاه دیگر هست که صد سال است در دهان مردم به "سیدخندان"معروف است و بعد از انقلاب و پیش از آن برایش علی السویه بود.
گویا صد سال پیش سیدی در وسط راه شمیران به تهران-آن جا که هنوز آبادی نبود-زیر یک درخت قهوه خانه ای باز می کند و مردم چای می خوردند و ماستی می خریدند و می رفتند.
موقع پول دادن،آن سید قهوه چی با یک خنده لطیف هر چه می دادند،می پذیرفت و سلامت باد می گفت.از بس این آدم خنده رو بود،مردم او را سیدخندان می گفتند.آن جا به او معروف شد،دوره رضاشاه هم ماند،عصر محمدرضاشاه هم و بعد از انقلاب نیز.
آن حوالی یک هتل بزرگ انترناسیونال بود متعلق به باتمانقلیچ،یک مسجد بزرگ به اسم امام جعفر صادق(ع)،اولین مرکز فرستنده رادیویی به اسم بی سیم پهلوی و بالاتر از همه یکی از بزرگ ترین پل های شهر تهران از همان جا می گذرد،اما وقتی اتوبوس از آن جا عبور می کند راننده فریاد می زند:"سیدخندان نبود؟پل سیدخندان پیاده شو...!"
4-کمال رستمعلی را من بیشتر به این خاطر که شعر می گوید و اهل صفا و ادب است،دوست دارم.اردی بهشت ماه بود که شادان تلفن کرد و گفت:در محل کارش استاد کیوس گوران-شاعر و روزنامه نگار برجسته- را ملاقات کرده و تاکید کرد:"آماده باش تا به اتفاق نزد او برویم."
هفتم خردادماه که سالروز تولد استاد بود کاری برایم پیش آمد و نتوانستم به وعده عمل کنم،لاجرم نشانی دادم و رستمعلی خود با دسته گلی نزد کیوس رفت.
هفته گذشته باز پیامک داد که:" با استاندار هماهنگ کرده ام و عصر جمعه به منزل استاد گوران می رویم،با ما بیا."
چنین شد که غروب جمعه زودتر از سایران خود را به منزل کیوس رساندم تا گپی با هم بزنیم و منتظر باشیم مهمانان برسند.چندی است که پیرمرد را قانع کرده ایم برایش کتابی درآوریم،شناخت نامه ای،یادگاری،چیزی که علاقه منداش همواره از او و ما طلب دارند.اکنون در مقدمات کار هستیم و بر اساس طرح اولیه پیش می رویم.
ساعتی گذشت و سیدعلی اکبرطاهایی-استاندار فرهنگ دوست و سیدِخندان-با لبخندی،به اتفاق دو مدیرکل فرهنگی و آموزشی اش-حجت الاسلام عباسعلی ابراهیمی،مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران و محمدعلی امیری،مدیرکل آموزش و پرورش مازندران-و جمعی دیگر از راه رسیدند.
پیش از رسیدن جمع،گلدان بزرگ گلی را همکاران طاهایی آوردند و تقدیم استاد کردند.ابراهیمی هم چند جلد کتاب آورد و هدیه داد.
رستمعلی توضیح داد که استاد گوران سال هاست از نعمت شنیدن محروم است،اما شعر و صدایش را همه دوست دارند.خوش و بش که تمام شد استاندار به زبان محلی از مهندس گوران خواست شعر بخواند و سخن بگوید و او شروع کرد؛هم شعر خواند و هم درد دل کرد.
استاندار سراپا گوش بود و احساس کردم از لحن گاه منتقدانه کیوس هرگز نرنجید و از صداقت و فضای شعرهایش لذت هم برد.سایران نیز چنین حالی داشتند.
ساعتی در این حال و هوای صمیمانه سپری شد و طاهایی یادآوری این که جلسه ای دیگر در پیش است را اهمیت نداد و گفت:بگذارید آقای گوران صحبت کند و شعر بخواند!"
در پایان نیز استاندار به فرماندار ساری تلفن کرد تا پیگیر چند مشکل زیست محیطی و امنیتی محله استاد گوران شود و این نشست صمیمانه برای هم محله ای های کیوس هم پربار بود.
5-جلسه ی خوبی بود.مهندس طاهایی تصمیم دارد از بزرگان ادب و هنر این خاک قدردانی کند.او پیش تر به منزل استاد فخرالدین سورتیجی-ادیب و شاعر و نویسنده ساروی- هم رفته بود. می دانیم که به هر دوی این بزرگان-گوران و سورتیجی-گاه نگاهی از سر بی مهری می شود و طاهایی ثابت کرد که برایش مهم نیست عده ای منفی می نگرند و جزم اندیشند.
استاندار فرهنگ دوست ما با این ملاقات فهماند که ساحت هنر را با عالم سیاست پیوندی نیست و این هنر است که می ماند و سیاست گذران است.
سید علی اکبرطاهایی،بسان علی اصغر حکمت و آن نظامی ثروتمند مالک ساختمان 16 طبقه نیست.می داند که خوش نامی در تکریم مردم و آنانیست که مردم دوست شان دارند.
او می کوشد سید خندانی باشد که برای همیشه خوش نام می ماند،چه استاندار ما باشد و یا نباشد.
-سخن را با حکایتی از سعدی شیرین سخن به پایان می برم که در گلستانش آورده:"اعرابی ای را دیدم که پسر را همی گفت:تو را خواهند پرسید که عملت چیست؟نگویند که پدرت کیست؟
جامه کعبه را که می بوسند / او نه از کرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست،روزی چند / لاجرم همچون او گرامی شد.
- دوشنبه 22 خرداد 1391-0:0
قابل توجه خواننده ی بی نام و نشان!
عزیزم تنها یک پرسش ،چرا شما را این همه از صراط خرد دورکرد؟
کارخوب را مردم می بینند و آفرین می گویند ، لازم نیست شما دیکته کنید.
در ضمن برای اطلاع سرکار بگویم که مقتل بزرگ فدایی مارندرانی که البته از کارهای بی مانند ادب عاشورایی است یک از 25 جلد کتاب تالیفی بنده است. - دوشنبه 22 خرداد 1391-0:0
سلام
عجب عکس های یادگاری قشنگی!!
دوستان عزیز آقای دکتر شلدره ای چرا برآشفتی! مسئولان عزیز و دلسوز این همه تلاس می کنند و حرص می خورند چند تا عکس یادگاری مگر عیب دارد!؟ خدا را چه دیدی شاید برای خدمت بیشتر خواستند ایثار کنند کاندیدا مجلس شوند!! - يکشنبه 21 خرداد 1391-0:0
بالاخره این اقای دکتر سیف الرضا چی میخواست بگه که اینقدر بخودش جرات نداد واضح حرف بزنه؟ کسی که (بفکر خودشان...)دیگه ا ندیشمند و خدوم نیست! بالاخره کیوس را فرهیخته و بقول اقای استاندار دارای کلام فاخر میدونی یانه؟ کدومتون به جرات اون بودین که اینهمه بلا سرش بیارن و باز بگه (مردم ای مردم شمه دور من بگردم -- من محالسه ازین قبله دگردم)؟ و تازه اینجوری که مازند نومه نوشته حتی پیش استاندار هم کوتاه نیومد و انتقاد کرد ... شمارو بخدا اینقدر گیر ندین بزارین کیوس ها برامون بمونن و (سید خندان )ها هم با اونا رابطه برقرار کنن که اینجوری میشه مملکتو گلستان کرد.....
- يکشنبه 21 خرداد 1391-0:0
موافقم بعضي ها تواناي انجام كاري ندارن جز مخالفت
- يکشنبه 21 خرداد 1391-0:0
اينجانب آقاي طاهائي را ازقبل انقلاب وازسال هاي 52و53 مي شناسم وخدمتشان ارادت دارم .ايشان بيشترازانكه سياسي باشند شخصيتي فرهنگي دارند انشاء الله هرازگاهي به ديدارانديشمندان واقعي وخدوم استان بروندانديشمنداني كه واقعا درانديشه حل معضلات جامعه هستندنه آناني كه فقط بفكرخودشان هستند
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
جالب است که آقای شلدره ای نسبت حکمت و طاهایی را نفهمیده!چه جوری اینها دکتر شدند من نمی دانم!!!پدرم برو دوباره مطلب رو بخون تا متوجه بشی قضیه چیه!از این ساده تر مگه میشد مثال زد؟مثلا شما ادبیات خوانده هستید!در ضمن استاندار چیکار کند تا شما راضی شوید؟اگر نرود دیدار بزرگان گیر می دهید،اگر برود که باز گیر میدهید.در ضمن کدام دوربین؟فقط مازندنومه بودند که اون هم احتمالا بخاطر دوستی شان با مهندس گوران دعوت بودند.چرا الکی حرف میزنی آقای دکتر؟بگم ؟بگم؟بگم که یک مقتل از تلاوکی پیدا کردی و صدبار ان را مقاله و پایان نامه و کتاب کردی و از قبلش نان خوردی و شهرت یافتی؟!!عینکت را عوض کن پدرجان .کار خوب را باید تحسین کرد حتی اگر مخالف ما باشد
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
اقای رستمعلی را من هم خیلی دوست دارم اهل ذوق وادب ٌودوستی وووو راستی چطور میشه... اصلا اینها طبع شعر انسان را بالا میبرد وانسان را عارف می کند من رستم جون را دوست دارم شعر میگه راستی مازند نومه میخوای متوچه شوی که چقدر دوستش داریم یک نظر سنجی بین کار کنان استانداری بده باشه پسر خوب ونازنین
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
تشکر از برای این اقدام ارزشمند استاندار فرهنگ دوست و هنرمند مهربان رستمعلی عزیز.
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
از جناب صادقی بابت قلم شیوا و زیباشون و از جناب رستعملی بابت طبع بلندشان تشکر میکنم... رسم و مطلب عالی بود
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
خوبی این جور مسولان البته جلوی دوربین و رسانه ها صد چندان می شود.چه نسبتی است میان این سید خندان با استاد علی اصغر حکمت!!!!!!!!!!؟؟
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
شرّ العلما من زار الامرا و خیرالامرا من زار العلما.
حرکت بسیار پسندیده ای بود. - شنبه 20 خرداد 1391-0:0
احسنت به استاندار و صد درود به جناب صادقی
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
چه مطلب خواندنی و زیبایی.هم کار استاندار خوب بود،هم نوشته سردبیر محترم.درس گرفتم.درود بر استاند شعر مازندران مهندس گوران
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
طاهایی را من چهره ای فرهنگی میدانم.ایشان یکی از فرهنگ دوست ترین استانداران بعد از انقلاب ما هستند.بدینوسیله از ایشان و آقای رستمعلی تشکر میکنیم.مازندنومه دمت گرم
- شنبه 20 خرداد 1391-0:0
مرحبا جناب طاهایی.تاریخ قدر این گونه اقدامات شما را به یاد خواهد داشت.